به نام قدرت مطلق الله
این هفته قشنگ را به خانم آنی بزرگ اولین همسفر کنگره تبریک میگویم و یک تبریک به همه همسفران شعبه قائمشهر و تبریک و خداقوت ویژه به همه همسفرانی که مسافرشان مصرفکننده شیشه و هروئین هستند میگویم.
نمیدانم از کجا شروع کنم برای گفتن از روزهایی که از تمام عالم و آدم ناامید بودم و من مادر وقتی فهمیدم پسرم به اعتیاد گرفتار شده، دنیا جلوی چشمانم سیاه و تار شد و روز به روز غصههایم بیشتر میشد و صورت لاغر و استخوانی پسرم جگر تا مغز استخوانم را میسوزاند و در قلبم طوفانی به پا بود و پا به پای پسرم سوختم از آن روزهای سخت و دردهای استخوانسوز کسی چه میداند خداوند را هزاران بار شکر که آن روزهای سخت با تمام اشکهای شبانهام و تمام سوز و آه من به پایان رسید و در کنگره معجزه بزرگی برایم رخ داد و ترس و خشم و جهل من را گرفت و از بندهای زیادی رها کرد و یاد گرفتم؛ باید رها کنم تا رها شوم و باگذشت و بخشش جایگاه واقعی خودم را پیدا کنم کوله بارم را از امید، عشق، محبت و دانایی پر کنم و بال پروازی برای پسرم باشم و سعی کردم در لحظات سخت به پسرم امید و قوت قلب بدهم و در کنار هم قدمبهقدم حرکت کردیم و خدا را شکر پرواز و موفقیتی زیبا نصیبمان شد و در مسیری پر از لذت و آگاهی قرار گرفتیم و خداوند این توفیق را به من و مسافرم عنایت کرد که در جایگاه خدمتی مرزبانی قرار بگیریم که یک جایگاه بسیار شیرین که هم سهل و هم سخت بود و با تمام سختیها و شیرینیهایش برای ما بسیار لذتبخش بود خیلی زود گذشت و باعث شد بیشتر خودم را بشناسم و خدا را شکر اکنون پسرم در جایگاه راهنما تازهواردین و من در جایگاه راهنما DST در حال خدمت هستیم و آموختم که یک همسفر در درمان اعتیاد نقش بازرس و مراقب ندارد و همسفر بال پرواز مسافرش است؛ اما مسئولیت مسافر را به افرادی تواناتر که همان راهنمایش است بسپرد و مسافرش را رها کند و بداند محبت به سخن نیست به عمل است.
آقای مهندس در یکی از سیدیها فرمودند: ایاز در اتاقی کفش و لباس پاره را جلوی خودش میگذاشت و هر روز به آن نگاه میکرد و گریه میکرد برای اینکه بداند کجا بوده و به کجا رسیده من هم؛ باید یادم بماند که کجا بودم و چه حالی داشتم و الان در چه نقطهای قرار دارم و امروز میدانم که مشکلات لعنت خداوند نیستند؛ بلکه رحمت الهی هستند و اینکه حرکت، تغییر و سفر رنج دارد و فقط دانش کنگره و عمل سالم باعث میشود که این رنجها را تحمل کنیم و همواره امیدوار باشیم و بدانیم هرکس وارد کنگره شد بالاخره به نتیجه میرسد و بدانیم با خدمتکردن ذرهذره گرههای درونی ما باز میشود و استاد امین فرمودند: شادی واقعی این نیست که من فقط خودم شاد باشم و یا فقط خودم بدرخشم؛ باید کاری کنم که دیگران هم شاد باشند و بدرخشند و بزرگترین لذت برای همه خدمتگزاران و راهنماها این است که فردی که وارد کنگره میشود به درمان و رهایی برسد و خدا را شکر من توانستم همراه و همپا و همسفر خوبی برای مسافرم باشم و خوشحالم از حال خوش پسرم و آرامشی که در زندگی من و خانوادهام برقرار شد و برای این عمل عظیم شکر، شکر، شکر.
نویسنده: راهنما همسفر سکینه (لژیون یکم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
ویرایش: همسفر گلسا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم) نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
37