به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان اکبر هستم یک مسافر. از صمیم دل، خداوند را سپاسگزارم که مرا با کنگره ۶۰ آشنا ساخت. همچنین از جناب مهندس بنیانگذار کنگره۶۰، از ایجنت شعبه و گروه مرزبانی و راهنمای بزرگوارم که با عشق و صبوری در مسیر درمان مرا یاری کردند، نهایت قدردانی را دارم.
اکنون در ماههای نخست سفر دوم قرار دارم و احساس و حالی تازه در درونم زنده شده است. پیش از آشنایی با کنگره، در تاریکی و بیانگیزگی روزگار میگذراندم؛ امیدی به فردا نداشتم، از زندگی لذتی نمیبردم و همیشه در خود فرو رفته بودم. اما از روزی که قدم در راه کنگره نهادم و سفرم آغاز شد، آرامآرام دیده و دل من به روشنایی گشوده شد. کمکم دریافتم معنای واقعی زیستن چیست؛ آموختم چگونه باید در برابر مشکلات بایستم، آنها را پشت سر بگذارم و از هر دشواری، درسی برای رشد و دانایی بردارم.
فهمیدم که تفکر آغازِ ساختارهاست و هر کاری را باید با اندیشهای درست و در زمان خود به ثمر رساند. این آگاهی صبر و حوصله را نیز به آموزشهای من افزود؛ چرا که در هیچیک از دورههای زندگیام—نه در کودکی، نه در جوانی و نه در دوران مدرسه—کسی به من نیاموخت چگونه بیندیشم، چگونه با دیگران رفتار کنم یا حتی چگونه اندوختهای برای آینده داشته باشم.
اما در کنگره، با وجود چنین مرد بزرگی چون مهندس و خدمت بیدریغ اعضای شریف کنگره ۶۰، بهویژه در شعبه دنا شهرضا، آن حال خوش را دوباره بازیافتم. اکنون دلگرمم که در آینده بتوانم من نیز جزئی از خدمتگزاران این مجموعه پاک باشم و سهمی هرچند کوچک در رساندن پیام رهایی و آرامش به دیگر انسانها داشته باشم—تا آنها نیز به حال خوشِ امروز من دست یابند.
دلنوشته: مسافر اکبر لژیون دوم
تایپ و ویرایش: مسافر مهدی لژیون دوم
بازنگری و ارسال: مرزبان خبری مسافر طاها
- تعداد بازدید از این مطلب :
39