دلنوشته همسفران لژیون دوم در مورد دستور جلسه «هفته همسفر: نقش همسفران خانم و آقا، در درمان اعتیاد مسافران»:
همسفر مریم:
نمیدانم از کجا شروع کنم، از روزهایی که ناامید بودم از تمام عالموآدم یا آن روزهایی که چشمم بهحال خراب مسافرم میافتاد و بیشتر ناراحت و ناامید میشدم. فکر میکردم برای منِ مریم دنیا به آخر رسیده است، قرار نیست روزی این غم به پایان برسد و سختتر از آن، فشاری بود که با فوت پدرم در این یکسال اخیر به من وارد شد. روزهایی را سپری میکردم که بدون هیچ انگیزهای بودم. همیشه در خلوت خودم با خدای خود دردودل میکردم. از خدا معجزهای میخواستم که روزی مسافرم بهحال خوب برسد و این معجزه را دیدم. زودتر از آن چیزیکه فکرش را میکردم. در این راه پرتلاطم همسفرِ مسافرم شدم. سختی داشت؛ اما خوشحالم، خوشحال از این حال خوش مسافرم و آرامشی که در من و خانوادهام برقرار شد. کسانی هستند پشت در کنگره۶۰ که مثل منِ مریم و شما همسفران که بهحال خوش رسیدید، آرزوی این حال خوش را دارند. صمیمانه از ته قلبم برای این دسته افراد آرزو میکنم که هرچه زودتر با کنگره۶۰ آشنا شوند و بال پرواز مسافرشان شوند. من و مسافرم هرچه داریم از برکات کنگره۶۰ است. در این راه چیزهای زیادی یاد گرفتم که در زندگی قبل از کنگره۶۰ نمیدانستم و زندگی من تیرهوتار بود که باگذشت زمان رو به روشنایی آمد. دوست من فراموش نکن؛ اگر باران نباشد، رنگینکمانی هم نیست؛ اگر تلخی نباشد، شیرینی هم نیست؛ پس ناامید نشو، همین دشواریها است که انسانها را نیرومندتر میکند. خدایا هزاران مرتبه شکر بهخاطر روزهای خوبی که فقط روزی خیالش از ذهنم عبور میکرد؛ اما امروز برای من تبدیل به واقعیت شده است. خوشحالم از اینکه هفته به این قشنگی را آقای مهندس بهنام من همسفر گذاشت. خوشحالم که سه ماه تمام کنار مسافرم هستم و با هم بهحال خوش میرسیم و چهقدر شیرین است برای من آن هفته که نامش همسفر است.
همسفر سمیرا:
روز اول که با مهدی آشنا شدم، اصلاً فکر نمیکردم که اعتیاد داشته باشد، همیشه از من پنهان میکرد؛ ولی کمکم اخلاق و رفتارش تغییر کرد. همهچیز زندگی من شده بود موادمخدر و تاریکی که زندگی من را فراگرفته بود. کابوس بدی بود. همیشه نگران بودم که اطرافیان متوجه شوند؛ در حالیکه همه میدانستند. خلاصه تا امسال که مسافرم وارد کنگره۶۰ شود، ۲۰ سال درگیر ترک موادمخدر بود که موفق نمیشد و من و فرزندانم بیشتر عذاب میکشیدیم. بارها به کمپ رفت، ماهها تنها بودیم. خیلی سخت بود. اطرافیان و خانواده همیشه من را سرزنش میکردند. خدا را شکر که با کنگره۶۰ آشنا شدیم. ابتدا برای من خیلی سخت بود. با خودم میگفتم: چهطور بیایم و بگویم: من همسر یک معتاد هستم؟ ولی همان اولین جلسه که آمدم، جذب شدم. متوجه شدم همه کسانیکه مشارکت میکنند، مثل من هستند. در ترکهای قبلي با مسافرم مشکل داشتیم، نه مسافرم من را درک می کرد و نه من او را، اما در همین چند ماه با آموزشهای کنگره۶۰، راهنما و بقیه اعضاء، کمکم جهانبینی را آموختم، مسافرم را درک میکنم و هیچ مشکلی در زندگی ندارم؛ چون هردو در حال درمان و آموزش متقابل هستیم؛ اگر کنگره۶۰ نبود، نمیدانم چه اتفاقی برای من و مسافرم میافتاد. تشکر میکنم از آقای مهندس، خانواده محترمشان و راهنمای عزیزم همسفر الهام که خیلی چیزها را به من آموختند.
رابط خبری: همسفر شهربانو رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) دبیر دوم سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کوروش آذرپور
- تعداد بازدید از این مطلب :
58