وادی یازدهم برای من، آرامش پس از طوفان است. جایی که یاد گرفتم همه چیز قرار نیست مطابق میل من پیش برود؛ اما میتواند مطابق مصلحت من شکل بگیرد.
سالها درگیر جنگی نابرابر بودم. میخواستم گذشته را پاک کنم، آدمها را تغییر بدهم و زندگی را با عجله درست کنم؛ اما وادی یازدهم به من آموخت که پذیرش، آغاز درمان است نه پایان تلاش در کنگره۶۰ فهمیدم پذیرفتن یعنی دیدن واقعیت همانگونه که است، نه آنگونه که دوست دارم باشد. وقتی پذیرفتم مسافرم یک بیمار است، فهمیدم درمان زمان میبرد و پذیرفتم که راهنمای او راه را بهتر از من میشناسد. آرامش کمکم در دل و جانم نشست.
این وادی به من یاد داد که اگر امروز حالم خوب نیست، لازم نیست فرار کنم یا اعتراض کنم؛ باید صبر کنم، حرکت کنم و اعتماد داشته باشم. ایمان یعنی عجله نکردن در کار خدا، امروز میدانم هرچه است بخشی از مسیر من است. وظیفه من فقط درست قدم برداشتن است و باقی را باید به حکمت زمان بسپارم.
گاهی قویترین کار دنیا دست کشیدن از زور زدن است. پذیرفتن اینکه من همیشه نمیدانم و همیشه حق با من نیست. وقتی نمیتوانم چیزی را تغییر دهم، میتوانم خودم را تغییر بدهم. میتوانم نگاهم را نرمتر کنم و قدمهایم را صبورانه بردارم.
یاد گرفتم با ترسهایم روبهرو شوم: ترس از دیر شدن، ترس از شکست، ترس از دوباره زمین خوردن بود؛ اما نسیمی آرام در گوشم گفت: همینجا باید نفس بکشی. قرار نیست امروز به آخر راه برسی. رهایی با عجله نمیآید، با اعتماد میآید. با صبری که اشک دارد و با ایمانی که گاهی فقط یک امید است.
وادی یازدهم برای من جایی است که نام ندارد. نه از سر نادانی، بلکه از بس که واژهها با آن آشتی نمیکنند. اینجا دیگر در پی رسیدن نیستم، در پی بودنم. پرسشها فریاد نمیزنند، نجوا میکنند. ایمان شکل یقین محکم ندارد؛ شبیه نوری لرزان است که با تردید خاموش نمیشود.
اینجا فهمیدم لازم نیست همیشه قوی باشم، لازم نیست همیشه بدانم. گاهی کافی است صادق باشم با آنچه در دلم میگذرد. اینجا خودم را همانطور که هستم میپذیرم. نه کامل، نه بینقص، اما در مسیر و شاید این همان صلح آرامی باشد میان آنکه بودهام و آنکه در حال شدنش هستم.
نویسنده: مرزبان همسفر منصوره
رابط خبری: همسفر منصوره مرزبان خبری
ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر شبنم (لژیون اول) نگهبان سایت همسفر نمایندگی الیگودرز
- تعداد بازدید از این مطلب :
27