نمیدانم از کجا شروع کنم، برای گفتن غمها، رنجها و ناامیدیهایی که در این چند سال تحمل کردم. روزهایی بود که از زندگی، همسر و حتی فرزندانم که پاره تنم و تنها دلیل و امید به زندگی من در سالهای تاریک بودند، خسته شده بودم. روزهایی که بیش از همه خودم خسته بودم. سختیهای زیادی را تحمل کرده بودم، راههای فراوانی را رفته بودم که حتی خودم باورم نمیشد، چگونه توانستهام آن روزها را پشت سر بگذارم. تنها گریههای شبانه کمی آرامم میکرد؛ اما صبح دوباره زندگی تکراری و بیهدف شروع میشد. افکار منفی بهسراغم میآمدند. با خود میگفتم چمدانت را ببند، همه را رها کن و تنها از این شهر برو؛ ولی وقتی کمی آرام میشدم، دلم بیشتر از همه برای فرزندان و پدر و مادرم میسوخت. آنها پناهی جز من نداشتند، با وضعیتی که مسافرم بهوجود آورده بود، پدر و مادرم هم که چند سال پیش غم از دست دادن یکی از فرزندان را تجربه کرده بودند و دیگر توانی برای غصه خوردن نداشتند.
در سفری که برای اولین بار به کربلا داشتم، تنها خواستهام از خدا و امام حسین (ع) این بود که راهی جلوی پای من بگذارند. گشایش و روشنایی در زندگیام بهوجود آید. از درد و خستگی معجزهای از خدا میخواستم، دو ماه بعد از بازگشت از کربلا پا به کنگره گذاشتم، حال خوبی نداشتم. درونم پر از استرس، ناامیدی و ترس بود، که همه وجودم را احاطه کرده بود و چشمانم به گفته راهنمای عزیزم، مملو از غم و ناامیدی؛ اما فضای کنگره سرشار از انرژی مثبت و عزیزانی بود که همه همدرد من بودند و مرا بهخوبی درک میکردند. با بغل کردن، بسیار به من انرژی میدادند. هفته اول دغدغه زیادی درباره مسافرم داشتم؛ ولی اینجا به من آموختند که باید رها کنم و مسافرم را بهدست افراد توانا بسپارم. روز اول نمیدانستم که این مکان همان معجزه و گشایشی است، که از خدا خواسته بودم، پس بال پرواز مسافرم شدم؛ اما خود بیشتر به این پرواز و آموزشها نیازمند بودم.
اکنون که تنها ۴۰ روز است این بهشت را پیدا کردهام، حال خودم، مسافرم، فرزندانم و زندگیام خیلی خوب است. مطمئن هستم که با کمک راهنمای عزیزم که از روز اول حس خیلی خوبی به ایشان داشتم، روزبهروز بهتر نیز خواهم شد. میدانم که باید تلاش کنم؛ چون خدا راه را به من نشان داده است. پس در ادامه راه باید خودم مسئولیت را بپذیرم تا به رهایی برسم. آرزو دارم همه کسانی که همدرد ما هستند هر چه زودتر با کنگره آشنا شوند. در پایان از صمیم قلب خواستهام این است، که مسافرم، تمام عشق زندگی من و همه مسافران به رهایی برسند. کنگره برای من همان راه روشن و معجزهای بود که از قدرت مطلق خواسته بودم.
نویسنده: همسفر عصمت رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه زهرا رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
78