همسفران، ستونهای صبر و آگاهی در مسیر درمان هستند؛ کسانی که با عشق، آموزش و درک صحیح، زمینهساز رشد و تعادل خانواده و جامعه میشوند. کنگره۶۰ بر این باور است که درمان واقعی، حاصل حرکت همزمان مسافر و همسفر در مسیر دانایی است و حضور آگاهانه همسفران، نقش بیبدیلی در رسیدن به حال خوش دارد.
همسفر نفیسه و مسافر ایشان محسن با آخرین آنتیایکس مصرفی تریاک، شیره و شیشه وارد کنگره۶۰ شدند. به مدت ۱۱ ماه با متد DST و دارویOT با راهنمایی همسفر آنتینا و مسافر محمد سفر کردند. رشته ورزشی همسفر بسکتبال و تیراندازی با کمان و رشته ورزشی مسافر والیبال هست. هماکنون ۸ سال است که با دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها هستند.
در باب دستور جلسه «هفته همسفر: نقش همسفران خانم و آقا، در درمان اعتیاد مسافران» مصاحبهای با راهنما همسفر نفیسه ترتیب دادیم، از ایشان ممنون هستیم که وقت ارزشمند خود را در اختیار ما قرار دادند و ما را در این گفتوگو همراهی کردند.
مهمترین پیمان درونی که یک همسفر باید با خود ببندد تا به هدف نهایی، یعنی رهایی برسد، چیست؟
با توجه به اینکه در ظاهر و در صور آشکار، این مسافران ما هستند که سختی و بار اعتیاد را به دوش میکشند؛ اما همسفران کسانی هستند که ناخواسته وارد دنیای اعتیاد شدهاند. همسفر بارها از خود میپرسد: چرا من باید وارد این مسیر شوم؟ من که در بسیاری از جاها درست عمل کرده بودم. زمانیکه همسفر زندگی با یک مصرفکننده را نتیجه اشتباهات خود میداند، فکر میکند چون انسان خوبی نبوده، گرفتار این شرایط شده است؛ اما وقتی وارد کنگره میشود و آموزش میگیرد، متوجه میشود که خداوند همسفران را از میان تمام زنان عالم برگزیده است.
به نظر من، بهترین پیمان درونی همسفر این است که با خود عهد ببندد: اگرچه در این مسیر سختیها و آزارهای زیادی را تحمل کردهام؛ اما امروز که بر روی این صندلی نشستهام، به پاس دعاهای مادرم است؛ نه اینکه بهخاطر نفرین او باشد. مسافر من آمده تا راه خدمت برای من باز شود. این بهترین پیمان درونی است؛ اینکه بدانم هر خدمتی که انجام میدهم، در نهایت به خودم بازمیگردد. من هنوز در آغاز راه خدمت هستم، پس میمانم تا گنج درون خود را بیابم.
به نظر شما یک همسفر چه زمانی به آن قدرتدرونی میرسد که نقش «صافی» را بازی کند و تمام سختیها را در خودش حل کند؟
با توجه به آموزشهای کنگره و یادگرفتن قوانین زندگی به این قدرتدرونی میرسم که بتوانم نقش صافی را ایفا کنم؛ در سیدی «ابلیس» یاد گرفتم که اگر همسفر فقط یکی از این قوانین را در زندگی کاربردی کند، میتواند تا پایان عمر زندگی سالمی داشته باشد. یکی از این قوانین قیاس نکردن است. چرا گاهی از زندگی خسته میشویم؟ چون زندگی خود را وارد مرحله قیاس میکنیم؛ اگر خودم را با دیگران مقایسه نکنم؛ چرا باید خسته شوم؟ چرا باید احساس کمبود کنم و برای رسیدن به جایگاهی بالاتر عجله داشته باشم؟ بهتر است خودم را با گذشته خودم مقایسه کنم؛ ببینم قبلاً چه بودم و اکنون چه هستم. بدانم سختیها و خوشیها ماندگار نیستند. پس نه در سختی خودم را ببازم و نه در خوشی غافل شوم. اینگونه میتوانم به آن قدرت درونی برسم و نقش صافی را بهدرستی ایفا کنم.
اگر بخواهید واژه «همسفر» را فراتر از کلمات و با یک حس درونی توصیف کنید، این واژه در قلب شما با چه نشانی یا رنگی تداعی میشود؟
به گفته آقای مهندس؛ شاید نتوان ذرهای از زحمات همسفر را جبران کرد؛ اما به پاس تلاشهای عظیم همسفر کنگره۶۰، خانم آنی و فرزندان ایشان؛ باید ایستاد و ایستاده آنان را تشویق کرد؛ اگر خانم آنی نبودند، مفهومی به نام همسفر وجود نداشت؛ خانوادهای شکل نمیگرفت، فرزندی پدرِ از دسترفته خود را باز نمییافت، مادری فرزند خود را، خواهری برادر خویش را و همسری آرامش خود را پیدا نمیکرد. من تا پایان عمر مدیون ایشان هستم.
واژه «بال پرواز» همیشه با نام همسفر گره خورده است؛ از نگاه شما این بالها از چه جنسی هستند که در سختترین طوفانها قدرت پرواز خود را از دست نمیدهند؟
این تعبیر که همسفر «بال پرواز» مسافر است، بسیار زیبا و پرمعنا است. همین واژه به همسفر حس ارزشمندی و عزت میبخشد. من همسری بودم که بیرون از کنگره با برچسب «معتاد» روبهرو میشدم و از ترس نگاههای تحقیرآمیز، حتی دردهای خود را به نزدیکترین افرادم هم نمیگفتم؛ اما وقتی به کنگره آمدم، عزت یافتم و بها داده شدم.
از نگاه شما چه اتفاقی در فکر و اندیشه یک همسفر میافتد که از یک همراه معمولی به یک همسفر واقعی تبدیل میشود؟
همسفران ناخواسته وارد دنیای اعتیاد میشوند و همیشه این سؤال برای آنها وجود دارد که چرا من؟ چرا باید چنین مسیری را تجربه کنم؟ من هم زندگی با یک مصرفکننده را نتیجه اشتباهات خود میدانستم؛ اما با ورود به کنگره و دریافت آموزشها فهمیدم که خداوند مرا بهعنوان همسفر برگزیده است. مسافر من پیش از من به کنگره آمد و بعد از رهایی هم گاهی حضور داشت و گاهی کمرنگ میشد. این را برای همسفرانی میگویم که نگران یا دلخور هستند از اینکه مسافرهای آنان حضور ندارد؛ باید بدانیم آمدن مسافر، راه خدمت را برای ما باز کرده است.
کلام آخر:
از آقای مهندس صمیمانه سپاسگزار هستم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند و مسیر خدمت را برای من گشودند تا بتوانم حتی با یک لبخند، یک کلمه خوب یا یک نفس گرم، به انسانی امید ببخشم. همسفری که راه او به کنگره باز شده، عاشق بوده است؛ اما سختیهای زندگی آن عشق را زیر خاکستر پنهان کردهاند. کنگره این فرصت را میدهد که آن عشق دوباره شعلهور شود و طلاقهای عاطفی در خانوادهها ترمیم گردد؛ پس باور دارم که منِ همسفر، فقط برای مسافر خود به کنگره نیامدهام؛ بلکه پیش از هر چیز، برای خودم آمدهام.
مصاحبهکننده: راهنمای تازهواردین همسفر ندا
طراحان سوال: همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون هفدهم) همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون پنجم) همسفر شهین رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون دوم)
عکاس: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون یازدهم) دبیر اول سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
176