جلسه هشتم از دوره سوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی گلمکان به استادی اسیستانت همسفر صفیه، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر مهسا با دستور جلسه 《 نقش همسفران خانم و آقا، در درمان اعتیاد مسافر 》 روز دوشنبه ۸ دیماه ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد
از حضورم در جمع صمیمی شما بسیار خوشحالم و امیدوارم جلسهای پربار داشته باشیم. جشن همسفر و نقش همسفر در سیستم کنگره۶۰، دستور جلسه این هفته ماست. امیدوارم بتوانیم احساسات زیبایی را با هم به اشتراک بگذاریم و مشارکتهای خوبی داشته باشیم.
قبل از هر چیز، جشن همسفر را به بزرگبانوی عشق، مادر بزرگ همه ما، همسفر خانم آنی، همسفر آقای مهندس دژاکام تبریک میگویم. ما باید قدردان آقای مهندس و همسفر بزرگوارشان باشیم که چنین روزی را بهعنوان جشن همسفر برای ما تدارک دیدهاند.
شعری هست که میگوید: هر کجا که عشق آید و ساکن شود/ هر چه ناممکن بود، ممکن شود.
زمانی من همسفر، به دلیل مصرف مواد توسط فرد مصرفکنندهای که داشتم، درگیر تاریکیها و تخریبهای اعتیاد بودم. عشقم و محبتم را نثارش میکردم. امروز این جشن همسفر، این هفتهای که متعلق به من همسفر است، هفتهای است که درباره منِ همسفر صحبت میشود. حال من همسفر؛ نهتنها من بلکه مادر، پدر، خواهر، برادر و دوست نیز میتواند بهعنوان همسفر باشد. این جشن مژده عشق است؛ مژده به ثمر نشستن عشق. ثمره عشقی که من سالیان سال به پای مسافرم ریختم و دیده نشد. خدا را شاکرم که در این سیستم درمانی، این عشق دیده میشود.
من همیشه میگویم، من همسفری که در کنگره کنار مسافرم ماندم، میتوانستم بروم. خانم آنی بزرگ در صحبتهایشان در جشن بنیان، جملات کوتاه اما پرباری گفتند که برای من پیامهای زیادی داشت. ایشان گفتند که میتوانستیم بگذاریم و برویم اما ماندیم. باید بمانیم؛ جدایی چاره ما نیست. باید بمانیم و خانواده را به یک نقطه امن برسانیم، کانون گرم خانواده را به نقطه امنی برسانیم. ما الان که اینجا زیر این سقف نشستهایم، دقیقاً همین کار را انجام دادهایم. میتوانستیم بگذاریم و برویم. علت چه بود که نرفتیم؟ چه چیزی ما را اینجا نگه داشت؟ آن عشق پنهانی بود که روزی که به مسافرم بله گفتم کنارش ماندم. حالا در ادامه زندگی گرفتار اعتیاد شد، باز هم قبول کردم و عشقم را نثارش کردم. قطعاً آن عشق، آن محبت آن فداکاری و آن ایثاری که من انجام دادم، توسط دوربینهای کائنات ضبط و ثبت شده که این مکان سر راه من قرار گرفت. اگر من آن موقع بخشش نداشتم و میگذاشتم و دنبال بخت و اقبال خودم میرفتم، جایم اینجا نبود و معلوم نبود چه عاقبتی در انتظار فرزندان من بود.
هفته گذشته دستور جلسه قدردانی را داشتیم و این هفته، بدون فاصله، دستور جلسه جشن همسفر شد. هفته پیش قدردانی را به ما آموزش دادند و این هفته هم جشن همسفر است تا مسافرانمان بدانند جایگاه و منزلت من همسفر چیست.
حالا نقش من چیست در این سیستم، کنار مسافران و همسفران؟
نقش یک همسفر میتواند شباهت زیادی به نقش یک پرستار داشته باشد. پدرم همیشه از من میپرسید که میخواهی چهکاره بشوی؟ میگفتم دوست دارم پرستار بشوم. به خاطر مسائلی که پیش آمد، نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. اما امروز واقعاً میبینم که پرستار شدم کنار مسافرم. نه اینکه پرستاری فقط این باشد که روپوش سفید بپوشیم؛ هرچند اینجا هم خدا را شکر میپوشیم. نقش من کم از یک پرستار نیست. یک پرستار چگونه پرستاریاش را انجام میدهد؟ اول بیماری بیمارش را میشناسد، بررسی میکند که چگونه میتواند از عوارض و تخریبهای بیماری پیشگیری کند. من همسفر هم دقیقاً همین کار را انجام میدهم. من اول باید تخریبهای اعتیاد را بپذیرم، بیماری اعتیاد مسافرم را بپذیرم. اگر پذیرفتم میتوانم کنارش همسفر باشم و بال پروازش شوم. باید بپذیرم و بشناسم؛ بروم دنبال کسب دانش و آگاهی اعتیاد. اعتیاد را اول باید بشناسم تا بتوانم کمکش کنم. اعتیاد چه ریشهای در جسم دارد؟ این بیماری چگونه جسم و روان را به هم میریزد و از تعادل خارج میکند؟ برای به دست آوردن این دانش و آگاهی، قطعاً نیاز به منابع آموزشی صحیح دارم؛ همان کاری که ما اینجا انجام میدهیم. حضور در کارگاهها، رفتن سر لژیون که خدا را شکر بدون هیچ هزینه و دردسری در این مکانهای آموزشی مینشینیم و آموزش میگیریم. جملههای ناب و آموزشهای درجهیک از کلام و بیان شیوای آقای مهندس برای ما بیان میشود. واقعاً چنین آموزشهایی را در هیچ جای دیگر ندیدهایم. من همسفر باید بدانم جایگاه و نقش من چقدر مهم و باارزش است. این سیستم و این آموزشها را نباید دستکم بگیرم. باید غیبت نداشته باشم، سیدیهایم را بهموقع بنویسم و سرسپرده راهنما و سیستم باشم.
اگر بخواهم هدفم را درست پیش ببرم، مسیری که کنار مسافرم انتخاب کردهام اهمیت زیادی دارد. ماندن من قبل از ورود به کنگره، سوختن و ساختن بدون آگاهی بود؛ اما امروز سوختن و ساختن با آگاهی است. قبلاً صبر سخت و تحمل دردآور داشتم، اما امروز صبر شیرین دارم. این خیلی مهم است که بتوانیم بمانیم و به ثمر نشستن عشق و محبتمان را نظارهگر باشیم.
همیشه به رهجوهایم میگفتم ما همسفران کنگره۶۰، شادیها و خوشیهای زیادی از کائنات و سیستم خداوند طلبکاریم. این آموزشها میگوید زرنگ باش، یاد بگیر و شادیهایی را که حق توست، انتخاب کن. اگر میخواهی مسافرت را ببخشی و تا امروز نبخشیدهای، بدان یک گرهای وجود دارد. این جشن میگوید ببخش.
آقای مهندس در صحبتهایشان بسیار شفاف و شیوا میفرمایند:
اگر مسافری بد سفر کند، اما همسفرش خوب باشد و خوب سفر کند، این سفر سخت خواهد بود، اما نتیجهبخش و امکانپذیر است. اگر مسافر و همسفر هر دو خوب سفر کنند، قطعاً زودتر و بهتر به نتیجه میرسند. اما اگر همسفر بد باشد و مسافر هم بد، بهتر است اصلاً وارد این سیستم نشوند.
در ادامه تقدیر از دبیر دوره قبل


مرزبانان کشیک: همسفر مهدیه و مسافر مرتضی
تایپیست: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول)
عکاس: همسفر سوری رهجوی راهنما همسفر انسیه (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون سوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر انسیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گلمکان
- تعداد بازدید از این مطلب :
79