English Version
This Site Is Available In English

محبت بی توقع،بنیان رابطه سالم بین همسفر و مسافر است

محبت بی توقع،بنیان رابطه سالم بین همسفر و مسافر است

به نام قدرت مطلق الله

ششمین جلسه از دوره پنجاه‌و یکم کارگاه‌های آموزشی‌ عمومی همسفران و مسافران کنگره۶۰ نمایندگی پرستار با استادی ایجنت همسفر خانم فرزانه، نگهبانی راهنما همسفر شیرین و دبیری راهنما همسفر مهرداد با دستور جلسه «هفته همسفر: نقش همسفران خانم و آقا در درمان اعتیاد مسافران » روز شنبه ششم دی‌‌ماه هزار و چهارصد و چهار راس ساعت ۱۷:۰۰ شروع به کار کرد.

 

خلاصه سخنان استاد:

 

سلام دوستان فرزانه هستم همسفر عباس
خیلی خدا را شکر می‌کنم که این فرصت را به من داد که اینجا باشم و خدمت کنم. از تمام عزیزانی که اجازه دادند در این جمع حضور داشته باشم، از نگهبان، دبیر، مرزبان‌ها و ایجنت شعبه پرستار سپاسگزارم.
اول تصمیم گرفتم شکرگزاری و تشکرهایم را انجام دهم و سپس ادامه دهم.

از تمام کسانی که تزیینات زیبایی که اکنون می‌بینید را تدارک دیده‌اند و از همسفران عزیزی که زحمت کشیدند، خریدند، آوردند و نصب کردند، صمیمانه تشکر می‌کنم.
از تمام مسافران و همسفران آقایی که برای این جشن برای ما زحمت کشیدند و کارهایی انجام دادند که ما اغلب آنها را نمی‌بینیم؛ فقط می‌آییم، می‌نشینیم، گاهی انرژی می‌گیریم و گاهی هم نمی‌گیریم و می‌رویم.


ابتدا گفتم تشکر کنم تا یادآوری‌ برای خودم باشد.از خدای خودم تشکر می‌کنم که ورود نام من با مصرف‌کننده شدن مسافرم، باعث شد بتوانم به کنگره بیایم و رشد پیدا کنم.به تمام همسفرهای خانم، همسفرهای آقا و تمام همسفرهای کوچولویی که با ما همراهند، چه در کنگره و چه در منزل که ما را همراهی می‌کنند تا به کنگره بیاییم و خدمت کنیم، تبریک می‌گویم.باعث حال خوب دیگران شدن، وقتی باعث شویم حال یک نفر خوب شود، دعای آن‌ها باعث باز شدن گره‌های زندگی ما می‌شود.هر بار که گره‌های زندگی‌ام باز می‌شود، به یاد تمام دعاهایی می‌افتم که همسفران برایم می‌کنند و خدا را شکر می‌کنم که چقدر دعای خیر دیگران پشتم بوده است.به ما می‌گویند همسفر. همسفر یعنی چه؟ یعنی همراه یک سفر. یعنی ما سفری را آغاز کرده‌ایم و باید همراه باشیم. این سفر چه سفری است؟ سفری از تاریکی به نور، از ترس به شجاعت، از تاریکی به روشنایی. تمام این مسیری که آقای مهندس برای ما ترسیم کرده، از تاریکی‌ها و منفی‌ها به سمت مثبت‌هاست.یعنی چه؟ یعنی من همسفر، شاید ابتدا برای مسافرم آمده باشم و بگویم مسافرم مصرف‌کننده است، بیاید اینجا درمان شود. اما بعد، قدم به قدم که پیش می‌روم، می‌بینم خودم بیشتر از مسافرم تخریب دارم.شاید مسافر در خودش انفجار ایجاد کند. اولین انفجاری که رخ می‌دهد، ترکش‌هایی که به همسفر می‌زند، بسیار ناپیدا است و التیام آن بسیار سخت‌تر.

مسافران مانند آجرهای خامی هستند که هنوز پخته نشده‌اند. ما همسفران نمی‌توانیم مانند آنان باشیم، زیرا ما سفر نکرده‌ایم تا دقیقاً بدانیم چگونه است. اما می‌خواهم به شما بگویم این مسیری که برای ما تعیین شده، شاید اکنون همسفری در کنگره حالش خوب نباشد و حتی به راحتی به مسافرش فحش دهد و بگوید: «مرا کجا آورده‌ای؟ چرا چنین اتفاقی برای ما افتاده؟»برای تک‌تک ما ممکن است این اتفاق افتاده باشد. حتی بسیاری از رفتارهای مسافرانمان ما را ناراحت کرده و حتی کار به طلاق کشیده است. اما وقتی به کنگره می‌آییم، چه اتفاقی می‌افتد؟ ذره‌ذره آموزش می‌بینیم و یاد می‌گیریم که ما نیز در کنار مسافرانمان تخریب دیده‌ایم و باید التیام پیدا کنیم. زخم‌هایی که در ما ایجاد شده، باید درمان شود.اگر زخمی روی دستتان باشد، چقدر زمان می‌برد تا بهبود یابد؟ پس بهبود من و مسافرم، زمان مشخصی ندارد. چقدر زمان می‌برد تا بتوانم جهان‌بینی، افکار و اندیشه‌ام را درست کنم؟ هر مرحله‌ای که می‌گذرد و هر رنگ شالی و خدمتی که می‌گیریم، یک پله است. برای ما همسفران، کنگره با آموزش جهان‌بینی، کلیدی به ما می‌دهد که قفل‌های درونی‌مان را یکی‌یکی باز می‌کنیم. هر قفلی که باز می‌شود، وارد دری دیگر می‌شویم که ممکن است چندین قفل دیگر داشته باشد. تمام خدمت‌هایی که می‌گیریم، این‌گونه پیش می‌رود. نمی‌خواهم کسی بترسد، اما رشد و تصفیه تنها چیزی است که باعث می‌شود یک همسفر در کنار مسافر، همراه خوبی در این مسیر باشد، چرا این مسیر برای من، فرزانه، باید اتفاق بیفتد؟ چرا من باید  همسر مصرف‌کننده داشته باشم؟ چرا برای همه ما همسفران این‌گونه است؟ چرا من این‌قدر با خداوند گله و شکایت دارم؟ چون در تقدیر من، در گذشته و در پیشینه‌ام، این زندگی را انتخاب کرده‌ام. شاید پذیرش این سخت باشد. من خودم به سختی آن را پذیرفتم.وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم ما به این دنیا آمده‌ایم و هرکدام رسالتی داریم. رسالت من این است که شاید در کنگره باشم و باعث شوم حال خودم و دیگران از دست، زبان، اخلاق و رفتار من، فرزانه، در امان بماند. بیایم توی کنگره تا حالم بهتر شود و باعث حال خوب دیگران شوم. یک فلز مثل طلا، همیشه طلا است. هیچ‌چیز نمی‌تواند ارزش آن را تغییر دهد. حتی اگر به پودر تبدیل شود، باز هم طلا است.پس من همسفر، ارزشم مانند طلا باقی می‌ماند. کنگره این ارزش را برای من قائل شده است. بیرون از کنگره چه بودم؟فردی بودم که همیشه خود را از فامیل و اقوام دور می‌کردم، با کسی رفت‌وآمد نداشتم، نمی‌خواستم کسی به خانه‌ام بیاید یا زندگی‌ام را ببیند؛ زندگی‌ای که فرش‌هایش سوخته بود و همیشه روی فرش‌های کهنه زندگی می‌کردم.کنگره باعث شد تمام ابعاد زندگی‌ام دگرگون شود.اما مطمئن باشید، من به همسفرانم نوید می‌دهم: اگر من، فرزانه، و تمام همسفرانی که اینجا شال دارند...به حال خوب رسیدیم و در مسیر حال بهتر هستیم.شماها که دارید سفر می‌کنید و در مسیر سفر هستید، شاید حال بهتری از ما پیدا کنید.هر کسی در مسیر خودش است و خودش را با حال دیروزش، با حال ماه پیشش و با حال سال گذشته‌اش مقایسه می‌کند:"الان که من آمده‌ام کنگره، چقدر حالم بهتر است! یک سال پیش چه وضعیت روحی و روانی‌ای داشتم؟"این حس که در کنگره، در رشد و تزکیه، خیلی مؤثر است، بین همه‌ی ما مشترک است.

آن حس باعث می‌شود حس رشد در ما وجود داشته باشد و ما آن را بفهمیم. خوب رشد می‌کنیم، ولی اگر نفهمیم، حتی با بهترین مطالعات، کتاب‌ها، جلسات و سمینارها هم باز نمی‌فهمیم.

هیچ‌ کس نمی‌تواند درمان آن را برای ما تجویز کند.من حسی را که مطرح می‌کنم، این است: حس دوست داشتن بدون توقع. یک همسفر، وقتی اسم "همسفر" ایجاد می‌شود، نباید از مسافر توقع داشته باشد. فقط از خودتان توقع داشته باشید. در وادی چهاردهم، وادی محبت، اگر می‌خواهی محبتی به کسی بکنی، بی‌دریغ باشد. اگر انتظار داشته باشی که آن محبت جبران شود، مطمئن باش که این توقع باعث می‌شود آن اتفاق نیفتد و حالت خوب نباشد.برای من همسفر، بعد از سفر دوم، این اتفاق ممکن است برای خیلی از ما پیش بیاید: من از مسافرم انتظار داشتم محبت‌ها و نداشته‌هایم را جبران کند، در حالی که او مثل فرزندی بود که تازه متولد شده است. آیا فرزندی که تازه متولد می‌شود، می‌تواند خودش غذا بخورد یا راه برود؟ پس مسافر ما هم نیاز به حمایت دارد،

آقای مهندس به ما می‌گویند: "یک سال باید مسافر در کنگره باشد." ولی به نظر من، همه‌ی ما مسافران و همسفران نیاز داریم تا آخر عمر در کنگره باشیم. ما جویای دانش، تصفیه و پالایش هستیم و این هیچ‌وقت پایان نمی‌یابد.نکته‌ای که داشتم می‌نوشتم و اشکم را جاری کرد، این بود: یک همسفر، ممکن است مثل من نداند وقتی ازدواج کردند، مصرف‌کننده بودند یا نبودند. بعضی‌ها اصلاً مصرف‌کننده نبودند و بعداً مصرف‌کننده شدند. وقتی مسافری مصرف‌کننده نیست، یک آدم معمولی است، ولی وقتی مصرف‌کننده می‌شود، تبدیل به آدم دیگری می‌شود؛ از یک آدم سالم به یک آدم مصرف‌کننده تبدیل می‌شود که فرمانبردار مواد است. اگر در کنگره بیاید و شروع به سفر کند، به‌هم‌ریختگی در او ایجاد می‌شود و ممکن است مصرفش بیشتر شود. وقتی همسفر،

چیزی که در ما همسفران ایجاد شده، این است که سرمان را روی بالش بگذاریم و گریه کنیم تا تخلیه شویم. این را می‌خواهم به شما بگویم: همان انفجاری که مسافر ایجاد کرده و متوجه نیست که همسفر چه می‌کشد، وقتی که رها می‌شود، متوجه میشود می‌خواهم به شما بگویم: مسافر وقتی رها می‌شود، حس می‌کند و تمام کمبودهایی که برای ما گذاشته است را می‌بیند و می‌آید عذرخواهی می‌کند.مسافر من آمد و بابت تمام کمبودهایی که برای من ایجاد کرده بود عذرخواهی کرد. یک همسفری می‌گفت: "هر موقع دعوایمان می‌شد، می‌رفتم برایش طلا می‌خرم. بهترین زندگی را از نظر مالی برایش گذاشتم." ولی مطمئن باشید تمام مسافران برای همسفران کمبود گذاشته‌اند. آن عشق بدون پاسخ، آن احساس بدون جواب، آن کالبد یخ‌زده، آن مجسمه‌ای که یک همسفر می‌بیند، تمام این‌ها کم و کاستی‌هایی است که یک مسافر برای همسفر ایجاد کرده است.

می‌خواهم به شما بگویم: اگر در وضعیت نامناسبی هستید و روحیه‌تان به‌هم ریخته، امروز ما کنار هم هستیم تا جشن بگیریم. چه جشنی؟ جشنی که برای ما ارزش‌گذاری شده است، جشنی که برای بودنمان اینجا احترام قائل می‌شوند.
و ما می‌توانیم کنار مسافرانمان به حال خوب برسیم، ورق زندگی‌مان را برگردانیم، صفحه‌ی سیاهی که در زندگی‌مان است و یک نقطه سفید در آن وجود دارد را به صفحه‌ای سفید تبدیل کنیم، بدون نقطه سیاه. 

صحبتم را با این مطلب تمام می‌کنم: اگر کسی اینجا همسر مسافرش نیامده و ناراحت است، اصلاً ناراحت نباشید. من چندین سال است که مسافرم به دلیل شرایط کاری حتی روز همسفرم نمی‌تواند بیاید. امروز وقتی مسافرم زنگ زد و به خاطر اینکه نمی‌تواند بیاید از من عذرخواهی کرد، خیلی گریه کردم. او بسیار عذرخواهی کرد و گفت: "جبران می‌کنم."خودم را خیلی کنترل کردم. او گفت: "جبران می‌کنم." این به خاطر نعمت و لطفی است که خدا دارد، به خاطر عشق و زندگی‌ای که خداوند به تک‌تک ما برمی‌گرداند. مطمئن باشید خداوند زندگی را برمی‌گرداند و مسافران‌تان به بهترین شکل ممکن جبران می‌کنند.

به افتخار تمام همسرهایمان...

 

عکس: مسافر علی لژیون ششم

تایپ و ویراست: محمد لژیون ششم

بارگذاری: مسافر کوشیار لژیون نهم

وبلاگ نمایندگی پرستار

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .