جلسه یازدهم از دوره نوزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی بیستون کرمانشاه با استادی راهنما همسفر مرضیه، نگهبانی همسفر نگار و دبیری همسفر فریبا با دستور جلسه «وادی یازدهم (چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۱ دیماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
قبل از هر چیزی از همسفرانی که نوشتارها را خواندند و همچنین از همسفر فریبا دبیر جلسه که خلاصه دستور جلسه هفته گذشته را قرائت کردند، ممنونم و سپاسگزارم به نگهبان جلسه هم خداقوت میگویم. قبل از هر چیز از همسفر مهتاب، راهنمای لژیون اول که منت سر من گذاشتند و به من اجازه دادند در این جایگاه بنشینم، خدمت کنم و آموزش بگیرم سپاسگزارم. دستور جلسه راجعبه وادی یازدهم است که میگوید: «چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند.» ما ۱۰ وادی را پشتسر گذاشتیم، همانطوری که مستحضر هستید وادیها برگرفته از قوانین الهی هستند. در این ۱۰ وادی به من همسفر، به من انسان توصیه شده که اول در هر کاری تفکر کن، بعد خودت را ارزشمند بدان؛ یعنی هر کاری که میکنی خودت را تشویق بکن و مسئولیت خودت را بپذیر و مسئولیتت را گردن خداوند نینداز. تا به وادی نهم و دهم میرسیم. وادی نهم و دهم پیشنیاز وادی یازدهم است اینجاست که خیلی مهم میشود. وادی نهم به ما میگوید: که اسباب بزرگی کردن خودت را فراهم بکن. چهطوری فراهم کنم؟ از طریق تغییر ظرفیت و در وادی دهم میگوید: که صفات خودت را تغییر بده. چهطوری تغییر بدهم؟ با تغییر حسها، صفات خودت را تغییر بده که در وادی یازدهم به چشمه جوشان و رود خروشان تبدیل میشود.
اما اینجا مشکلات تازه شروع میشود. برداشت من این است که آقای مهندس دست من همسفر را میگیرد؛ دست من انسان را میگیرد و آرامآرام از مرحله نفس اماره در این ۱۰ تا وادی بیرون میکشد و وارد نفس میانه، تعادل یا وادی یازدهم میکند، یعنی در اینجا که میگوید: «اگر از نفس اماره بگذری، میتوانی تبدیل به چشمه جوشان و رود خروشان شوی» و اطراف خودت را میتوانی آباد کنی. به همین دلیل به یک همسفر سفر اولی میگوییم فقط تا وادی دهم را بنویسد، یعنی چهل سیدی تا وادی دهم بخش ۳؛ ولی وقتی وارد سفر دوم شدی، باید بتوانی وادی یازدهم و وادی دوازدهم را کار کنی و تبدیل به چشمه جوشان شوی تا اطراف خودت را آباد کنی. خب، اینجا هشدار میدهد و میگوید: که اهریمن تیری را به طرف تو نشانه گرفته است و چه در سفر اول و چه در سفر دوم این تیر، وقتی که در نفس اماره هستی، کاملاً در اختیار اهریمن است، ولی وقتی وارد سفر دوم میشویم، فکر نکن که وارد نفس لوامه شدهای و خطر از سرت گذشته است. اهریمن کاملاً با خصوصیت انسان آشناست، میداند که انسان در واقع چگونه موجودی است. ما یک ضربالمثل داریم: «من تو را بهتر از مادرت میشناسم» یا «تو را بهتر از خودت میشناسم». این حرف، حرف اهریمن است. اهریمن قبل از روز الست با انسان بوده و انسان را بهتر از خودش میشناسد، یعنی میداند انسان چه ویژگی دارد، دارای چه خصوصیتی است، چگونه خلقی است و چه موجودی است. اینها ۴ معنی متفاوت دارد که اگر سر جمع حساب کنیم، میداند که انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است و انسان موجودی است که رب خودش را پنهان میکند لکنود؛ یعنی ناسپاس است نسبت به رب و پروردگار خودش و کافر است؛ در واقع پوشاننده خوبیها است.
از این خصوصیت انسان، اهریمن استفاده میکند. اهریمن خودش یک موجود با مرام است؛ یعنی میداند نمیتواند اختیار انسان را از او بگیرد، بلکه میتواند اختیارش را خدشهدار کند با رسوخ در افکار و اندیشه انسان. به همین دلیل است که در سفر دوم، خیلی سختتر از سفر اول است، چون در سفر دوم، قسمتی که میگوید: انسان موجودی مادی است، یعنی جسمش از عالم خاک است و این قسمت را اهریمن کاملاً اطلاع دارد و انسان در سفر دوم به سمت مادیات میرود، دنبال شغلهای بهتر و جمع کردن مال میرود و ممکن است از سفرش صرفنظر کند. اینجاست که میگوید: مادیات خیلی خطرناک است. اگر انسان بر مادیات سوار شود، اهریمن را شکست دادهاست، اما اگر مادیات بر انسان سوار شود، او را به سقوط کامل سوق میدهد، پس اهریمن از طریق الهام و القاء، کسی را که ناشکر و ناسپاس است و اینکه به مرحله سفر دوم رسیدم خودم بودم. مثل اینکه در سفر اول، انسان به وسیله سوختی که راهنما به او میرساند، مانند موشکی است که به فضا پرتاب میشود، اما وقتی به سفر دوم میرسد، دیگر آن سوخت لازم نیست و تنها خودش است. اما جاذبههای زیادی در اطرافش وجود دارد، متوجه این جاذبهها و مادیات میشود و ممکن است سفرش خراب شود. به همین دلیل گفته میشود سفر دوم هم سخت است و هم سهل، اما به مراتب سختتر از سفر اول است. اگر انسان مقدماتش را به خوبی فراهم نکند، ممکن است تمام تلاشش بینتیجه باشد. مثلاً من ۱۰ ماه وقت میگذارم، میآیم و سیدی مینویسم؛ در ماه ۴ تا سیدی آقای مهندس به من معرفی میکند.
در جلسات عمومی و سر لژیون مینشینیم، اما وقتی به سفر دوم میرسیم، ممکن است غرور و منیت من را بگیرد. نه دیگر من احتیاج ندارم حتماً جایگاه بگیرم. در سفر اول تأکید میشود که مشارکت کن، خدمت کن؛ اگر در لژیون خدمتگزاری هستی، جارو بزن، تی بکش، قسمت آبدارخانه را ساپورت کن، سرویس بهداشتی را تمیز کن. اینها باعث میشود که انرژی کسب کنی. فردی که فکر میکند فرار کرده و از این فرصت استفاده نمیکند و خدمت انجام نمیدهد، درواقع از دریافت آن انرژی بهرهمند نمیشود. اما کسی که سعی میکند جارو بزند و خدمت کند، در واقع آن انرژی را به صور پنهان خودش تزریق کرده است. حالا در سفر دوم، گفته میشود خدمت بگیر؛ به خاطر تغییر پتانسیل درونی و بیرونی است. خدمت داوطلبانه باعث میشود انسان انرژی دریافت کند. مثلاً کارمندی که حقوق میگیرد، ولی حقوقش کفاف خرج زندگیاش را نمیدهد، چه میکند؟ میرود اضافهکاری میگیرد. هرچند خسته میشود، اما وقتی پیامک دریافت اضافهکاری به او میرسد، بسیار خوشحال میشود و انرژی میگیرد.
درواقع، خدمت داوطلبانه هم کسب جایگاه است و هم در آزمون راهنمایی قبول شدن مثل این است که یک اضافهکاری به حساب صور پنهانت واریز شده و خوشحال میشوی؛ اینجا تغییر جایگاه اتفاق میافتد. حالا گفته میشود که انسان مثل چشمه جوشان است. چه خصوصیاتی دارد؟ خصوصیاتی که چشمه دارد این است که خودبهخود میجوشد. ضربالمثلی هم در عالم خودمان داریم که میگوید: «چشمهای خوب است که خودش از درونش آب بجوشد، نه اینکه درونش آب بریزیم.» مثل بعضی که مسئولیت خودشان را نمیشناسند و در اطراف ما هستند: کسانی که مدام باید به جای آنها کارشان را انجام دهیم و مدام آنها را به انجام وظایفشان سوق دهیم. وقتی دست از آنها میکشیم، دوباره برمیگردند سر خط اول. میگویند اینها را رها کن؛ این چشمه نیست. اینکه آب بریزی داخل آن و مسئولیتها را انجام دهیم، این چشمه جوشان نیست. ولش کن به حال خودش تا زمانی که به نقطه تفکر لازم برسد. آن کسی که خودش خودبهخود شروع میکند و میجوشد، مثل کسی است که به یک منبع پرآب، یک بلندی و یک کوهی متصل است؛ که نمنمک برف روی آن آب میشود و به چشمه تزریق میشود.
خب، من همسفر هم به کی وصل هستم؟ من همسفر به یک دانشمند دانا، پیر عالم، متصل هستم؛ کسی که این هم، نمنمک، هفتهای یک سیدی منتشر میکند. یک آبی است که از روی برفهای کوه آب میشود و به من تزریق میشود و آرامآرام راه میافتم، اگر خودم را بینیاز بدانم، درواقع مثل چشمه خشکی میشوم. یک مثال میزنم: بعضیها مثل آبهای زیرزمینی هستند. آب زیرزمینی چه خصوصیاتی دارد؟ آب زیرزمینی مثل کسی است که علم دارد، ولی این علمش را منتشر نمیکند. برای رسیدن به علمش باید چاه حفر کنی، پس بنابراین، کسی که علم دارد، اما مشارکت نمیکند و علمش را وصل نمیکند، مثل کسی است که بازپرداخت ندارد. حالا چه کسانی به رود خروشان تبدیل میشوند؟ کسانی هستند من مثال میزنم، مثل اسیستانتها، ایجنتها و مثل همین راهنمای لژیون تغذیه سالم که اینجا میآید و از جایی که دریافت کرده، در واقع میآید در جای دیگر پرداختش میکند. چند سال پیش، یک دلنوشتهای خواندم راجع به همسفری که گفته بود: «من خیلی دوست داشتم در لژیون سردار عضو شوم، ولی هر کاری کردم نتوانستم این پول را جور کنم و خیلی گریه کردم.» بعدش گفت: «ای خدا، من حتماً میخواهم بازپرداختی داشته باشم.»
یک شرایطی برایم فراهم کن که این بازپرداخت را انجام دهم و بعد چه اتفاقی میافتد. آقای مهندس میگویند: بچههای اصفهان بروند شعبه همسفران کرمان را راهاندازی کنند. این همسفر داوطلب میشود، حالا چه وضعیتی دارد؟ این همسفر باردار است و ماههای آخر بارداریاش را میگذراند، طوری که تمام راهنماهای اصفهان او را منع میکنند و به او میگویند: «شما حق ندارید بروید وضعیت شما طوری است که فاصله اصفهان تا کرمان خیلی زیاد است، با اتوبوس که بروی صبح زود میرسی و سرگردان میشوی تا بعدازظهر که شعبهها باز شود.» حالا این راهنما خیلی اصرار میکند و میگوید: «من اصلاً زندگیم را به خاطر این آموزشهای کنگره دارم. من میخواستم خودم و بچه دیگرم را از بین ببرم و این زندگی را مدیون کنگره هستم و باید من را بفرستید» و حتی آقای حکیمی هم با او حرف میزند، اما نمیپذیرد و میرود شعبه همسفران کرمان را راهاندازی میکند. شعبهای بسیار قوی که الآن هم هرچه اسیستانت و ایجنت در کرمان هستند، مربوط به داشتهها و کاشت این همسفر است.
چند روز پیش ایشان اسیستانت شدند و استاد جلسهای بودند و وقتیکه من آن را خواندم، فهمیدم این همان راهنما همسفر سحر است که زمانی رفته بودند شعبه کرمان را برای همسفران راهاندازی کنند و خودشان هم آنجا بیان کردند که: «زمانی که رفتم کرمان، در اتوبوس جا نبوده، بعضی موقعها روی پلههای اتوبوس نشستم.» این فرد درواقع رودخانهای است که جاری میشود و بعد از این، سرسبزی را به جاهای دیگر میبرد، مثل بحث «روزنه موجودیت» که در کتاب ۶۰ درجه زیر صفر گفته شده: روزنه موجودیت منبع نوری است که فرد هرچهقدر به سمت منبع نور میرود، احساس میکند که باید برای آن رسالتی که برایش به دنیا آمده نزدیکتر شده، مثل یک احساس آرامش درونی دارد، ولی هر چه دور میشود و مادیاتش هم زیاد باشد، رفاه هم داشته باشد، یک احساس اضطراب و ناامنی میکند، چون از رسالتی که برایش دنیا آمده، دور میشود. پس بنابراین، دنیای درون ما و دنیای برون ما را مثل یک آینهای عمل میکند. هرچهقدر درونت آباد باشد، بیرونت هم آباد میشود. هرچهقدر درونت ویران باشد، بیرونت هم هرچند خدمت داوطلبانه انجام دهی و بازپرداخت این است که هم خودت تخریب میشوی و هم بیرونت. پس انسان اول باید، به قول وادی یازدهم، درون خودش را آباد کند، تزکیه و پالایش کند تا آماده باشد و تبدیل به یک رود خروشان شود.
اعلام نفرات برتر آزمون


مرزبانان کشیک: همسفر فریده و مسافر عادل
تایپیست: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون اول)
عکاس: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر فریبا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیستون کرمانشاه
- تعداد بازدید از این مطلب :
244