سلام دوستان مرضیه هستم یک همسفر
میخواهم از آن روزی که وارد کنگره شدم بگویم پنجشنبه بود و روز همسفر، همه خانمها و آقایانی که آنجا حضور داشتند با لباس سفید بودند و من بین آنها همه لباسهایم سیاه بود. داخل شعبه که شدم خانم زیبایی با چهره مهربان و خندان که سر تا پا لباس سفید پوشیده بود مرا در آغوش کشید و من بیخبر، از آنچه قرار بود زندگیم دگرگون شود.
بیاطلاع از اعتیاد مسافرم و اینکه اینجا چه جور جایی است با اصرار مسافرم که حدود چهار ماه بود به کنگره میآمد، آمدم و به من گفته بود از لحاظ ذهنی میرود که سمت مواد نرود و خانمها هم میآیند و آموزش میگیرند با اصرار وارد کنگره شدم و آموزشهای من شروع شد، هر روز که آموزش میگرفتم بیشتر متوجه زندگی و رفتارهای اشتباهی که داشتم میشدم.
از درون پر از غرور، منیت، خشم، کینه و نفرت بودم و حس من را آلوده کرده بود. قبلاً همسفر خوبی برای مسافرم نبودم؛ چون ناآگاه بودم و از تمام انسانهایی که مصرفکننده بودند متنفر بودم؛ حتی نزدیکترین افراد زندگیم را با دید بدی به آنها نگاه میکردم.
با آموزشهای آقای مهندس متوجه شدم در واقع این من هستم که ناآگاهم آقای مهندس در سیدی جشن همسفر، این موضوع را کاملاً شکافتند که دیدگاه هر کسی در مورد فرد مصرفکننده تغییر میکند و میفرمایند: وقتی میآییم مسافر را نگاه میکنیم که میخواهد درمان شود اینجا با یک مثلث برخورد میکنیم: یک ضلعش مسافر است، یک ضلعش همسفر است که میتواند هرکسی باشد. یک ضلع دیگر هم که همیشه بین مسافر و همسفر یا حتی بین دوتا شخص، دوتا شریک، حالا شریک زندگی یا شریک کاری یا همفکر، بین مسافر و همسفر یک ارتباطی دارد که آن رابطه میشود: قاعده مثلث و این رابطه ممکن است دائماً موضوعات مختلفی داشته باشد.
حالا اگر بیاییم خود اعتیاد در نظر بگیریم، مسافر یک ضلع مثلث، همسفر یک ساق است، خط پایین قاعده موضوع اعتیاد است. الان چیزی که وجود دارد این خط پایین که اعتیاد است از دیدگاه مسافر، این خط یک موضوع دیگری است، یک جنسیت دیگری دارد و از هفتخان رستم هم شدیدتر و مشکلتر است؛ اما از دیدگاه همسفر این موضوع فقط به مقداری اراده و یک جو غیرت بستگی دارد.
این دقیقاً حرفی بود که من به مسافرم میگفتم که اگر مرا دوست داشتی، ترک میکردی یا سیگار را کنار میگذاشتی در حقیقت با دیدگاه خودم فکر میکردم و این قیاسی بود که درباره مسافرم داشتم؛ اما با آمدن به کنگره و الان سه سال است دارم آموزش میبینم و کاری که کنگره با من همسفر و مسافرم کرد طبق قاعده مثلث، ما را هم زبان کرد و ما هم نظر شدیم و من دیگر از مسافرم اینچنین سؤالی نمیپرسم؛ چون من این را فهمیدهام که مسافرم میخواست اعتیادش را کنار بگذارد؛ اما اعتیاد او را رها نمیکرد.
در آخر از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان تشکر و قدردانی میکنم که با ساختن زندگی خودشان در کنارش زندگی ما را هم به عاقبت به خیری رساندند و دعای همه ما پشت سر آقا مهندس است و سلامتی و تندرستی همیشه در وجودشان جاری و ساری باشد.
.jpg)
سلام دوستان نجمه هستم یک همسفر
من هم به سهم خودم این روز عزیز را به همه همسفران که بال پرواز مسافرهایشان هستند تبریک و تهنیت عرض میکنم. در زندگی روزهای سختی را داشتم و همیشه از خداوند میخواستم راهی را به من نشان دهد، تا بتوانم مسافرم را از این پیله اعتیاد که دور خودش پیچیده، رها کنم. خیلی خدا را صدا زدم تا اینکه بعد از سالها رنج و ناراحتی که هر دو کشیدیم، خداوند صدای من را شنید. یک روز مثل این روزهای زیبا هستی، به واسطه یکی از آشنایان که کنگره۶۰ را معرفی کرد برای درمان مسافرم وارد کنگره۶۰ شدیم.
اوایل روزهای سختی را پشت سر گذاشتم، مدتها در داخل ماشین مینشستم، تا ساعت کارگاه تمام شود. در این مدت برای این که وقت من هدر نرود، سیدیهایم را مینوشتم. تا اینکه آرامآرام مسیر درست زندگی کردن برای من نمایان شد. روزها میگذشت من روز به روز به زندگی امیدوارتر و حال مسافرم بهتر و بهتر میشد.
خداوند را شکر میکنم که انسانی به بزرگی آقای مهندس در کنار ما وجود دارند تا ما بتوانیم با آموزشهایی که از ایشان میگیریم، در صراط مستقیم قدم برداریم و اینکه لیاقت همسفری را به من داد، تا انسان بودن و انسانیت را یاد بگیرم، و با تمام وجودم درک کنم.
از راهنمایان بزرگ، آقا محمود و خانم فاطمه عزیز قدردانی و تشکر میکنم که با آموزشهای ناب کنگره ما را به آرامش و حال خوش زندگی رساندند و جا دارد از تمام اعضای کنگره۶۰ تشکر کنم که با تلاش و کوشش بیوقفه خدمت میکنند و امیدوارم تمام سفر اولیها حس زیبای رهایی را تجربه کنند.
رابط خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه(لژیون هفتم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: نگهبان سایت همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی قائمشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
84