English Version
This Site Is Available In English

همچون رودخانه روان و رها تا رسیدن به مقصد

همچون رودخانه روان و رها تا رسیدن به مقصد

مشارکت همسفران لژیون پنجم در رابطه با دستور جلسه هفتگی: « وادی یازدهم؛ چشمه‌های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند. »

همسفر فرشته

«رودهای خروشان چشمه‌های جوشان همه به بحر و اقیانوس می‌رسند» .نمی‌دانم چگونه شروع کنم اما وقتی در ادامه وادی یازدهم نوشته شده «تاثیر آن روی من» نوشتن برایم کمی راحت‌ترمی‌شود. هنگامی که  در سفر اول بودم وادی  یازدهم از میان همه وادی‌های کنگره، بیشترین تاثیر را روی من گذاشت . از نظر من وادی‌های کنگره  از وادی یازدهم حال و هوای خاصی پیدا می‌کنند و وارد فاز دیگری می‌شوند که برای من بسیار دلنشین است .

در ابتدای وادی یازدهم  واقعیتی با قلم نویسنده به شکل بسیار‌ بسیار  زیبا و هنرمندانه‌ نوشته شده است که اگر با تفکر خوانده شود بسیار تاثیرگذار است و همانند همه نوشتارهای کنگره 60، انسان را به تفکر وا می‌دارد و بسیاری از نقاط کور و گره‌های بیماری اعتیاد را روشن کرده و راهکارهای ساده و قابل جهت رهایی، از بند اعتیاد ارائه می‌دهد.

یکی از تاثیرات  این وادی  بر من این است؛ من در گذشته اصلا به  اعتیاد این‌گونه نگاه نکرده بودم و حتی فکرش را هم نمی‌کردم  مصرف مواد، عملی شیطانی است و خواست اهریمن است! من در این وادی یاد گرفتم که این ماده، همان جادوی هفت رنگ اهریمن است! این وادی باعث شد نگاه من  به مواد مخدر و اعتیاد تغییر کند و در این وادی من فهمیدم که افیون یعنی  شیطان، یعنی ابلیس اعظم !

اما همان‌گونه که این وادی با ترسیم هنرمندانه و واقع بینانه چشم من را به مواد مخدر و اعتیاد باز نمود؛ همان‌گونه هم، دریچه های امید و آرامش را به روی من گشود و برایم مشخص نمود، که اگر  وادی‌های گذشته را به خوبی آموخته و عمل نموده باشم، می‌توانم  صفات گذشته خود را تغییر دهم. در این وادی دانستم که با تزکیه و پالایش، در طول زمان و با تغییر صفات گذشته می‌توانم تبدیل به چشمه جوشان و رود خروشان شوم.

در این وادی آموختم که چنانچه ده وادی گذشته را به انجام رسانده باشم، قطعا تبدیل به  چشمه  جوشان و رود خروشان  می شوم. اما اصلا  چرا باید  چشمه جوشان شوم ؟! برای رسیدن به دریا، برای رسیدن به اقیانوس، برای رسیدن به رهایی و آرامش و ...  و برای اینکه اگر به بحر واقیانوس نرسم تبدیل به مرداب می شوم ! برای اینکه « ما زنده به آنیم که  آرام نگیریم     موجیم که آسودگی ما، عدم ماست» برای زندگی؛ برای این‌که اگر جوشش نداشته باشم زنده نیستم. اما چگونه باید چشمه جوشان شوم؟ یکبار دیگر هنر نویسنده، پاسخم را داد با کسب دو ویژگی :

1- «کسب منابع اطلاعاتی صحیح در مسیر دانایی. » بدون تعصب می‌گویم که تاکنون منابع اطلاعاتی صحیح در مسیر دانایی بهتر، ساده تر، قابل اجرا‌‌تر و کامل‌تر از نوشتارهای کنگره 60 که شامل « کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر، جهان بینی یک و دو، چهارده وادی  کنگره 60  ندیده‌ام.
2- « اختلاف پتانسیل درونی و بیرونی برای کسب انرژی » این مورد نیز در کنگره  60 به راحتی  قابل دسترسی و قابل اجراست و آن یافتن و کسب جایگاه در کنگره است، مثلا روز اول جایگاهم از همسر حال خراب به همسفر ارتقا یافت، بعد از چند مدت دبیر لژیون شدم. بعد از مدتی به خدمت سایت درامدم ولی تاکنون بعد از چند سال قسمت نشده از سفر اول به دوم برسم، که ان شاالله به زودی زود این اتفاق می‌افتد. این ارتقا جایگاه‌ها تا انتهای اعداد ادامه دارد و این نشان از چشمه جوشان و رود خروشان  بودن است .

همسفر فاطمه

دوست دارم همچون چشمه زلال باشم و در دل سخت‌ترین کوه‌های زندگی جریان داشته باشم. همچون چشمه‌ای که در دل سنگ‌ها می‌جوشد، عشق هم از بین تمام سختی‌ها و مشکلاتم به زیباترین شکل شکوفا شود. چشمه ای که زندگیم در آن جاری می‌شود، بی‌وقفه و زلال، هر قطره‌اش داستانی از امید را در دلم زنده می‌کند. امیدی که نیاز است برای سال‌هایی که دلم مانند باتلاقی مرده شده بود.

دوست دارم چشمه‌ای باشم تا در مسیرم، سنگ‌ها را نرم کنم و محبت و عشق را به سخت‌ترین دل‌ها هدیه بدهم. من خوب می‌دانم اگر چشمه باشم از رفتن نمی‌مانم، حتی اگر با هزاران سنگ پایم را بشکنند. دوست دارم، از نژاد چشمه باشم و آدم‌ها تا می‌توانند سنگ باشند مهم این است که من جاری باشم و از آنها بگذرم.  خوشبخت کسی است که شکوه رفتارش آفریننده‌ی لبخند بر لب‌های دیگران باشد. دوست من در پایان دوباره به خودم توصیه می‌کنم که «چشمه‌های جوشان، رودهای خروشان همه به دریا و اقیانوس می‌رسند»

من از زمانی که مسیرم به کنگره باز شد، دریافتم که قبل از کنگره چشمه جوشان بوده ام، ولی نتوانستم در مسیر قرار بگیرم و سنگریزه‌های زندگیم را آرام، آرام کنار بزنم. هرچند که می‌دانم، اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه‌ی زندگی‌ام نباشد من هیچگاه به دریاو اقیانوس زندگیم نمی‌رسم.  دریافتم باید همچون رودخانه روان و رها باشم وگرنه تبدیل به مردابی خواهم شد و مرداب هرگز به دریا نمی‌رسد.

در کنگره یاد گرفتم روان و رها باشم، چون می‌دانم دریا دور نخواهد بود و برای اینکه به مقصدم برسم،باید از بالا و کنار سنگ‌های سخت و ناهموار بگذرم و آنها را صیقل بدهم و راه خودم را باز کنم. هدفم این است که همچون رودخانه، زندگی کنم گذشته‌ام را فراموش کنم و روی آینده‌ام تمرکز کنم و همیشه مثبت فکر کنم و در تاریک‌ترین لحظات، راهی برای نجات و آغاز دوباره پیدا کنم انشاالله.

نویسندگان: همسفران لژیون پنجم رهجویان راهنما همسفر اعظم
رابط خبری: همسفر شایسته رهجو راهنما همسفر اعظم (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر فاطمه‌.خ رهجو راهنما همسفر زهرا ( لژیون ششم) دبیرسایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد


 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .