جلسه دهم از دوره هشتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی ماهشهر به استادی همسفر ابوالفضل، نگهبانی مسافر عارف و دبیری همسفر محمد با دستور جلسه 《 وادی یازدهم و تاثیر آن روی من 》 در روز یکشنبه ۳۰ آذرماه راس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
سلام دوستان، من ابوالفضل هستم یک همسفر.
تیتر وادی یازدهم میگوید: «چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به دریا و اقیانوس میرسند.» در مورد چشمه و رود، چیزی که میدانم این است: پیدایش هر چشمه به این شکل است که وقتی برف و باران میبارد، در دل کوه ذخیره میشود. وقتی مقدار آن به اندازهی کافی برسد، از جایی شکاف ایجاد میکند و به صورت چشمه، آب خارج میشود. مجموعهای از چشمهها است که رود را تشکیل میدهد. ما رودی را میبینیم که از چند سرچشمه، آب خود را تأمین میکند.
پس آنچه چشمه را جاری میکند و باعث ذخیرهی آب در کوه و تبدیل آن به چشمه میشود، آب باران و برف است. هرچه این ذخیره بیشتر باشد، رودی که در نهایت به وجود میآید، با قدرت بیشتری میتواند مسیر خود را طی کند. چهبسا سنگها و سربالاییهایی که جلوی آن را میگیرند. این به همان برف ذخیرهشده در دل کوه برمیگردد. اینکه آن رود چقدر میتواند مسیرش را ادامه دهد و آیا میتواند به آن دریا و اقیانوس برسد یا نه، قدرتش به همان ذخیره برمیگردد.
حالا، رودهایی داریم که خیلی قدرتمند هستند، مثل رود کارون که مسیر را طی میکند و به خلیج فارس میریزد. از طرفی، رودی مثل زایندهرود داریم که به خاطر کم بودن قدرتش، به باتلاق میریزد.
در انسانها هم به همین شکل است. در انسانها، دانش و آگاهی، حکم آن برف را دارد. هرچه ما در مسیری که میخواهیم به دریا و اقیانوس برسیم، دانش بیشتری کسب کنیم، میتوانیم مشکلات مختلف خود را حل کنیم. ما انسانها مثل رودخانهای هستیم که باید جریان داشته باشیم. زمانی که آن جریان، سکون پیدا کند، تبدیل به گنداب، مرداب و باتلاق میشویم. همین موضوع در رودخانه هم اتفاق میافتد.
این بستگی به خودمان دارد. تا زمانی که آموزش و جهانبینی خود را تقویت کنیم، آن رود با قدرت جریان پیدا میکند. چون آن برفی که در دل کوه جریان دارد، در دل ما هم جریان دارد. آن برف همان جهانبینی است.
یادم میآید بعد از سفرم، برای راهنمایی تلاش کردم و قبول هم شدم، ولی یک وقفه به وجود آمد. آمدنم به کنگره کم شد. راهنمایم از من پرسید: «حالت خوب است؟» گفتم: «خوبم، ولی سال گذشته خیلی بهتر بودم.» از من پرسید: «به کنگره میآیی؟» گفتم: «کم میآیم.» از آزمون راهنمایی پرسید، گفتم: «منتظر تماس از تهران هستم.» گفت: «برو سیدی وادی یازدهم را گوش کن.»
وقتی گوش دادم، متوجه شدم مشکل کار کجاست. چون آموزشها و حضور من در کنگره کمرنگ شده بود، هر هفته سیدی کار نمیکردم، آموزشها کم شده بود و در نتیجه انرژی من هم کم شده بود. احساس میکردم قدرت گذشته را ندارم و در مقابل مشکلات ضعیف شدهام.
کار سفراولیها چیست؟ کار سفراولیها این است که مرتب به اینجا بیایند و آموزش ببینند. بعد از اینکه آموزش گرفتند، آن آموزش حکم برف را دارد؛ یعنی دل کوهشان پر از برف میشود. بعد، وقتی که رها شوند (رهایی پیدا کنند)، در واقع آن جوشش چشمه، پیدا میکند.
زمانی که یک سفراول از مواد رها میشود، در موقع رهایی، آن چشمه جوشش پیدا میکند و ادامه میدهد. حالا، یک سفراولی است که ادامه میدهد، میآید کنگره و خیلی محکم کار میکند. آن چشمه با قدرت زیاد به مسیرش ادامه میدهد و به دریا و اقیانوس میرسد.
یه وقتایی کسی سفر اولش را تمام میکند، چشمهاش در واقع فعال میشود و جوشش پیدا میکند، ولی در ادامه از کنگره دور میشود و آموزشها کمتر میشود. نتیجهاش چه میشود؟ نتیجهاش میشود باتلاق، گنداب. یعنی به جایی میرسد که حکم یک گنداب را دارد، جایی که حالش خوب نیست و در کنگره خیلی حالش بهتر بوده است.
ما در کنگره مرتب میآییم و مرتب آموزش میگیریم و از تکتک صحبتها آموزش میگیریم. راهنما، ایجنت، مرزبان، استاد جلسه و لژیون که دوستان در آن مشارکت میکنند، همه آموزش است.
و چون روی روتین قرار گرفتیم و همیشه به صورت مکرر و ادامهدار است، ممکن است گاهی فراموش کنیم در کجا قرار گرفتیم و قدرش را ندانیم. بهتر است حواسمان جمع باشد، توجه کنیم کجا هستیم و سعی کنیم از این آموزشها، بهترین استفاده را بکنیم.
گروه سایت نمایندگی ماهشهر
تایپ: مسافر عارف، مسافر علی، مسافر محمود و مسافر فضیل
ویرایش و ارسال مطلب: مسافر فضیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
107