.jpg)
دهمین جلسه از دور سوم از سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی رزن با دستور جلسه :((وادی سیزدهم تاثیر آن روی من و تولد اولین مسافر محمد))با استادی راهنمای محترم مسافر حسین و نگهبانی مسافر عبدالله و دبیری مسافر مصطفی در روز پنجشنبه مورخ ۴ دی ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۶:۳۰آغاز به کار نمود.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر.
از دبیر محترم که دستور جلسه هفته قبل که به خوبی و خلاصه و مختصر و مفید توضیح داد ممنونم.
دستور جلسه امروز به دو بخش تقسیم می شود بخش اول وادی یازدهم و تاثیر آن روی من و بخش دوم تولد اولین سال رهایی مسافر محمد از لژیون دهم بابا طاهر و امروز سفر دومش در لژیون سوم رزن هست خدای خودم را شاکر و سپاسگزارم یک بار دیگر به من فرصتی داده شدتا خدمت کنم.
اما در مورد وادی یازدهم بخواهم چند کلمه ای بگویم توی تیتر وادی می گوید چشمه های جوشان و رودهای خروشان همه به بهر اقیانوس می رسند چشمه جوشان و رود خروشان یک سری نکته ها دارد که من باید این را اول بدانم و بشناسم ما توی هر جایگاهی که بودیم حتی زمان مصرف هم فکر می کردیم ما خیلی آدم های خوبی هستیم هیچ عیبی نداریم هیچ مشکلی نداریم هیچ کار بدی انجام نمی دهم ولی این فقط از طرف خود من بود
.jpg)
یعنی این تائیدی بود که من خودم به خودم می دادم که مبادا یک وقت جایگاهم خدشه دار بشود یا لطمه ای بخورد ولی کسی اگر میخواهد بداند که واقعا چشمه جوشان هست یا دوست دارد که به سمت رود خروشان شدن حرکت کند در مرحله اول باید ببیند دور وری هایش چه کساهایی هستند یعنی هر کسی را خواستید بشناسید معمولا می گویند از آدم های دور و وری هایش بشناسید باید ببینید این شخص کجا میرود از کجا میاید با چه کسایی رفت و آمد دارد بله کسی که توی کنگره است کسی که خدمت می کند کسی که دوستانش آشناهایش تمام کسایی اند که خدمتگزارند این آدم رود خروشان هست این آدم چشمه جوشان هست و با آن تغییر و تبدیل و ترخیص می تواند به رود خروشان تبدیل بشود و در نهایت به بهر اقیانوس برسد ما توی کنگره جناب آقای مهندس بهترین سلاحی که به ما دادندسلاح تفکر هست با سلاح تفکر ما می توانیم به هر چیزی که میخواهیم برسیم
انشالله که بتوانیم با تفکر درست و تفکر کنگره ای به آن جایگاهی که میخواهیم برسیم و آن حال خوشی که مد نظر کنگره است و آن تعادلی که مد نظر خداوند هست برسیم توی وادی یازدهم هم جناب آقای مهندس دارند صحبت می کنند که نیروهای اهریمن امدند با با القایی منفی که آمدند سمت ما و ما را از مسیر درست خارج کردند به مسیر خود برگردیم فقط این ایمان میخواهد یک ایمان راسخی میخواهد که ما به کنگره به راهنما و به اساتیدمان داشته باشیم.
من باید حرکت کنم من باید قدم بردارم من باید ایمان راسخ داشته باشم من باید توی مسیر ارزش ها حرکت کنم من باید تصفیه و پالایش کنم تا انشالله در نهایت به ان تصفیه و پالایش که میخواهم برسم اما در مورد قسمت دوم که شیرین ترین قسمت هم هست تولد محمد عزیز هست محمد ۱۶ آذر ۱۴۰۲ بود که وارد لژیون دهم بابا طاهر شد و با حالی خراب و روزانه فکر می کنم هفت هشت تا قرص اعصاب و روان می خورد میگرن داشت سردردهای عجیب غریب داشت و روزانه چند تا قرص های رنگ و برنگ داشت می خورد و خیلی هم حالش بد بود ولی وقتی آمد کلی اصرار داشت بیاید لژیون من، من فکر می کردم فقط بخاطر اینکه همشهری من است دوست دارد بیاید لژیون من ولی دیدم نه اصرار دارد و دوست دارد که بیاید لژیون من، گفتم انشالله که خیره و آمد لژیون من خیلی عجیب خجالتی بود
.jpg)
میتوانم بگویم چهار پنج ماه اول حتی یک کلمه نه توی لژیون نه توی جلسه حرف نزد اولین حرف زدنش اعلام سفرش بود روز رهاییش بود کرد و این یک مسئله ای شده بود براش که از ان راهی که داشت می رفت داشت سوتش می کرد یعنی میخواهم بگویم یک وقت هایی خیلی چیزهای کوچیک هست ما بهشون حواسمان نیست یا بها بهشان نمیدهیم میبینیم که همان دارد ما را از مرحله سوتمان می کند و این کم حرفی اش و مشارکت نکردن اش و اعلام سفر نکردنش باعث شده بود کلا گوشه گیر شده بود سی دی ها را درست گوش نمی کرد چون میدونست که وقتی بگوید من نمیتوانم صحبت کنم منم میگویم عیبی ندارد ولی بعد از یک تایمی دیگر اجبار کردم و شروع کرد به صحبت کردن خدا را شکر امدیم توی رزن یک خورده بیشتر توانست بیاید جلو و شروع به خدمت کند و مشارکت بکند اعلام سفر بکند و الحمدلله الان یکی از خدمتگزارای خوب نمایندگی رزن شده است انشالله من برایش روزهای روشن و خوبی را میبینم و امیدوارم که سعی و تلاشش را بیشتر بکند بخواند برای امتحان سال آینده که بتواند توی راهنمای تازه واردین یا راهنمای شال نارنجی قبول بشود و ان خدمت را به نهایتش برساند ممنونم که به صحبت هایم گوش دادید.
.jpg)
خواسته مسافر محمد:
امیدوارم همه سفر اولی ها به رهایی برسند
خواسته همسفر محمد:
امیدوارم همه این حال خوش ما را تجربه کنند
خلاصه سخنان مسافر محمد:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر.
خدا را شاکرم و سپاسگزارم که من در این کنگره در این مسیر قرار گرفتم تا بتوانم درمان بشوم و به حال خوش برسم تشکر و قدردانی میکنم از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان و استاد امین بزرگوار و دیده بانان بزرگوار تشکر و سپاسگزاری میکنم از جناب آقای مهندس و که این بستر را فراهم کردند که من محمد با حال بد و بی تعادلی و ناامیدی بیایم کنگره و آموزش بگیرم و درمان بشوم و به حال خوش برسم تشکر و سپاسگزاری میکنم از همسفرم و دو تا فرزندهای گلم که من را در این مسیر کمک کردند الخصوص همسفرم که بال پرواز من بود هر لحظه کمک حال من بود قدردان ایشان هستم
یک روز رفته بودم مهمونی خانه ی یکی از دوستان دیدم آقا جواد هم اینجاست گفتم میشود بی زحمت بیاری یک خورده بکشم من حالم خرابه آقا جواد گفت دیگه بابا بس کن دیگه تا کی میخوای این زهر ماری را بکشی خلاصه کنگره را معرفی کرد و گفت بیا کنگره گفتم کنگره کجاست گفتش من توی همدان پنج ماهه دارم سفر میکنم من گفتم سفر دیگه چیه خلاصه گفتم میشه مگه منم ترک کنم گفت بله میشه منم بارها بارها به خاطر درمان میگرن که داشتم باعث شده بود از مواد مخدر استفاده کنم و اعتیاد پیدا کرده بودم
کنگره ۶۰ را معرفی کرد و بعد سه ماه به آقا جواد زنگ زدم رفتیم کنگره راهنمای تازه واردین به من خیلی لطف داشت گفت آقا محمد جای خیلی خوبی امدی خدا ببین چقدر دوستت دارد تو را اینجا فرستاده شاید در پیشگاه خدا برای کسی یا خانواده ات یا به پدر مادرت خوبی کردی که تو را معرفی کرده اینجا خلاصه جا داره تشکر کنم از این آقا بعد گفتند راهنما انتخاب کن گفتم من تعادل ندارم ترس وجودم را گرفته نگرانی ناامیدی از همه چی بریده بودم فقط این بود که من روزی دو بار سه بار به خدا میگفتم خدایا جون من را بگیر من بمیرم راحت بشم این حال خراب را نمیخواهم
گفتم چیکار کنم خدایا کدام راهنما را انتخاب کنم گفتم حسم حسین اقا را گرفت بد دیدم حسین آقا همشهری ام در اومد رفتیم لژیون حسین آقا. حسین آقا توی لژیون نشسته بود گفت ببین این هایی که میگویم را باید انجام بدی سی دی هات را باید بنویسی مشارکت کنی هفته سه جلسه است باید بیای چون از ریختن قیافم می دید و میگفت این موندگار نیست با اینکه ترس و ناامیدی اینها را داشتم یک روحیه قوی خدا بهم داده بود
فقط می گفتم بروم و درمان بشوم خودم که خودم را عذاب میدم که هیچ خانواده ام را هم دارم عذاب میدم شروع کردم به سفر من پنج ماهی چهار ماهی حرف نمی تونستم حرف بزنم نمیتونستم مشارکت کنم ۱۶ نفر توی لژیون ما بود نوبت به من مه میرسید استرس میگزفتم ترس تمام وجودم را میگرفت بعد شش ماه رفت رفته یک خورده تونستم اعلام سفر کنم این سفر را که من انجام دادم خدا را شکر این بیماری من هم خوب شد هشت تا من روزی قرص سر درد مصرف میکردم هشت سال بود پشت سر هم ماهی دو بار میرفتم دکتر دست بوس آقای مهندس هستم دست بوس حسین آقا رمضانی هستم این قرص ها را توی این پنج شش ماه از من گرفت حالمم رفته رفته خوب شد خدا را شکر این سردرد منم خوب شد اصلا نمیدانم سردرد چی هست
تشکر میکنم از همه دوستان عزیز که با سکوتشون من را یاری کردند از همسفرای عزیز و مسافرای عزیز که در شادی من جشن من شرکت کردند و شادتر کردند ممنون و تشکر میکنم ممنونم که به حرف های من گوش دادید
.jpg)
خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان مهری هستم یک همسفر.
سلام عرض میکنم خدمتتان شاکر خداوند هستم برای بودن در این محفل پرنور برای بودن و نفس کشیدن در این مکان مقدس هزاران بار شکر میکنم و سپاسگزار خداوند هستم در کنار عزیزان مخلص و بی ریایی مثل شما عزیزان که در این لژیون قرار داده بود. من اول با تبریک ها شروع کنم اول تبریک میگویم خدمت عزیزان شعبه رزن قبلا من امده بودم این شعبه.
این شعبه پر انرژی پرنشاط پر عشق را خدمت شما عزیزان تبریک عرض میکنم و انشالله که قدر این نمایندگی را بدانید و خدمتگزار باشید و بتوانید به همان دریایی که عزیزان توی مشارکتهای قشنگشان گفتند به ان دریا ملحق بشوید هر کدام از ما قطره هستیم که باید پیوند بخوریم به ان اقیانوس در راه سنگ هایی هم توی مسیر هستند نیروهای منفی هستند و شیطان قسم خورده است که شما را از گذشته و از آینده پیش رو و در حال و چپ و راست شما را ول نمیکنم طواف میکنم تا بدانم از کجای قلبتون وارد بشوم انشالله که بتوانید توی این مسیر محکم تر و قوی تر قدم بردارید
همسفرا را بیشتر من مد نظر دارم پیشاپیش تبریک عرض میکنم هفته همسفر را خدمت تک تک این عزیزانی که امدند توی این جا قرار گرفتند خداوند اذن و احازه اش را داد به شما انشالله بتوانید از اجازه خداوند بهترین بهره برداری را بکنید و به حال خوش و رهایی و آرامشی که توی خانواده تان همیشه منتظرش بودید برسید مسافرهای گرامی هم همینطور انشالله به ان سلامتی واقعی که هم روان و هم جسم و هم جهان بینی راجع بهش هست برسید
به خانم لیلای عزیز تبریک عرض میکنم سمیه خانم عزیز را تبریک عرض میکنم انشالله که خدمتگزار صادق باشیم و این برداشت ها را از این مسیر که خداوند پیش روتان قرار داد است بکنید من نمیدانم تبریک های دیگه ای را جا گذاشتم یا نه برسیم به تولد خانم مینای عزیز خانم مینا یک همسوی بسیار فرمانبردار مهربان همیشه در تامل عاشق و من همیشه از ایشان آموزش میگیرم خانم مینا یک همسفر رفیق بودند برای مسافرشان واقعا همراه و همکار بودند مسلمه وقتی با مسافرش باهم درد کشیدند.
نقش همسفر اینکه کنار مسافرش باشد نه روبرو و مقابلش انشالله که ما همسفرا بتوانیم از هر کسی که روبرومان قرار میگیرد آموزش بگیریم نه اینکه بخوایم قضاوتشان کنیم بله خانم مینای عزیز هم واقعا من همیشه میگویم یک همراه عاشق یه رفیق بودند برای مسافرشان و اگر شاید خانم مینا همراهی نمیکردند محمد آقا امروز را تجربه نمیکرد انشالله مسافرایی هم که دارند میایند این جشن فکر میکنم که بی ارتباط نباشد انشالله جشن همسفر را هم پیش رو داریم یکی یکی همسفراتونو همراه خودتون همراه کنید مطمئن باشید این آموزش هایی که توی کنگره هست قطعا میخواهد آرامش را به خونه شما بیارد حال خوب و لبخند و همان سلام سلام هایی که جناب آقای مهندس همیشه میگوید قرار هست بیاید خونه شما و خدای نکرده ان تنش ها ان بد اخلاقی ها ان نکات منفی که قبل از ورود به کنگره توی همه زندگی هامان بود کنار برود ان نیروهای منفی همیشه کارشان این بود
که ان مسافر حال بد دچار تاریکی اعتیاد باشد و همسفر هم دنیای بیرون را دارد میبیند جناب آقای مهندس هم گفتند مثل کسی که با سرعت ۱۲۰ تا ۱۵۰ تا دارد رانندگی میکند حواسش به جاده نیست همسفر کنار وایستاده داره میبیند خطرها را میبیند ولی کاری از دستش برنمیاید اینقدر ترس و ناامیدی و حال خراب نصیب یک همسفر شده است که خدا میداند
و تبریک عرض می کنم خدمت شما محمد آقا تبریک عرض میکنم خدا را هزاران بار شکر الحمدلله که صورت مسئله اعتیاد را توی خانواده تون شاید برای آیندگانت شاید برای فرزندانت برای همیشه حل کردی مبارک باشد خانم مینای عزیزم به شما تبریک عرض میکنم شیرینی و شهد گوارای این رهایی بر شما مبارک باشد خدا قوت میگویم خدمت نگهبان و ممنونم از اینکه به صحبت های من گوش کردید ممنونم
خلاصه سخنان همسفر محمد:
سلام دوستان مینا هستم یک همسفر.
من میخواستم به نوبه خودم تشکر و سپاسگزاری کنم از خداوند که این مسیر را به ما نشان داد تا ما به راحتی و به آرامشی که تو دلمان هست بیشتر بشود و تشکر میکنم از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان که این بستر را برای ما به وجود آوردند تا مسافر من به راه راست هدایت بشود و به حال خوش برسد و این حال خوش را همیشه تجربه کند تشکر میکنم از ایجنت محترم و مرزبانان و راهنمایان گرامی الخصوص راهنمای مسافرم آقای حسین رمضانی که واقعا مسافر من را تحمل کرد
واقعا با اون سختی هایی که داشت سی دی ها را نمی نوشت با اجبار سی دی بهش میگفتیم مینوشت ازشون خیلی تشکر میکنم و تشکر میکنم از شعبه همدان و شعبه رزن که واقعا زحمت میکشند واقعا مرزبانان ایجنت ها واقعا زحمت میکشند خیلی خوشحالم منم توی این کنگره هستم خیلی خوشحالم که این مسیر را دارم ادامه میدهم امیدوارم همه همسفران همه مسافران این مسیر را ادامه بدهند تا به حال خوش برسند.
خیلی ممنون که به حرفام گوش کردین


مرزبان کشیک مسافر جواد
عکاس مسافر ابوالقضل
تایپ مسافر سعدالله
بارگزار مسافر مجید
- تعداد بازدید از این مطلب :
137