من و مسافرم هیچگونه اطلاعی از وجود کنگره۶۰ نداشتیم؛ مکانیکه نهتنها اعتیاد در آن درمان میشود، بلکه ما را به انسانی بهتر تبدیل میکند. این آشنایی، بهترین هدیهای بود که نصیب من شد؛ چراکه توانستم در این مسیر پرفراز و نشیب، همراه عزیزترین فرد زندگیام باشم.
احتمالاً بسیاری از همسفرانی که مسافرانشان سقوط آزاد را تجربه کردهاند، این حس را درک کردهاند. این تجربه برای من بسیار دردناک بود؛ هم رنجی که مسافرم متحمل میشد و هم ناتوانی او در ادامه مسیر بسیار ناراحتکننده بود. گاهی با خود فکر میکردم اگر مرا دوست داشت تحمل میکرد؛ اما شدت علاقهام اجازه نمیداد در این افکار باقی بمانم.
با گذشت زمان و تخریبهای بیشتر، احساس میکردم هیچ راه نجاتی وجود ندارد. شرایط و استرسهای پیدرپی از اینکه آینده چه خواهد شد و نکند آسیب جدیتری متوجه او شود، مرا از لذت بردن از زندگی بازمیداشت.
اغراق نیست اگر بگویم که بهکلی درهم شکسته بودم؛ دیگر خودم را نمیشناختم. اما درست در همان زمان، خداوند بهترین مکان را در اختیار ما قرار داد؛ جاییکه همه مرا درک میکردند، سرزنش نمیشدم و غیرممکنها، ممکن میشد.
در طول زندگی خود بارها دست خدا را دیده بودم، اما اینبار خداوند محبتش را برای من و مسافرم کامل کرد. اکنون میفهمم درد و رنجی که متحمل شدم بیدلیل نبود. مسیری برای ما در نظر گرفته شده بود که باید طی میشد تا زندگی ما زیباتر شود.
همسفر که باشید، فرقی نمیکند پدر باشید یا مادر، خواهر باشید یا برادر، یا همسر؛ یقین دارم مسافرتان، عاشقتر از شما نخواهد یافت که اینگونه همراهش باشید. به این باور رسیدهام که خداوند همسفران را بسیار دوست دارد که ما را برای همراهی مسافرانمان انتخاب کرده است. پس قوی باشید، ایمان داشته باشید و مطمئن باشید زمانش که برسد، معجزه را خواهید دید.
نویسنده: همسفر ژاله، رهجوی راهنما همسفر شبنم (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر ثریا، رهجوی راهنما همسفر منیژه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر نجوا، راهنما همسفر هانیه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گیلان
- تعداد بازدید از این مطلب :
84