English Version
This Site Is Available In English

حال خوش از درون تو آغاز می‌شود

حال خوش از درون تو آغاز می‌شود

پیش از ورودم به کنگره، اعتیاد برایم فقط یک واژه نبود؛ دیو سیاهی بود که خانه‌مان‌ را بلعیده بود. حتی از شنیدن نامش، دلم می‌لرزید؛ گناهی بود که باید پنهان می‌ماند، زخمی بود غیر قابل درمان؛ اما خداوند، در دل همان شب‌های بی‌پایان، راهی را گشود؛ راهی به نام کنگره ۶۰ که با آنچه پیش از آن دیده بودم، فرق داشت. روز اول ورودم با آغوش پر از مهر و محبت من را پذیرا شدند. من فقط آمده بودم که ببینم چه چیزی باعث تغییر مسافرم شده؛ آن روز آمده بودم تا از سر کنجکاوی ببینم و بروم. اما امواج عشق من را مجذوب خودش کرد و ماندگار شدم.‌ ماندم تا بال پرواز مسافرم شوم و بیاموزم چطور زندگی کردن را؛ چرا که یادگیری پایانی ندارد. امروز میدانم که اعتیاد، پایان نیست؛ آغاز سفری‌ست به سوی خودشناسی، به سوی خدا، به سوی خویشتن خویش، به سوی رهایی.

فراموش نکنیم: همسفر بودن، آسان نیست و فقط مسافر نیاز به درمان ندارد؛ زخم‌های ناپیدای همسفران نیاز به مرهم دارد. ما همسفران، سال‌ها در کنار مسافرانی بودیم که گویی در ماشینی قرمز، با سرعتی سرسام‌آور در جاده‌ای لغزنده و تاریک می‌راندند و ما، بی‌کمربند، بی‌فرمان، فقط نظاره‌گر بودیم. نه اختیار توقف داشتیم، نه توان تغییر مسیر. ناامیدانه در انتظار واژگون شدن بودیم؛ اما امروز در سایه‌سار آموزش‌های کنگره آموختیم که می‌توان با تغییر دادن خود، به سلامت از پیچ های تند و لغزنده عبور کرد.

من دیگر آن دخترِ ترسیده و خسته نیستم. اکنون می‌دانم که پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. پیش‌تر، مسائل گوناگون مرا به‌شدت آزرده می‌کرد؛ اما با گذر زمان و به یاری راهنمایی‌های راهنمایم، توانستم معنای واقعی رها کردن و صبوری را درک کنم و تفاوت میان تحمل صرف و صبوری آگاهانه را بفهمم. اکنون، ذره‌ذره در حال عملی کردن آموزش‌ها هستم؛ تا بتوانم عکس‌العمل درستی نشان دهم و با ذهنی گشوده، مسیر صعود را با دانایی موثر طی کنم. آموزش‌های کنگره، چراغی شدند در تاریکی ذهنم. هر سی‌دی، هر جلسه، هر کلام راهنمای محترمم، قطره‌ای هستند از نور که در جانم می‌نشینند. کنگره فقط محل درمان اعتیاد نیست؛ مدرسه‌ای‌ست برای جان. جایی‌ست که انسان، خودش را پیدا می‌کند و خدای خودش را دوباره می‌شناسد.

آری، من بال پروازم؛ نه بالی از جنس پر، که بالی از جنس عشق، دانایی و ایمان. اما پرواز همیشه هموار نیست. گاه طوفان می‌آید و گاه بال‌ها زخمی می‌شوند. اما من آموخته‌ام که حتی در اوج سقوط، می‌توان دوباره برخاست؛‌ که هر نشیب، مقدمۀ فرازی‌ است، اگر ایمان داشته باشی.

همسفرانی که هنوز اذن ورود مسافر آنها داده نشده‌است و یا مسافرشان خوب سفر نمیکند، بدانند: نوبت باران محفوظ است. بمان، حتی اگر هنوز مسافری نداری. بمان، تا خودت معنای حال خوش را درک کنی. مهم نیست در چه مقطع و شرایطی هستی؛ مهم این است که حالت خوب باشد و این حال خوش از درون تو آغاز می‌شود، نه از بیرون. شکر که اذن ورودم داده شد. شکر که هنوز می‌توانم در محضر آموزش بنشینم، گوش کنم، یاد بگیرم و رشد کنم. و من، همسفر هستم و این، نه فقط یک نقش، بلکه یک نعمت و رسالتی آسمانی است.

در پایان سپاسگزارم از خدمتگزاران گرا‌ن‌قدری که بی‌ادعا، ستون‌های این خانه امن هستند.‌ باشد که همگی به حال خوش برسیم؛ حال خوشی که از درون می‌جوشد و در خدمت، معنا می‌یابد.

رابط‌ خبری: همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون اول)
نویسنده، ویرایش و ارسال: همسفر هستی رهجوی راهنما همسفر رؤیا (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .