جلسه پنجم از دوره بیست و نهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی حسنانی به استادی همسفر طیبه، نگهبانی همسفر پریسا و دبیری همسفر ندا با دستور جلسه: «وادی یازدهم؛ چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس میرسند.» روز سهشنبه ۲ دیماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکرم که توفیق خدمت در این جایگاه به من داده شد. از ایجنت، گروه مرزبانی، نگهبان جلسه و راهنما همسفر زهرا سپاسگزارم که فرصت این خدمت را در اختیار من گذاشتند. وادی یازدهم؛ «چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس میرسند» است و یک چشمه برای اینکه جوشش داشته باشد؛ باید دو ویژگی را دارا باشد. اول منابع آبی و دوم اختلاف ارتفاع؛ یعنی منبع آب باید بالاتر از محلی باشد که چشمه از آن میجوشد و تبدیل به رودخانه میشود تا به بحر و یا اقیانوس برسد. در آخر هدف رسیدن به اقیانوس است.
در کنگره منظور از چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همسفران و مسافرانی هستند که در اینجا تمثیل چشمه خود من هستم که آیا در این چشمه، آبی برای اینکه جوشش را شروع کنم، وجود دارد؟
زمانیکه وارد کنگره شدم، اولین قانونی که در اینجا یاد گرفتم این بود که راهنمای تازهواردین به من گفتند: «باید روسری سفید به سر کنم و مسافران هم لباس سفید بپوشند.» اوایل سفر من اصلاً چیزی را متوجه نمیشدم و همیشه میگفتم: «چرا باید روسری سفید بپوشم؟» اما دیدم سفیدی روسری چهرهها را نورانیتر از آن چیزی که بیرون از کنگره است نشان میدهد.
من همیشه لباس مشکی میپوشیدم؛ اما پوشیدن روسری سفید روی من خیلی اثر گذاشت. با تخریبهای زیادی وارد کنگره شدم به اندازه ده نفر کار میکردم و همیشه خسته بودم. اوایل ورودم به کنگره همراه با استرس، افسردگی، نگرانی و گریه بود؛ زیرا من دانایی نداشتم. با خود میگفتم که چرا من مثل بقیه رهجوها شاد نیستم. به مرور به این دانایی رسیدم که شادی آنها به خاطر آموزش دیدن است و کمکم با نوشتن سیدی و مشارکت کردن، شروع به حرکت کردم.
زمانیکه برای بار اول دستم را برای مشارکت بالا بردم، رهجویی جلوی من نشسته بود و به صحبتهای من میخندید. تصمیم گرفتم میکروفون را پس بدهم و مشارکت نکنم؛ اما باید حرکت میکردم. من شاغل هستم و همیشه دیر به شعبه میرسیدم و جزء آخرین نفرات بودم. در ابتدا شروع کردم به نوشتن ۴۰ سیدی و بعد از آن ۳۰ سیدی را تحویل دادم.
با وجود مشکلات قلبی که داشتم سعی کردم خیلی سریع خودم را به جلسات برسانم. آقای مهندس میفرمایند: «اگر کسی دیر به جلسات برسد به من ضرری وارد نمیشود؛ ولی اگر دیر به ایستگاه برسم اتوبوس را نخواهم دید.» من تصمیم گرفتم برنامهریزی کنم تا سر ساعت برسم و به صحبتهای استاد و مشارکت رهجوها گوش کنم تا پیشرفت کنم. من تلاش کردم تا صور آشکار و صور پنهان خودم را پیدا کنم.
من چهار ویژگی بد در وجود خود داشتم مانند؛ منیت، جهالت، تکبر و خودخواهی که خدا را شکر میکنم که توانستم همه اینها را کنار بگذارم. برای حضور و غیاب در کنگره جزء اولین نفراتی بودم که ثبت نام کردم تا بتوانم از این طریق زود به کنگره برسم و همیشه هدف من این بود که موانع منفی را از سر راه خود بردارم. به فرموده آقای مهندس: «هنگامیکه به کنگره میآیید، پزشک باشید یا مهندس مهم نیست. فردی نباید بگوید من سواد ندارم تا سیدی بنویسم و یا سواد ندارم تا مشارکت کنم.» باید هر چیزی که دارد پشت در بگذارید و برای آموزش وارد کنگره شوید. همه راهنماها مثل هم هستند و هیچ راهنمای آموزشی خارج از کنگره ندارد.
آقای مهندس فرمودند: «باید اول ندانی را بدانی تا بدانی را بدانی.» یعنی اگر من دکتر یا مهندس هستم در این مکان چیزی نمیدانم که اگر میدانستم خودم را درمان میکردم تا به اینجا نرسم؛ باید برای به دست آوردن هر چیزی بهاء را پرداخت کنیم و بهایی که من پرداخت کردم این بود که پایان ساعت کاریام را تغییر دادم تا بتوانم زودتر به کنگره بیایم و آموزش بگیرم. من با وجود اینکه تا سوم راهنمایی درس خواندهام؛ ولی چیزی یاد نگرفته بودم و تمام آموزشهایی که دارم از کنگره است.
امروز مراسم تجلیل از راهنما همسفر طاهره است. با وجود اینکه من رهجوی ایشان نبودم از تمام زحمات ایشان تشکر میکنم. در پارک طالقانی و مسابقات کشوری همراه خانم طاهره بودم و تمام فعالیتهای ایشان را از نزدیک مشاهده کردهام. همه رهجوهای ایشان در فعالیتهای ورزشی در پارک همیشه حضور دارند.
تجلیل از راهنما همسفر طاهره توسط ایجنت همسفر فاطمه

سخنان راهنما همسفر طاهره:
«خداوندا دریا و آسمان و دشت پوشیده از رقصندههای آسمانی است و روح ناآرام ما خواستار رهایی است، نه از خلاصی؛ بلکه دیدار معشوق است. خداوندا تنها تو را میستاییم و تنها از تو یاری میجوییم. برای انجام این عمل عظیم شکر، شکر، شکر»
خدا را هزاران بار شکر میکنم که توانستم این جایگاه را تجربه کنم. امروز حس عجیبی دارم. این حس را تجربه کرده بودم؛ ولی این مدتی که در این شعبه بودم، یک حس غریبی بود. از خداوند میخواهم که در کنگره بمانم و باز هم ادامه بدهم و جزء خدمتگزاران واقعی باشم و خداوند به من قدرت و توانایی بدهد تا بتوانم انسانهای بیشتری را از رنج و درد نجات دهم و نقطه قوتی برای آنها باشم.
در دوران کودکی معلم خیلی خوبی داشتیم و از ما میخواستند که دعا کنیم تا خداوند ما را به راه راست هدایت کند. آن زمان بچه بودم و با زبان بچگی همیشه دعا میکردم تا اینکه وارد زندگی مشترک شدم. طی این چند سال میگفتم: «خدایا ما را به راه راست هدایت کن.» آن زمان با زبان بچگی که میگفتم، اصلا نمیدانستم که این راه یکسری باز پرداختها دارد که من باید پرداخت کنم. یکسری بدهیها را باید پاس کنم تا بتوانم به راه مستقیم سرازیر بشوم یا آن راه مستقیم را بتوانم در پیش بگیرم.
همه ما میدانیم در صراط مستقیم ماندن خیلی سخت است و مشقتها و دردهای زیادی دارد. همه همسفرانی که در این مسیر قرار گرفتهایم از تاریکی به روشنایی حرکت کردهایم و این مسیر روشنایی برای ما باز شده است و باید شکرگزار و قدردان باشیم. همیشه میگویم باید قدر لحظههای بودن در کنگره را بدانیم و حتی آن حال بدیهایی که داشتهایم، از کجا به کجا رسیدهایم را یادمان نرود.
همیشه برای آقای مهندس دعا کنیم که اگر آقای مهندس و آموزشهای ایشان نبود، معلوم نبود ما کجا بودیم. فردی با افسردگی شدید و بیخوابیهای زیاد بودم. آن زمانها را هیچوقت فراموش نمیکنم. خدا را شکر میکنم که در مسیر روشناییها قرار گرفتم؛ زیرا سالیان سال در مسیر تاریکی بودم و همیشه مسافرم را مقصر میدانستم؛ در صورتیکه اینطور نبود. مسافرم به واسطه این دعایی که کردم این همه رنج و عذاب را کشید برای اینکه بتوانم در روشناییها قرار بگیرم. از مسافرم تشکر میکنم. از ایجنت و مرزبانان تشکر میکنم؛ اگر قصوری از من دیدند و کم یا کاستی بوده مرا ببخشند.
۲ سال در شعبه اصفهان، ۱ سال در شعبه شهر ری و در شعبه شادآباد بودم. راهنماهایی را میدیدم و همیشه میگفتم: «ای کاش من هم روزی راهنما شوم و شال نارنجی بگیرم.»
خواسته خیلی مهم است و من خیلی خواسته راهنما شدن را داشتم و نمیخواستم کنگره را ترک کنم. خدمت کردن به انسانها در کنگره و دیدن حال خوب دیگران خیلی لذتبخش است. از ایجنتها و مرزبانهای گذشته تشکر میکنم. از رهجوهای لژیون دوم سپاسگزارم. انشاءالله جزء خدمتگزاران واقعی کنگره۶۰ باشند و در لژیونهای بعدی خود در راستای کنگره قدم بردارند.
رهایی 40 سیدی همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون دوم)
.jpg)
رهایی 40 سیدی همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون دوازدهم)

دریافت نشان پیمان وادی هشتم همسفر علیه توسط راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم)
.jpg)
دریافت نشان پیمان وادی هشتم همسفران پریسا، سمیرا و ریحانه توسط راهنما همسفر معصومه (لژیون دوازدهم)
.jpg)


مرزبانان کشیک: همسفر سارا و مسافر رحمت
تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر منیره رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون دهم) دبیر اول سایت
تنظیم و ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حسنانی تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
160