به نام آنکه به من آموختن آموخت. در ابتدا هفته همسفر را به سرچشمه جایگاه همسفری، خانم آنی بزرگ تبریک و تهنیت عرض میکنم. برای اینکه اذن ورودم به کنگره بهعنوان همسفر، بهواسطه مسافر عزیزم صادر شد تا تاریکیهای وجودم را با آموزشهای کنگره بشناسم و درصدد اصلاح آنها برآیم از خدای خودم تشکر میکنم و امیدوارم همسفر خوبی برای مسافرم بوده باشم.
سفر زندگی فقط وقتی زیبا میشود که همسفری خوب در آن همراهمان باشد، همسفری که طرف مقابلش را درک کند و به او ارزش بدهد. ما آدمها گاهی نیاز داریم که کسی ویژگیهای خوبمان را به ما گوشزد کند و بگوید که با تمام اشتباهات و تاریکیها ازجمله اعتیاد، ارزشمند و قابلاحترام هستیم. همسفری که درکی از مسافرش ندارد، درست است که همسفر محسوب میشود؛ اما میتواند مقصد را از خوشبختی به سمت فلاکت تغییر بدهد. خوشبختانه در کنگره آموزشها طوری هستند که بازخورد بسیار مؤثری در رهایی مسافران داشتهاند.
همسفر، همراه و حامی مسافر است و باید این را بداند که راه او از مسافر جدا است؛ ولی قرار است کنار مسافر به دانایی، آگاهی و آموزش برسد تا بتواند مسافرش را همراهی کند و با او همدل و همزبان بشود. همسفر کسی است که به کنگره میآید تا بال پرواز مسافرش بشود، بال پروازی که سختیهای زیادی را تحمل کرده تا در این جایگاه قرار گیرد. همسفر یعنی عشق، صبوری، سکوت، امید، گذشت و بخشش.
همسفر در کنگره مسافرش را میپذیرد، زیر ذرهبین قرار نمیدهد و قضاوتش نمیکند؛ چون میداند راهش را پیدا کرده است. اگر ما نقش خود را بهعنوان همسفر جدی بگیریم، میتوانیم بقیه کارها را بهدرستی انجام دهیم. زمانی ما نقش یک همسفر خوب و کمکی را ایفا میکنیم که اول برای خودمان اقدام کنیم و خود را به آرامش، تعادل و حس خوب برسانیم، در آن شرایط میتوانیم بهترین همسفر برای مسافرمان باشیم.
همسفر آموزش میبیند که مانعی بر سر راه مسافر نباشد. همسفری که با حس و حال بد وارد کنگره میشود با دریافت آموزشها، جهانبینیاش بالا میرود و مسافر را رها میکند. همسفرِ اهل مطالعه و آگاه میتواند یک انسان را که اسیر تاریکی شده، زخمها و خارهایی در اطراف او پیچیده و از تعادل خارجش کرده را نجات دهد. مسافر با توجه به شرایطی که دارد خودش از درون، دچار درد و سوختن است و یک همسفر ناآگاه باعث پریشانی و صدمه بیشتر به او میشود؛ درواقع ما باید خودمان را باور داشته باشیم تا بتوانیم به مسافرمان کمک کنیم. یک همسفر باید قدرت این را داشته باشد که اگر حال مسافر بد شد، بتواند او را آرام کند؛ نه اینکه نمک بر زخمش بریزد. زمانی که همسفر از دانش کنگره بهرهمند شود، آنگاه میتواند بهترین پرستار برای مسافرش باشد.
همسفر کسی است که نقش مکمل دارد، این جمله را در کنگره بسیار شنیدهایم، معنای آن این است که اگر مسافر خوب سفر کند بهخاطر خوب عملکردن همسفر است و گاه ممکن است عامل خوب سفرنکردن مسافر عملکرد نادرست همسفرش باشد. اگر مسافر همسفر دانایی نداشته باشد و آموزشها را دریافت نکرده باشد، نهتنها به سفر مسافر کمک نکرده است؛ بلکه باعث خرابشدن سفر مسافر نیز میشود؛ زیرا به خیال خودش میخواهد کمک کند؛ اما با جهل خویش باعث ایجاد آشوب و تشنج در خانه میشود و سفر را دچار مشکل میکند. همسفر در صورتی میتواند به مسافر خود در این سفر کمک کند که از شرایط سفر آگاهی داشته باشد، بداند که مسافرش در چه مسیری حرکت میکند و در چه وضعیتی قرار دارد؛ اگر همسفر آگاهی و شناخت نسبت به صورتمسئله اعتیاد و چگونگی درمان این بیماری نداشته باشد؛ قطعاً همسفر خوبی برای مسافر خود نخواهد بود. همسفر در کنگره۶۰ میآموزد که نقش او نقش همراه، پشتیبان و حمایتکننده است. کسی که در لحظههای سخت به مسافرش امید، قوت قلب و اعتمادبهنفس میدهد.
به تعبیر بنیان کنگره۶۰ عملکرد همسفر مانند بال پرواز است و اگر همسفر نقش خود را بهدرستی ایفا کند، پرواز و موفقیتی باشکوه در انتظار او و مسافرش خواهد بود؛ بنابراین واژه همسفر زمانی معنا و مفهوم پیدا میکند که شخص همراه مسافر در مسیر آموزش و شناخت بیماری اعتیاد قرار گیرد، خود نیز سفرش را برای تغییر آغاز کرده باشد و بیاموزد که همسفر بودن به چه معنا و مفهومی است. آیا مفهوم آن بازرسی، بدبینی و طعنهزدن است یا دادن امید، احترام و اعتمادبهنفس؟
همسفر اگر بخواهد آرامش را به مسافرش بدهد، باید خودش آرامش داشته باشد؛ اگر بخواهد محبت کند، باید خود در درونش محبت داشته باشد و بداند که با حسهایی نظیر نگرانی، خشم، نفرت، بدبینی، تجسس و درگیری نمیتواند به مسافرش کمک کند و این حسها و اعمال باعث سقوط بیشتر همسفر و مسافر میشود. همسفر خوب همسفری است که برای خوب شدن حال خودش، با علاقه به کنگره بیاید؛ زیرا اگر انسان بخواهد در کاری موفق شود باید علاقه را در خود به وجود آورد و منتی بر سر مسافر خود بابت حضورش در کنگره نگذارد.
من مریم قبل از کنگره به تصور خودم بیعیب و ایراد بودم یا اگر میدانستم ایرادی دارم، نمیدانستم باید چطور اصلاح کنم. اکثر مواقع که مسافرم در مقابل هر رفتاری، تندی میکرد سکوت میکردم؛ اما در درون با خود میگفتم این از اثرات مصرف مواد است، درمان شود خوب میشود؛ درحالیکه الان که تحت آموزش قرار گرفتهام متوجه شدم واقعاً ایراد از خودم بوده و باید بهجای تحمل، دوربین را روی خودم میچرخاندم و خودم را اصلاح میکردم. بین صبر و تحمل فرق بسیار است؛ تحمل یعنی گذر زمان برای تغییر در بیرون از خود و صبر یعنی گذر زمان برای تغییر در درون خود، من تحمل میکردم نه صبر.
اولین هدف همسفر برای آموزش گرفتن، باید آرامش و صلح برای خودش باشد تا بتواند این را به دیگران نیز انتقال دهد که آنها هم حالشان خوب شود. همسفر میآموزد چگونه صبر کند، میآموزد ناظر خاموش باشد و محبت واقعی را نیز میآموزد و یاد میگیرد محبتش بهاندازه باشد؛ زیرا اگر همسفر محبت بیش از حد هم داشته باشد امکان سقوط وجود دارد؛ بنابراین تعادل را یاد میگیرد؛ زیرا انسان باید در تمام مسائل تعادل را بشناسد. باید بداند مسئولیت درمان به عهده خود مسافر است و نباید دخالت نابجا داشته باشد. همسفر میتواند در خانه آرامش را ایجاد کند، تا مسافر در آن احساس خوبی داشته باشد و آن را حریم امن خود بداند. یک همسفر باید طوری رفتار کند که وقتی مسافر به رهایی رسید و حسهایش بیدار شد، از داشتن همسفری مانند او خوشحال باشد؛ نه این که با خود بگوید کاش همسفر نداشتم. امیدوارم مسافر من نسبت به همسفرش چنین حس زیبایی داشته باشد. با بیتی از حضرت مولانا سخنم را به پایان میرسانم که میفرمایند:
من به کوی تو خوشم خانه من ویران گیر
من به بوی تو خوشم نافه تاتار مگیر
نویسنده و رابط خبری: همسفر مریم و. رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر رها رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دهم)
ارسال: همسفر پرنیا رهجوی راهنما همسفر راحله (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
67