اصلاً انگار ناف مرا با بدبختی و بیچارگی بریدهاند، لعنت بر این بخت و اقبال سیاهم، ایکاش میشد سرنوشت را از سَر نوشت... این جملات برای خیلی از ما آشناست، حال یا خودمان به کارمیبردیم و یا اینکه از زبان دیگران میشنیدیم. بههرحال این کلمات نشاندهنده این است که زندگی جبر مطلق است و آدمی هیچگونه دخالتی در آن ندارد ولی آیا بهراستی اینگونه است؟ اگر پاسخمان بله است و تقدیر ما از قبل رقمزده شده است، پس ما این وسط چهکاره هستیم؟ و یا این جهان، جهنم و بهشت برای چه به وجود آمدهاند؟ خب سرنوشت هرکس از قبل نوشتهشده است پس چه حاجت به تلاش و حرکت؟
در کتاب 60 درجه میخوانیم، تقدیرها به انجام میرسند اما اعمال ما در خطوط آن نقش بسیار مهمی دارند. پس خواست و عمل انسان تعیینکننده است. شاید در زندگیمان اتفاقات و مصائبی بر اساس پیشینهمان به وجود آید، اما درنهایت این خود ما هستیم که به آن شکل دیگری میدهیم. اگر تاریخ را رصد کنیم به انسانهای زیادی برخورد میکنیم که از سختیها و رنجهای زندگیشان درس گرفتهاند و پس از عبور از آن به ارتقا رسیدهاند. شاید کمتر کسی پیدا شود که بتواند از روی پر قو برخیزد و به پرواز درآید.
مهم این نیست که در زندگی دچار درد و رنج نشویم، مهم زاویه دید و نگاه ماست و هنر این است که اگر در زندگی لیموترشی دستمان رسید بتوانیم از آن شربتی درست کنیم نه اینکه با کوچکترین مشکل قالب تهی کنیم و به زمین و زمان بدوبیراه بگوییم عالم و آدم و حتی خدا را مقصر بدانیم. البته باید اعتراف کنم که خود من قبل از گرفتن آموزشهای کنگره سرشار از افکار منفی بودم و همیشه منتظر معجزهای از بیرون که کسی بیاید و این زندگی نابسامانم را با یک شعبدهبازی ماهرانه یکشبه به بهشت مبدل سازد و این نشستن و دست روی دست گذاشتن سالهای متمادی به طول انجامید.
غافل از اینکه همهجا آسمان همین رنگ است و من باید عدسی دوربین نگاهم را تغییر دهم تا زمانی که من در افکار خودم ناتوان و بدبختم، پس هستم، چرا که همهچیز از درون من است و ذهن من بااینکه بهظاهر بیحرکت است قادر است مرا به بهشت یا جهنم هدایت کند. من در کنگره آموختم که مشکلات همیشه لعنت خداوند نیستند بلکه حتی رحمت او نیز هستند. یادم میآید در سفر اول مسافرم از کارش اخراج شد و من ناامید به خداوند شکایت که آخر من باوجود دو تا فرزند چطور سر کنم؟
اما با گذر زمان و صبر کردن به این نتیجه رسیدم که اگر آن اتفاق نمیافتاد شاید هیچگاه به رهایی نمیرسیدیم، ما گاهی آنقدر عجولیم که به این نمیاندیشیم که شاید در پس هر شری خیرمان نهفته باشد. پس بهتراست کمی عینک بدبینی را از چشممان برداریم و بدانیم همهچیز بستگی به خواست و تفکر و تلاش خودمان دارد و ما خود نویسنده کتاب زندگی خود هستیم پس بهتراست آن را زیبا بنویسیم.
نویسنده: کمک راهنما خانم سمیه لژیون ششم
منبع: سی دی جواب
نمایندگی: همسفران شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
848