همسفر معصومه:
در کنگره۶۰ به فرد یا افرادی که سابقهی مصرف مواد مخدر را ندارند و مسافر را در سفر همراهی میکنند همسفر میگویند. همسفر همراه، پشتیبان و حمایت کنندهی مسافر است؛ حضور و همراهی او برای مسافر نوعی قوت قلب ایجاد میکند و اعتماد بنفس مسافر را بالا میبرد. همسفر برای اینکه بتواند این نقش را به خوبی ایفا کند باید آموزش ببیند و همچنین بیماری اعتیاد و چگونگی درمان این بیماری را بشناسد، در غیر اینصورت نمیتواند هیچ کمکی به مسافر بکند و حتی ممکن است از روی جهل و نادانی در راه رسیدن مسافر خودش به درمان و رهایی مانع نیز ایجاد کند. واژه همسفر بودن زمانی معنا و مفهوم حقیقی خود را پیدا میکند که شخص همراه مسافر در مسیر آموزش و شناخت بیماری اعتیاد قرار بگیرد و بیاموزد که چگونه میتواند به مسافر خود در این سفر کمک بکند و بداند که همسفر بودن به چه مفهوم زیبایی دارد. همسفران در کنگره۶۰ همان نقش مکمل را دارند که در به درمان رسیدن مسافرها بسیار تاثیرگذاری دارند. برای اینکه همسفرها به مسافرانشان کمک کنند باید قوی و مثبتاندیش باشند و بتوانند به مسافرشان امید بدهند تا زخمهایشان التیام یابد، همه اینها نیاز به آموزش و آگاهی دارد که در کنگره به لطف و مهربانی بیدریغ آقای مهندس و راهنمایان بزرگوار صورت میگیرد.
همسفر صالحه:
قبل از هر چیز هفته و جشن همسفر را به بنیان و نگهبان کنگره۶۰ و همچنین سرکار خانم آنی اولین همسفر کنگره و دیدهبانان محترم و همسفران خانم و همسفران آقا تبریک و تهنیت میگویم و از خداوند برای تمامی همسفرانی که در کنگره خدمت میکنند آرزوی نیکبختی و سلامتی دارم. همسفر کسی است که مسافر خود را همراهی میکند. همسفر نمیتواند بار اعتیاد مسافر را به دوش بکشد یا به جای او بازپرداخت بدهیها و سختیهای او را بدهد؛ تمام سختیها بر دوش مسافر است نه همسفر، درواقع همسفر کسی است که خودش، سفر خودش را برای همراهی مسافر آغاز کرده است، منظور از سفر همسفر این است که درمان با اوتی نمیباشد. همسفران در زمان ورود به کنگره تعادل و تفکر درستی ندارند و حال خوبی را تجربه نمیکنند، برای اینکه به تعادل برسند لازم است که تحت آموزش کنگره برای شناخت اعتیاد و انسان قرار بگیرند تا بتوانند همسفران خوبی برای مسافران خود باشند، همچنین حضور همسفران نوعی اعتماد بنفس و قوت قلب برای مسافران ایجاد میکند. من قبل از ورود به کنگره دید دیگری به افراد معتاد داشتم و فکر میکردم آنها افراد بیاراده هستند ولی با آموزش در کنگره فهمیدم که آنها بهخاطر جهل و نادانی وارد این مسیر شدهاند و سیستم ایکس آنها مختل شده است و حال باید جسم آنها بازسازی شود که با سفر در کنگره و آموزش دیدن جهانبینی آنها هم تغییر میکند و یک زندگی ایدهآل برای خود و خانواده ایجاد میکنند؛ خود من در طی این سفر به عنوان یک همسفر آموزشها و آگاهیهایی دریافت کردم که در هیچجا نمیتوانستم به آنها دسترسی پیدا کنم؛ آرامش روحی و لذت بردن از زندگی و مقاوم بودن در برابر مشکلات و قدردان کار دیگران و سپاسگزاری از خداوند و نعمتهای بیپایانش که به من بنده ارزانی نموده است.
همسفر زهرا:
هفته همسفر را به اولین همسفر کنگره۶۰ خانم آنی بزرگ همسفر با محبت و راهنمایم تبریک عرض میکنم. همسفر نقش یک پرستار را دارد، باید بداند که چگونه با بیمار خود برخورد کند و مرحمی باشد برای زخم هایش نه اینکه نمک بر زخمهایش بپاشد. زمانی که حس همسفر بسته باشد نمیتواند با خانواده و با مسافرش ارتباط صمیمی برقرار کند و همیشه حالت تهاجمی دارد. زمانی که آموزش میگیرد ارتباط با اطرافیان راحت میشود و زندگی پربارتری را تجربه میکند. من همسفر وظیفهام این است که زمانی که وارد کنگره شدم بتوانم آموزشهای کنگره را کاربردی کنم تا در زندگی هم من و هم مسافرم به آرامش و آسایش برسیم. من زمانیکه به کنگره آمده بودم فکر میکردم به خاطر مسافرم آمدهام و خودم کامل هستم و هیچ مشکلی ندارم، رفتهرفته دیدم که خودم کلی ایراد داشتم و از همه آن مشکلات بیخبر بودم. حس هایم بسته بود، خشم، کینه، نفرت، حسادت من را درگیر کرده بود؛ اینجا فهمیدم که اول باید حسهای خودم را درست کنم، خودم را اصلاح کنم تا به آرامش برسم و زندگی جدیدی را بسازم. باید مکمل مسافرم باشم تا بتوانم زندگی آرامی را تجربه کنم. خدا را هزار مرتبه شکر میکنم که راه کنگره برایم نمایان شد تا من از تاریکی به سمت روشنایی برسم. از راهنمایم که نور زندگیم شد تشکر میکنم که با راهنمایی و صبرشان باعث شدند که زندگی من رونق داشته باشد.
همسفر معصومه:
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهیست. هفته همسفر را به همسفران عزیز کنگره۶۰ تبریک عرض میگویم اللخصوص راهنمایم خانم زینب و همسفران لژیون چهارم؛ خداراشکر میکنم برای وجود گرانبهای آقای مهندس که کنگره ۶۰ را بنا کرده است. من همیشه میگویم آقای مهندس سفرهای پهن کرده است که برکتش روزی ما شده است؛ با آموزشهایی که دریافت میکنیم نمیدانستم رهایی این همه لذت بخش است و انرژی دارد. این حرف شعار نیست حرف قلبیم است خستگی آن همه سال تخریب در رفت، تابهحال چنین حس سبکی در زندگی نداشتم؛ انرژی آقای مهندس معجزهگر است. امیدوارم این حس و حال روزی تمامی سفر اولیها بشود، از خدای خودم خواستارم تا آخرین لحظات عمرم کنگره و آقای مهندس را حفظ بکند آمین. وقتی که وارد کنگره شدم یک آدم خنثی بودم، همه حسهایم بسته بود، یک آدم عصبی ناامید و واقعاً آخر خطی بودیم، من و مسافرم خدا را شکر بهتر شدیم، نه کامل فعلاً خیلی راه نرفته داریم در کنگره، امیدوارم از این به بعد سفت و محکم من و مسافرم بچسبیم به آموزشهای جهانبینی کنگره به لطف آقای مهندس و راهنمای بزرگوارم.
همسفر محبوبه:
این هفته باشکوه و پرخیر و برکت را در رأس به سرکار خانم آنی و خانواده محترمشان و پدر بزرگوارمان جناب مهندس تبریک عرض میکنم و در ادامه به همسفران با عشق کنگره ۶۰. من وقتی با واژه همسفر مواجه شدم برایم خیلی عجیب و غریب بود و هیچ نمیدانستم که در جشن همسفر چه اتفاقاتی خواهد افتاد، گنگ و مبهوت فقط نگاه میکردم، نمیدانستم که چه راههای پرپیچ و خمی در انتظار ما است تا ما به رهایی از بند شیطان برسیم حس و حال عجیبی بود حس و حالی که هیچوقت تجربه نکرده بودم، قرار بود که من همسفر شوم، دو بال داشته باشم و یک بالم را باید قرض بدهم تا طرف مقابلم هم بتواند پرواز کند، من همش با خودم می گفتم این یعنی چه؟ این چه مفهومی دارد؟ بعد از گذشت زمان رفتهرفته با آمدن به کنگره و آموزشها متوجه شدم که من باید با مسافرم در مسیری که تعیین شده است همراه و همنشین شوم تا سفرخوبی داشته باشیم؛ من باید بیمارم را تیمار کنم با کمک (شناخت و آگاهی)، با گذشت زمان، تفکر سالم کردم، ایمانم را قوی کردم، حسم را احساس کردم و عملم را اجرایی کردم و در قلبم را باز کردم تا عشق و محبت سرازیر شود و با خودم گفتم که من میتوانم، یک بالم را تا ابد میدهم که تا مسافرم به رهایی برسد؛ آنجا بود که سفر من هم شروع شد، با خوشحالی در ماشین را باز کردم و نشستم و صندلی را به عقب کشاندم که من هم بتوانم بهراحتی سفری را که مدتش ۱۰ ماه است را به خوبی و سلامتی و آرامش همراهی کنم. سفر ما شروع شد، سفری که با سرمای شدید و جادهای لغزنده و برف شدید و یخ بندان، سرمای اعتیاد سر تا پای وجود مسافرم را فرا گرفته بود حالش خوب نبود، عنان زندگی از دست من خارج شده بود ولی با کسب قدرت و انرژی به راه خود ادامه دادم، در نصفههای راه بودیم که کمکم گرما داشت از طرف خورشید به ما میتابید، گرمایی که هیچ وقت او را احساس نمیکردیم، همین طور به راه خود ادامه دادیم و ناامید نشدیم تا با قوت گرفتن از قدرت مطلق الله توانستیم به رود خروشان برسیم؛ در آنجا توقف کردیم تا استراحتی بکنیم، کمکم دوباره به راه خود ادامه دادیم و من داشتم همینطور با خود فکر میکردم که چقدر یک همسفر خوب داشتن اهمیت فراوانی برای مسافر دارد، اگر منه همسفر نبودم چطور مسافرم میتوانست این راه تاریک و خطرناک را طی کند؟ من در طی سفر با مسافرم از سر شوق میخندیدیم یک فنجان چای میخوردیم و گاهی هم از سر ذوق بغض میکردیم. سفر ما دیگر داشت به پایان میرسید ولی هنوز من دلهره و دلشوره داشتم و همیشه در طی سفر با خودم میگفتم نکند ماشین ما پنچر شود، نکند برف پاککن از کار بیفتد، نکند بخاری خراب شود و خیلی نکندها در ذهن من غوغا بهپا کرده بود ولی در یک لحظه بر من القاء شد که همه اینها با آرامش،صبر، هوشیاری و دقت، تجربه میشود که مشکلات را به راحتی حل کرد و به راحتی از سرمای ۶۰ درجه عبور کرد. فرمان زندگی را باید اول دست خدا بسپاریم و بعد به کنگره ۶۰ و من این آموزش و صبر و تحمل را مدیون کنگره ۶۰ و راهنمایم خانم زینب تا ابد هستم و مسئولیتی که منه همسفر در قبال مسافرم دارم را همواره با عشق به پایان میرسانم و میدانم که با محبت خارها گل میشوند.
رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم) نگهبان سایت
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی دکتر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
95