English Version
This Site Is Available In English

چشمه باید خودبه‌خود جوشش داشته باشد

چشمه باید خودبه‌خود جوشش داشته باشد

جلسه دوازدهم از دوره‌ بیست و نهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی شعبه اروند آبادان، با استادی مسافرسهراب ، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه « وادی یازدهم و تاثیر آن روی من و تولد ١سال رهایی مسافر حسن» پنج‌شنبه ۴دی ماه ۱۴۰۴ ساعت ١۶:٣٠ آغاز به کارکرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان، سهراب هستم، یک مسافر. دستور جلسه راجع به وادی یازدهم، یعنی “چشمه‌های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند”، می‌باشد. من خودم در دو جلسه‌ی قبل در مورد این وادی مشارکت کردم و این وادی را خیلی دوست دارم. این وادی من را یاد جنگ‌هایی می‌اندازد که اوایل سفر با خودم داشتم؛ جنگی بر سر اینکه آیا تصمیم بگیرم کاری انجام دهم یا در تاریکی خودم غرق شوم. همیشه فکر می‌کردم این شرایط فقط مربوط به سفر اول است و در سفر دوم که حالم بهتر شده و دیگر مشکلی نیست، این درگیری‌ها تمام شده است. در صورتی که در سفر دوم، دیگر هیچ افیونی در کنارم نبود که بتوانم با آن، خودم را آرام کنم و مانند سفر اول به خودم فشار نیاورم. در حقیقت، این یک جنگ بین من و تمام مشکلات بود. فقط یک جمله‌ی کوچک همیشه همراه من بود که بارها آن را از زبان آقای بیات و راهنمای خودم شنیده بودم: “چشمه باید خودبه‌خود جوشش داشته باشد.” من همیشه از خودم می‌پرسیدم: چشمه چگونه باید جوشش داشته باشد؟ من که هنوز عاجز هستم، چه کاری باید انجام دهم؟ آیا باید بنشینم و دعا کنم یا به خدا متوسل شوم تا چشمه‌ام جوشش پیدا کند و بتوانم مشکلاتم را حل کنم؟ اما وقتی رفته‌رفته جلو آمدم و پارامتر زمان را در نظر گرفتم و در مسیر حل کردن مشکلاتم قدم برداشتم، متوجه شدم که خودم باید کاری انجام دهم. وقتی یک سفر دومی به مشکل برمی‌خورد، یا با راهنمای خودش صحبت می‌کند، یا خودش شروع می‌کند به گشتن در اپلیکیشن دژاکام که بیش از هزار سی‌دی در آن است و کلیدواژه‌هایی مثل بی‌پولی، رنج، نامردمی یا هر چیز دیگری را سرچ می‌کند. وقتی این‌ها را جستجو می‌کنم، چیزهایی به من یاد می‌دهد که حداقل آن روز آرام می‌شوم و به ادامه کار خودم می‌رسم. این لطف آقای مهندس است و با وجود ایشان، من می‌نشینم و فکر می‌کنم که اگر لازم بود برای دیدن ایشان خیلی بیشتر از این هزار کیلومتر راه برویم تا او را ببینیم، یا اگر شرایط ما طوری بود که مجبور بودیم آقای مهندس را فقط از عکس و کلیپ‌های قدیمی ببینیم، آن زمان حال و روز من سهراب به چه شکل بود؟ خدا را شکر که آقای مهندس همین‌جا است و می‌توانم بروم و او را ببینم و صدای او را هفته‌به‌هفته بشنوم و به‌روز باشم که برای این هفته چه گفته است. این‌گونه است که از رفرش کردن سایت و حتی خود سایت هم به‌روزتر می‌شوم؛ اینکه امروز می‌روم و سی‌دی‌ای دانلود می‌کنم که دقیقاً مال حال‌وروز امروز من است و یا در جامعه و زندگی من اتفاق می‌افتد. انسان باید جوشش داشته باشد و برای اینکه جوشش داشته باشد، باید به منبع متصل باشیم. آیا تا به حال به این فکر کرده‌ایم که منبع چه هست؟ و چه منبعی بهتر از آقای مهندس؟ و خود آقای مهندس می‌گوید کلام من بالاتر از کلام خداوند نیست و من این‌ها را از کلام‌الله درمی‌آورم و به شما می‌گویم. خب، منبع ما مشخص است و وصل بودن به این منبع باعث می‌شود در من جوشش به وجود آید و یک حرکتی آغاز شود. این حرکت، مثال آن رودی است که جوشش پیدا می‌کند و از دل سختی‌ها مسیر خودش را پیدا می‌کند. اگر سنگ بزرگی سر راهش باشد یا مشکل بزرگی، پشت آن جمع می‌شود تا قدرتش را زیاد کند یا سنگ را جابه‌جا کند یا آن را دور بزند و راه خودش را پیدا کند. این جاری بودن است که رود را همیشه پاک نگه می‌دارد. اگر به خودم نگاه کنم، می‌بینم هر روزی که در خانه بودم و پا روی پا گذاشته بودم و کاری انجام نمی‌دادم، آن روز دقیقاً به حس‌های بد آلوده بودم؛ اما روزی که بیرون بودم، جاری و خدمت‌رسان بودم یا در شعبه کاری انجام می‌دادم، روزی بود که از لحاظ حسی فوق‌العاده قوی بودم و حالم خوب بود. این را برای بچه‌های سفر اول می‌گویم: اگر می‌خواهید حالتان خوب شود، خدمت کنید. امیدوارم بهترین بهره را از دستور جلسه ببرم.

قسمت دوم دستور جلسه: تولد آقا حسن آقا حسن، روز اولی که آمد، من برادران او را می‌شناختم. بعد گفتم خب این به لژیون من نمی‌آید، اما بعد دیدم که به لژیون من آمد و درمان شد و هر چه می‌گفتم، چشم می‌گفت. همیشه پیش خودم می‌گفتم یک بالا و پایینی انجام دهد تا به او سقوط آزاد دهم، اما دیدم که خدا را شکر خوب سفر می‌کند. به پشتوانه‌ی خوب سفر کردن او، همسرش هم آمد. برای من قشنگ‌ترین لحظه این بود که با همسفرش می‌آمد و می‌رفت و اینکه لمیا و سعد اینجا بودند و بازی می‌کردند، قشنگ‌ترین صحنه‌ای است که به نظر من اگر آقای مهندس ببیند، لذت می‌برد؛ چرا که تأکید ایشان بر این است که یک مسافر حتماً همسفر خود را بیاورد و این حس خوب را به آن‌ها هم هدیه دهد. آقا حسن آمد و خدمت‌گزار بود و هر تماسی که برای خدمت گرفته می‌شد، حضور داشت. در ادامه، پدر محترمشان هم آمدند و این به این خاطر است که آن صدا و نوایی که در صدای آقای مهندس شنیده می‌شود و بازتاب آن آموزش‌ها در خانه انجام می‌شود، مؤثر است. در ادامه، من همیشه مثال می‌زنم که [مسافر] مثل آن ماشین سنگینی است که اگر بار سنگینی داشته باشد، وقتی در جاده با سرعت می‌رود، همه چیز را دنبال خودش می‌کشد و اگر موتوری در جاده باشد، آن را پرت می‌کند؛ ولی اگر ماشین باشد، ممکن است هیچ نیرویی به اطرافیان خود وارد نکند. خدا را شکر می‌کنم و به خودشان و همسفرشان تبریک می‌گویم؛ همچنین به دو تا همسفر کوچک و پدر محترمشان. امیدوارم بمانند و در ادامه خدمت‌گزار باشند و لذت آن را بچشند. مرسی که به صحبت‌های بنده گوش دادید.»

اعلام سفر مسافر:

آخرین آنتی ایکس متادون

مدت مصرف۲۰سال

با روش DST

با داروی اپیوم تینچر

با راهنمای آقا سهراب عرب یازده ماه و۲۹ روزسفر کردم

الان هم یکسال و یکماه آزاد ورها هستم

ورزش در کنگره شنا ، فوتبال

غیرسیگاری

آرزو مسافر:

ارزو میکنم در جایگاه خدمتی راهنمایی بتوانم خدمت کنم وثابت قدم باشم.

سخنان مسافر:

سلام دوستان حسن هستم یک مسافر. وقتی در این جایگاه قرار می‌گیری یک استرس خاصی به آدم دست می‌دهد حتی به قدری است که چیز هایی که در دلم است بیان کردن آن سخت شده است. آرزو ایی که داشتم و گفتم دوست دارم ثابت قدم باشم چون جایی است که من خیلی چیز ها را حس می‌کنم که در وجود من در حال تغییر هستند. کسی بودم که بیرون فرمانبردار هیچ کسی نبودم حالا نمی‌دانم از منیت و غرور بود ولی من در کنگره یاد گرفتم این منیت است، در بیرون حرف کسی را گوش نمی‌دادم زمانی که پدرم سفر کرد اصلا بهم نگاه می‌کرد می‌گفت آن چیزی که می‌خوردی قابل مقایسه نیست با موقع ایی که اوتی و شیشه را بهم مصرف می‌کردی. از آقا سهراب خیلی تشکر می‌کنم ابد العمر مدیونش هستم حسی که در کنگره دارم را هیچ جا تجربه نکرده ام. خدا خودش بهتر می‌داند که جایگاه را به چه کسی داده است و چه کسی لایقش هست و مطمئنم این جریان جهانی می‌شود. آروزی موفقیت را برای راهنمای خوبم دارم ان‌شاالله خدا هر چه در دلش دارد به او بدهد و ان‌شاالله اگر بتوانم با آموزش های کنگره یک خدمت صادقانه کنم. من یک خاطره ایی هم در سفرم دارم چه سفر اولی چه سفر دومی هم لژیونی خیلی تاثیر دارد، چشم گفتن خیلی برای من سنگین بود و چشمی که می‌گفتم از ته دل نبود و هم لژیونی من آقا محمود می‌گفت همیشه سعی کن چشم که می‌گویی از ته دل باشد که بتوانیم به آن چیزی که می‌خواهیم برسیم. من با خودم گفتم هم لژیونی هایم که به سفر دوم رسیدند حتما درون چشم گفتن چیزی هست من با این طرز تفکر چشم را گفتم و هر چه چشم می‌گفتم تاثیرش را جای دیگری می‌دیدم که خدا را شکر به یک مرحله ایی رسید فکر کنم شش ماه سفر بودم آنقدر منیت داشتم با خدای خودم گفتم خدا الان که کنگره آمدم یک معجزه می‌خواهم. کسی که در کنگره ماندگار است مطمعن هستم که چیزایی هست و کسی که نمی‌بیند مشکل کار از خودش است یا جایی است که نمی‌ماند ولی کسی که ماندگار است با رفتارش کلی آموزش می‌بیند و تمام مشکلاتش را کم کم می‌تواند حل کند.

سخنان راهنما همسفر:

سلام دوستان زینب هستم راهنما یک همسفر. امروز روز قشنگی است و این روز قشنگ و تولد را خدمت آقای مهندس و خانواده‌ی محترمشان به خاطر این فرصتی که فراهم کردند و این بستر را فراهم کردند که من زینب بتوانم این لحظات قشنگ را تجربه کنم تشکر می‌کنم. به تمام اعضای کنگره شصت تبریک می‌گویم، هر اتفاق قشنگی که رقم می‌خورد حاصل تک تک قدم های ریز و درشت تمام اعضای شعبه هست چون همه ی اعضا تلاش می‌کنند خدمت می‌کنند برای این که یک نفر به رهایی برسد و این حس قشنگ را تجربه کند و اصل و اساس همان حفظ بنیان خانواده است و مهم ترین چیزی که همه‌ی ما داریم در این راستا قدم بر می‌داریم و حرکت می‌کنیم و در ادامه اتفاقات قشنگ تری هست که هر شخصی بر اساس اهداف خودش می‌تواند تجربه کند و آموزش ها را دریافت کند. به آقا سهراب تبریک می‌گویم به آقا حسن و گل دختر شان به پسر عزیزشان و خانوم یاسمین عزیز تبریک می‌گویم در صحبت ها فرمودید حالا از خانوم یاسمین بگم با فاصله از مسافرشان آمدند و از همان ابتدا یکی از ویژگی های بارز خانوم یاسمین فرمانبرداری بسیار زیاد داشت. من فکر نمی‌کردم که مسافرشان هم به این اندازه همان چیزی که شنیدم نتیجه‌اش را همه شاهد هستید و می‌بینید آن چیزی که من دیدم و شنیدم و یاسمین هم دقیقا همین جور است از لحظه ایی که وارد لژیون شد تا همین الان که اینجا هست و حضور دارد جزو رهجو های بسیار فرمانبردار و بسیار حرف گوش کن بود و نتیجه ی فرمانبرداری و نتیجه ی در راه کنگره حرکت کردن بر اساس چیزی که کنگره از ما می‌خواهد که من بتوانم یکی یکی مشکلاتم را حل کنم و راه حل کردن مشکلاتم را پیدا کنم و کنار آمدن با مسائلی که قادر به حل نیستم را یاد بگیرم صبوری را یاد بگیرم. گاهی بالا و پایین پیش می‌آمد صحبت کردند راهنمای مسافران و این قضیه هم یاسمین داشت اما خب این لحظه که من یاسمین را می‌بینم لبخندش همیشگی شده با وجود خیلی از مشکلات همچنان پا برجا است این که من همسفر یاد گرفتم یا اگر می‌توانم مشکلی را حل کنم تمام تلاشم را برای حل کردن مشکل بگذارم و اگر چیزی از عهده ی من خارج است یعنی من مسئولیتم را انجام دادم و از اینجا به بعدش دیگر از عهده ی من خارج است توانایی نگرش و کنار آمدن با آن مسئله را در خودم داشته باشم و پیدا کنم بخاطر این که به عنوان مادر به عنوان همسر به عنوان فرزند حتی برای پدر و مادرم نقش خودم را در جایگاه هایی که هستم به نحو احسن اجرا کنم نیاز دارم که این بنیه را داشته باشم و آن تفکر و تغییر نگرش را داشته باشم تا همیشه امیدواری را درک کنم تا همیشه حس خوب را نگهدارم قبلا خانوم ها می‌گویند چشم چراغ خانه هستند و اگر نتواند در مسائل مدیریت کند بحران ها را مدیریت کند خیلی مسائل به دنبالش قابل حل نیست به هفته ی آینده وصلش کنم که هفته ی همسفر است و پیشا پیش هفته ی همسفر را به تمام همسفران کنگره شصت تبریک می‌گویم. تولد هایی که در کنار همسفران است یک حس و حال دیگری دارد وقتی مسافر و همسفر در کنار همدیگر سفر می‌کنند و در کنار همدیگر آموزش می‌بینند درکشان نسبت به مسائل بهتر می‌شود و آموزش ها را باهم دریافت می‌کنند زبان مشترک همدیگر را پیدا می‌کنند و چقدر قشنگ است مسافر وقتی که می‌آید و حس حال خوبی که در کنگره دریافت می‌کند بتواند همسفرش را در کنار خودش داشته باشد و این خیلی می‌تواند پله های حرکت سفر را برای یک رهجو موفقیت آمیز تر کند چه در سفر اول چه در سفر دوم یاسمین بسیار علاقه به خدمت دارد امیدوارم که در جایگاه خدمتی هم یاسمین عزیز و هم مسافر محترمشان را ببینند چون لیاقتش را دارند و اميدوارم از خدمتگزاران راستین کنگره باشند، کنگره در همه احوال بتواند راه گشای مسائلشان باشد و آنچه را که در کنگره هست به شخصه یاد بگیرد توانایی به اجرا در آوردنش را اول در خانه و خانواده‌ی خودش و بعد هم در اجتماع داشته باشد و همینطور در کنگره حس و حال خوب را من همسفر و یا مسافر بتوانم انتقال بدهم در خانه هم بتوانم این حس را به فرزند و همسر و به اعضای خانواده‌ام و بعد به جامعه هم این حس خوب را منتقل کنم.

سخنان همسفر:

سلام دوستان یاسمین هستم یک همسفر. خدا را شاکرم که مسیرم به کنگره ختم شد حال خوش امروز را مدیون آقای مهندس بعد خانواده‌ی محترمشان و آقای بیات و آقا سهراب و راهنمای عزیزم هستم و همچنین تمامی عزیزانی که حضور دارند و خدمت می‌کنند مرزبانان، ایجنت و همه‌ی خدمتگزاران چون اگر نبودند من واقعا امروز اینجا نبودم و این حس و حال خوب را تجربه نمی‌کردم. خیلی خوشحالم فکر نمی‌کردم یک سال رهایی را ببینم خدا را شکر می‌کنم و از ته دلم می‌خواهم که در هر جایگاهی خدمتگزار باشم فقط جوری باشد که بتوانم دینی که گردنم است را ادا کنم.

سلام دوستان لمیا هستم یک همسفر. از کنگره شصت خیلی تشکر می‌کنم از آقای مهندس و آقا سهراب و آقای بیات عزیز و خانوم زینب گل تشکر می‌کنم که به مامانم و بابام کمک کردند.

سلام دوستان سعد هستم یک همسفر. از آقا سهراب عزیز ممنونم و خانوم زینب و آقا بیات تشکر می‌کنم و از کنگره شصت ممنونم.

 

گروه سایت نمایندگی اروند آبادان 

تایپ: مسافر علی لژیون پنجم ،همسفر عرفان

ویرایش و ارسال مطلب: مسافر امین لژیون یازدهم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .