همسفر ای بانوی مهر سلام
همیشه شنیده بودم بلای خانمانسوز اعتیاد را؛ اما هیچگاه از نزدیک اعتیاد یک معتاد و مشکلات خانوادهاش را ندیده بودم.
زمانی وارد کنگره شدم که زندگی و همه وجودم در شعلههای آتش اعتیاد درحال سوختن بود و بهدنبال راه فرار و نجات زندگیام بودم. جلسه اول بعد از دعای کنگره با صورت خندان، پیام خوشآمد و آغوش گرم همسفران مواجه شدم.
آن زمان بهدنبال دلیل شادی شما دوستان بودم؛ مگر شما نیز مثل من عزیزتان اسیر این غول اعتیاد نبود؟! پس این صورتهای آرام از کجا میآمد؟! اما این آخرینبار نبود که مرا به تحیر واداشتید؛ دیدن عشق بدون چشمداشت و از خودگذشتگیهای شما دوستان، نه تنها با مغز حسابگرانه من مطابقت نداشت؛ حتی توضیحدادن آن برای دیگران نیز مقدور نبود.
مگر میشود هر هفته بدون دستمزد، راهی شهر دیگر شد برای خدمتکردن و آموزش دیگر انسانها؟!
مگر میشود با دستان و چشمانی که بهعلت کهولت سن، کمتوان و کمسو شدهاند، سیدی نوشت و به همه عشق ورزید؛ حتی زمانیکه مسافر هم درمان را رها کرده است؟!
مگر میشود مسافری داشت که درمان نشده باشد؛ اما خدمتگزاری عالی بود؟!
مگر میشود بدون حساب از مال خود گذشت؛ اما انتظار تشکر و جبران از هیچکس حتی از خالق هستی هم نداشت؟!
به چه کسی بگویم؛ زنانی را دیدهام که نه تنها مشکل بزرگ زندگیشان باعث عقبنشینی آنها نشدهاست؛ بلکه از آن نردبانی برای صعود به قلههای محبت و عشق الهی ساختهاند!
امروز با آموزشهایی که دیدهام، میدانم که دلیل همه این رفتارها عشقی بوده است که شما به خوبی در کنگره۶۰ فراگرفتهاید و درحال انتقال آن به همه هستی میباشید.
شما همچون طلاهایی بودید که در کوره آزمایش الهی، ذوب و خالص شدید و الان قیمتی بالاتر از طلا دارید.
عزیزانم، ای اسوههای صبر و محبت! ای بالهای قوی پرواز بودن! آموزشگرفتن در کنار شما باعث خرسندی هرروز من است، مفتخرم که من نیز نام همسفر را دارم و همراه شما درحال سفر هستم.
روزتان فرخنده و مبارک باد.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ویرایش: رابط خبری همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ارسال: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
224