ای که مرا خواندهای راه نشانم بده
در شب ظلمانیام ماه نشانم بده
یوسف مصری ز چاه، گشت چنان پادشاه
گر که طریق این بود چاه نشانم بده
به بهانه دستور جلسه وادی یازدهم «چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند». مصاحبهای با راهنما خانم اسرین انجام دادهایم که شما عزیزان را به خواندن این مصاحبه دلنشین دعوت میکنیم. خانم اسرین و مسافرشان با سالها تخریب و آنتیایکس تریاک وارد کنگره شدند به راهنمایی دیدهبان مسافر علی اشکذری و همسفر راحله اکنون ۷سال و ۶ماه است که آزاد و رها هستند.

طبق وادی یازدهم برای خروج از ظلمت و تاریکی هیچ راهی نداریم، مگر اینکه به ریسمان الهی چنگ بزنیم؛ برداشت شما از این پیام چیست؟
در ابتدا از شما و همچنین همسفر الهه نگهبان سایت همسفران آکادمی، همسفر نصیبه و همسفر ریحانه سپاسگزار هستم که برای انجام این مصاحبه زحمت زیادی کشیدید و فرصت بیان حس و این مشارکت را به من دادید. در وادی یازدهم صحبت از چشمه جوشان و رود خروشان میشود و وعده رسیدن به بحر و اقیانوس را میدهد. درواقع این سفری است از ظلمت به روشنایی و مانند هر سفری به یک سری ابزار نیاز داریم تا عبور ما بهسلامت انجام گیرد. از طرفی همانطور که در وادی گفته شده «ریسمان الهی همان قوانین الهی هستند» و به نظرم این قوانین همان ابزارهایی هستند که رسیدن من را به بحر و اقیانوس تحقق میبخشند.
«آنان که مجذوب رحمت قدرتمطلق میشوند به ارتقاء میرسند». نظرتان در مورد این پیام چیست؟
اول باید ببینیم رحمت قدرتمطلق چیست تا بتوانیم در مورد مجذوب شدنش صحبت کنیم. آنطور که من متوجه شدهام همانطور که در پیام وادی نهم گفته شده، دیدن و ایمان داشتن به رحمت ماوراء یک اندیشه ژرف میخواهد. این اندیشه ژرف را من برای خودم اینگونه مثال میزنم، وقتیکه راننده اتومبیل در دل تاریکی شب برای اینکه مسیر جاده را بتواند پیدا کند، از نور چراغ بالای اتومبیل خود استفاده میکند و این به او کمک میکند تا مسیر دوردست خود را در آن تاریکی شب ببینید و از خطرات مسیر و جاده در امان بماند.
من با این اندیشه ژرف است که میتوانم با نگاهی به اطرافم کوچکترین نعمات الهی را هرلحظه ببینم و باوجود تمامی مشکلاتی که دارم بابت وجودشان شکرگزار باشم؛ ولی یک نگاه سادهانگارانه و کمعمق نمیتواند آنچه در اختیارم قرارگرفته است را به من نشان دهد و اینجا است که انسان یکلحظه به خودش میآید و میبیند غرق رحمت الهی است. به نظر من مانند عشقی که همه در آن شناوریم، در این رحمت الهی نیز غرق هستیم و وقتی این را فهمیدیم و آن صافیهای سیاه را از نگاهمان برداشتیم، دیگر بیهیچ زور زدنی مجذوبش میشویم.
از دیدگاه شما کنگره بزرگترین و زیباترین نعمتی که میتواند به یک همسفر عطا کند چیست و آیا این نعمت شامل حال شما هم بوده است؟
من باور دارم هرکسی که به هر طریقی وارد کنگره شده، مورد لطف خداوند قرارگرفته است. نه بهواسطه اینکه من انسان خاصی بودم که این لطف شامل حالم شده؛ بلکه من خواستهای داشتهام که بهترین مکان برای رشد این خواستهام جایی به اسم کنگره بوده است و چه لطفی بالاتر از اینکه هستی بستر تحقق خواستههایم را در اختیارم گذاشته است. حال جایی دارم که هم آموزش میبینم و هم فرصت خدمت به انسانهای دیگر به من داده شده است و یکی از حسهای ارزشمندی که من در این مسیر تجربه کردم احساس ارزشمند بودن و مفید بودن بود. به نظرم این فرصت خدمت آنهم به این شکل، بزرگترین و زیباترین نعمتی است که به یک همسفر داده میشود و چه خدمتی ارزشمندتر از احیاء یک نفس.

با توجه به منابع علمی و آموزههای متعددی که آقای مهندس و کنگره در اختیار مسافران و همسفران قرار دادهاند؛ کدامیک برای شما روشنکننده بوده و بهترین تأثیر را داشته است؟
هرکدام از مکتوبات و آموزشهای آقای مهندس و استاد امین به نحوی مسیر را به من نشان دادهاند. کتاب عشق و جزوههای جهانبینی الفبای جهانبینی را به من یاد میدهند و کتاب «ادموند و هلیا» و «حال شما چطور است» هرکدام به نحوی عمیقترین مباحث فلسفی را به شکلی بینظیر و ساده طرح میکنند. اگر بخواهم دقیقتر پاسخ سؤال شما را بدهم کتاب «عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر» و کتاب «14 مقاله» برای من بسیار راهگشا بودند.
کتاب 60 درجه از ابتدا تاکنون مانند طناب نجاتی برای من بوده است که در بسیاری از تنگناها و لحظات سخت با خواندن آموزشهای استادان قلبم آرام میگرفت و راه را برایم روشن میکرد. کتاب 14 مقاله هم در شناخت بیماری اعتیاد و همینطور شناخت ساختار کنگره بسیار به من کمک کرد. شاید در ابتدا نام کتاب این حس را به شخص بدهد که با یک کتاب علمی پیچیده مواجه است؛ ولی همیشه دیدهایم که آقای مهندس بر کاربردی بودن آموزشهایشان تأکید دارند، طوری که همه انسانها در هر سطح علمی بتوانند از آن استفاده کنند و برایشان مفید باشد. بنابراین این کتاب و مقالات آن را به سادهترین حالت ممکن و با مثالهایی که عمق مطلب را برای ما باز میکند به نگارش درآوردهاند.
این کتاب زمانی که من در سفر اول بودم هنوز به چاپ نرسیده بود و ما فقط جزوه 4 مقاله را داشتیم؛ ولی در حال حاضر که چاپ شده به نظرم یکی از ضروریترین کتابهایی است که هر سفر اولی باید شروع به خواندن آن کند و همزمان سیدیهای آموزشی مربوط به آن را که در چند سال اخیر آقای مهندس صحبت کردهاند، گوش بدهد مانند سیدیهای درمان 1 تا 5 و سیدیهای راهکار 1 تا 3 و غیره. چراکه یک همسفر فقط با شناخت و درک درست از بیماری اعتیاد است که میتواند مسافرش را درک کند، بال پروازش شود و در کنارش حسهای تخریبشده خودش را التیام بخشد.
طبق پیام سفر دوم که پیامی است برای رها یافتگان؛ آیا شما به مفهوم و معنای واقعی این پیام دستیافتهاید و چگونه؟
خوشحالم که این سؤال را پرسیدید؛ چون زمانی که در سفر اول بودم خیلی درک درستی از این پیام نداشتم یا شاید بهتر است بگویم هیچ درکی نداشتم؛ اما در سفر دوم هر بار که این پیام را میخواندم با خودم میگفتم این پیام چه چیز را میخواهد به من بگوید. ابتدای پیام حالت مقدمه دارد و من را با مسیر سفر دوم آشنا میکند. در ابتدا میگوید پیام برای چه کسانی است و این سفر را سفر شناخت خویش معرفی میکند. بعد در ادامه صحبت از تحکیم بندها با بندهای اولین میشود و راه این تحکیم را صیقل داده شدن میداند.
خوب نگاه کنیم، میبینم که مرحلهبهمرحله را توضیح میدهد و من معنی این جملات را زمانی متوجه شدم که در تنگناها و گذرگاههای سخت قرار گرفتم و دیدم یکجاهایی باید شروع کنم و اعتقادم را به نیروهای الهی بیشتر کنم. همانطور که استاد امین در سیدی عبور گفتهاند من خیلی وقتها فکر میکردم فقط تلاش من مهم است و همین فشار زیادی به من میآورد تا اینکه بعد متوجه شدم همه بار را نمیتوانم بهتنهایی بردارم و نیروهایی برای کمک به من در صور پنهان هم وجود دارند.
اینجا بود که معنی عبارت «اشخاصی که به نیروهای الهی اعتقادی ندارند» را درک کردم و وقتی قدم در این مسیر گذاشتم و در کنار تلاشم از همسفران در آن مکان لامکان کمک خواستم، دیدم به شکلهای عجیبی جوابم را میدهند و من را در مسیر خواستهام یاری میکنند. در ادامه هم جمله آخر این پیام مثل یک نیرومحرکه قدرتمند برایم بود که همیشه به من میگوید: «تا آنچه دریافت ننمودهای از ادامه بازنایست».
از دیدگاه شما داشتن یک لژیون فعال و پویا و بهدوراز حواشی در مسیر کنگره ملزوم چه قوانین و شرایطی است و یک راهنما چگونه میتواند برای این مهم گام بردارد؟
پاسخ این سؤال را با توجه به تجربه خودم در طول دوره خدمت راهنمایی میدهم. در ابتدا من بهعنوان راهنما همیشه باید به یاد داشته باشم که لژیون، امانت کنگره است در دست من و بدانم تمامی اعضاء خدمتگزار کنگره برای رهایی یک نفر در حال خدمت و تلاش هستند، همه روی یک هدف متمرکز هستیم. بدانم همیشه این احتمال برای انسان وجود دارد که ممکن است یک سری عملکردها و یا قوانین به نظرش درست نیاید و همین میتواند حسهای انسان را به هم بریزد و درگیر قضاوت و حاشیه شود. در این شرایط برای من این دو جمله از استاد امین همیشه راهگشا بود که میگویند: «هرکسی هر کاری که میکند ازنظر خودش بهترین کاری است که میتوانسته انجام دهد و بیشترین تلاش و تفکر را برایش کرده است. دوم اینکه من بالاتر از قانون نیستم». یادآوری اینها همیشه برای من کمککننده بوده است.
اما در مورد لژیون فعال و پویا، آقای مهندس یکجملهای دارند که میگویند: «درخت که بزرگ شود خودش از باغ بیرون میزند». رهجو زمانی که نتیجه بگیرد، نگاهش عوض شود، نعمتی که در اختیارش قرارگرفته را ببیند و آن را پنهان نکند، آن موقع خودش شروع به جوشش و حرکت میکند؛ ولی شرط لازم برای همه اینها و این نتیجه گرفتن فرمانبرداری از کنگره و راهنمایش است. از طرفی یک راهنما خودش باید در انجام کارهایش دقیق، منظم، پویا و تابع اصول کنگره باشد تا بتواند همین حس را به لژیونش هم منتقل کند.
.jpg)
طبق وادی یازدهم ما در کنگره آموختهایم که برای تبدیلشدن به چشمهای جوشان و رود خروشان باید جام خالی وجودمان را پرکنیم. نظر شما در این خصوص چیست؟
در این پیام به ما این امید را میدهد که جامهای خالی یا نیمهپر ما عاقبت پر خواهند شد، مشروط بر اینکه در مسیر خود استقامت به خرج دهیم و دست از تلاش برنداریم. این چیزی است که من هم در طول این چند سال سفرم آن را احساس کردم. البته خود این نکته مهم است که جام وجودمان را با چه چیزی پر خواهیم کرد؛ چون میدانیم در هستی مثبت و منفی هر دو وجود دارند؛ ولی اینجا حالت مثبتش مدنظر است.
شاید گاهی این احساس برای یک رهجو وجود داشته باشد که من ظرفم هنوز خالی است و هنوز دستاوردی ندارم؛ اما دو مسئله مهم در به وجود آمدن این احساس نقش دارد که یکی مسئله قیاس است. خیلی وقتها ما خودمان را با بقیه مقایسه میکنیم یا بهتر بگویم ظرف خودمان را با ظرف بقیه مقایسه میکنیم. اگر بتوانیم به کمک آموزشهای کنگره خودمان را فقط با خودمان و آنهم در طول بازههای زمانی بلندمدت مقایسه کنیم، آنوقت میبینیم که بله، ما هم تغییرات زیادی داشتهایم.
موضوع دوم عجله داشتن برای تغییرات است. اگر ما یاد بگیریم که در حین سفر و آموزشی که میگیریم زندگی کردن را فراموش نکنیم، قدر لحظات را بدانیم و بالا و پایینها را هم بهعنوان بخشی از مسیرمان بپذیریم، آنوقت در تغییرات و تبدیلات صبورتر و با استقامتتر خواهیم بود. بدانیم که عدالت همیشه در حال میزان کردن ترازوی خویش است. موضوع مهم دیگر در تبدیل به چشمه جوشان شدن، خدمت کردن است که آقای مهندس از آن بهعنوان چاشنی تزکیه و پالایش هم نام میبرند. خدمت به نظرم مانند کاتالیزور عمل میکند و میتواند به من کمک کند تا آنچه از وجودم نیاز به پالایش دارد به من نشان داده شود و در جهت تسویه و تصفیه آن قدم بردارم.
طراح سؤال و مصاحبهکننده: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر زری (لژیون نهم)
عکاس: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر شادی
ویرایش: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر محترم (لژیون چهاردهم) نگهبان سایت همسفران
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر نرگس(لژیون پانزدهم) دبیر دوم سایت
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
233