English Version
This Site Is Available In English

عشق و محبت در زندگی

عشق و محبت در زندگی

به نام آن خالقی که آغاز و انجام کارها به پروانه‌ سلطان ارادت و مشیت اوست. در شروع از خدای خودم سپاسگزارم که در این بُعد با کنگره آشنا شدم و خرسندم از لطف بیکران او بابت خلق انسان‌هایی که در تلاش و کوشش هستند تا انسان‌های در بند تاریکی را نجات دهند تا در مسیر درست زندگی قرار بگیرند. بی‌نهایت از خانواده‌ آقای مهندس بابت مهیا کردن چنین بستری سپاسگزارم. الهی چنان کن سر انجام کار که تو خوشنود باشی و ما رستگار؛ این دعایی بود که قبل از ورود به کنگره همیشه زمزمه می‌کردم. قدرت مطلق خود بهتر می‌داند که چه دردها و تاریکی‌ها را تجربه کردم و در تاریکی که هیچ دیدی به اطرافم نداشتم، چنگ می‌زدم به ریسمانی که در کنارم بود؛ اما نمی‌دیدم! چرا؟ چون نوری نبود.

در اتاقی که تاریک باشد درک از لوازم داخل اتاق نداریم فقط و فقط تنها دلیل آن این است که نوری در اتاق وجود ندارد. تنها یک جرقه یا کبریت روشن و یا شمع روشن می‌تواند انسان را از اطرافش مطلع سازد و آموزش‌های‌ کنگره برای من همان جرقه‌هایی بودند که مرا از تاریکی مطلق رها کردند و آموزش‌ها کم‌کم برای من شمع روشن و چراغ راه شدند و من امروز جز شکرگزاری هیچ چیزی ندارم که بگویم، زندگی‌ که دیگر نفس‌های آخر خودش را می‌کشید؛ اما اکنون جان دوباره گرفت و عشق و محبت در زندگی‌ من جاری شد. عشق همانند چشمه‌‌ای جوشان در قلب و وجودم می‌جوشد و همه‌ این‌ها را من از آموزش‌های آقای مهندس و خانواده‌ محترمشان و راهنمای خودم دارم.

من در برابر این همه لطف که در حق من شده چطور می‌توانم سکوت کنم چطور می‌توانم سپاسگزار نباشم؛ نه نمی‌توانم، من در این مسیر یاد گرفتم که مصرف‌کننده نباشم، یاد گرفتم که انسان‌ها و طبیعت و قدرت مطلق، اگر برای من کاری را انجام می‌دهند فقط و فقط از روی محبت است نه از روی وظیفه؛پس باید حواسم باشد که جواب عشق و محبتی که در حق من می‌کنند با عشق و محبت بدهم. امروز من خوشحالم که در کنگره خدمت می‌کنم به اندازه‌ توانم چه مالی چه معنوی و این را بر خودم واجب می‌دانم؛ چون هیچ جایی غیر از کنگره نتوانست مرا به خودم برگرداند و زندگی دوباره به من بدهد. در آخر از خداوند متعال می‌خواهم آقای مهندس و خانواده بزرگوارشان به هر خواسته‌ قلبی که دارند برسند.

ای در دل من، میل و تمنا، همه تو!           وندر سر من، مایه سودا، همه تو!
هر چند به روزگار در می‌نگرم                  امروز همه تویی و فردا همه تو

نویسنده: مرزبان همسفر هدی سادات
رابط خبری: همسفر صدیقه(مرزبان خبری)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فیروزه(لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی نیما‌یوشیج

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .