English Version
This Site Is Available In English

منِ همسفر، کجای کار هستم

منِ همسفر، کجای کار هستم

اولین روز ورودم به کنگره، روز جشن همسفر بود. یک ماه از آغاز سفر مسافرم می‌گذشت و به اصرار ایشان در جشن همسفر شرکت کردم؛ ولی تمام دغدغه‌ام این بود که یک آشنا و دوست مرا نبیند؛ ولی وقتی وارد این سالن شدم انگار وارد یک جهان یا یک دنیای دیگر شدم؛ این‌قدر که همه چیز برایم جالب و دلنشین بود، دغدغه‌ای که داشتم را فراموش کردم. اصلاً تا آن روز نمی‌دانستم چنین جایگاهی برای من به عنوان همسفر هست. بعد از مدتی که آمدم و عضو کنگره شدم فهمیدم، اگر مسافرم در اعماق اعتیاد فرو رفته، من که مادر و همسر هستم نیز، در اعماق تاریکی‌های خود فرو رفته‌ام و خبر ندارم. بعد با خود گفتم: مسافرت که خواسته درمان را داشته، آمده و در حال درمان است؛ ولی من همسفر کجای کار هستم؟ مسافرم با آموزش‌های نابی که می‌بیند از لحاظ روح، روان و جسم درمان می‌شود؛ ولی‌ اگر من که همسفر هستم، نوع نگاهم عوض نشود، می‌توانم زندگی خود را به نابودی بکشم. یک زن در زندگی چنان نقش اساسی و مهمی دارد که تنها با آموزش گرفتن می‌تواند زندگی خود را تبدیل به گلستان کند و آرامش‌بخش زندگی باشد و من آن روزی که وارد کنگره شدم فهمیدم، فقط در این مکان و جهان می‌توانم با آموزش‌ها و راهنمایی‌های راهنمای خوبم راه را پیدا کنم و تفکرات منفی خود را اصلاح نمایم و از آسیب‌هایی که ممکن بود، در آینده برای خود و فرزندانم پیش بیاید جلوگیری کنم. شاید برای کسی که مثل من در اعماق تاریکی و نا‌امیدی به سر می‌برد لازم بود، در کنار یک مصرف‌کننده قرار بگیرم تا با کنگره و جهان عظیم آن آشنا شوم و آموزش بگیرم که از تاریکی به روشنایی و از ناامیدی به امید برسم. خداوند را شاکر و سپاسگزارم.

نویسنده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون دوازدهم)
ارسال: همسفر زهرا دبیر سایت
نمایندگی همسفران شعبه فردوسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .