خدمتگزاری در کنگره۶۰ موهبتی است که هرکس طعم آن را چشیده باشد آرزو دارد تا همیشه در این چرخه عشق باشد. به راستی که در کنگره۶۰ این خدمتها هستند که ما را انتخاب میکنند و خداوند لیاقت خدمت به بندگانش را به هرکسی نمیدهد. همسفر الهه راهنمای لژیون دوم زمانی را در اختیار ما قرار دادند تا بتوانیم از تجربیات ایشان در جایگاه راهنمایی بهرهمند شویم.
راهنما همسفر الهه همراه مسافرشان با سیزده سال تخریب، آنتی ایکس مصرفی انواع مواد مخدر وارد کنگره شدند. به مدت دوازده ماه به متد DST و داروی OT به راهنمایی مسافر امیر و همسفر فاطمه سفر کردند. در حال حاضر به مدت هفت سال و پنج ماه است که به لطف خدا و دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند.
همسفر الهه در جایگاههای خدمتی مسئول سایت، مسئول امتحانات، دبیر، نگهبان و راهنمایی خدمت کردهاند.

چه شد که با کنگره۶۰ آشنا شدید و اولین بار چگونه این مسیر برایتان آغاز شد؟
من به واسطه مسافرم با سایت کنگره۶۰ جهت تحقیقات برای درمان اعتیاد آشنا شدم و پس از آن به خاطر آوردم که این مجموعه همان مرکزی است که در سریال مسافر برای اولین بار در دوران کودکی نام آن را شنیده بودم.
نقش همسفر را در پیشبرد اهداف کنگره۶۰ چگونه میبینید و چه جایگاهی برای او قائل هستید؟
نقش همسفر برای مسافر در مسیر درمان اعتیاد بسیار بسیار پررنگ و تأثیر گذار است، همانطور که استاد عزیزمان به جایگاه همسفر به عنوان بال پرواز اشاره کردهاند، نشان از اهمیت این جایگاه دارد. به عقیده من مسافرانی که در کنار خود همسفر و یا همسفرانی دارند، هفتاد درصد سفری بهتر و توأم با آرامش بیشتری دارند.
در راستای پیشبرد اهداف کنگره۶۰ نیز همسفران بسیار خوش درخشیدهاند و همانطور که شاهد هستیم درتمامی بخشها حضور پر رنگی دارند. امروز همسفران کنگره۶۰ در جایگاهی ایستادهاند که هم از نظر مالی و هم خدمتهایی که ارائه میدهند بهطور کامل مستقل از مسافران هستند و در کنار این حرکت دسته جمعی هر یک به سفر درونی خود نیز مشغول میباشند.
سخن شما به تازهواردینی که به کنگره۶۰ قدم میگذارند چیست و چه پیامی برایشان دارید؟
میخواهم به این عزیزان همان جملهای را بگویم که به رهجویان تازهوارد خود میگفتم: شما بیحکمت به این مکان دعوت نشدهاید، به مسیر اعتماد کنید و آرام بمانید، خود مسیر شما را هدایت میکند به شرط آنکه فرمانبردار باشید.

چه شد که تصمیم گرفتید راهنما شوید و چه توصیه یا پیامی برای کسانی که در اندیشه راهنما شدن هستند دارید؟
در حقیقت من هیچوقت بهطور ناگهانی تصمیم نگرفتم که راهنما شوم از روز اول که به کنگره۶۰ آمدم، با تمام عشق به راهنمایم نگاه میکردم و با خود میگفتم یک انسان چقدر میتواند عاشق باشد که بیمنت و توقع به همنوعان و یا همدرمان خود کمک کند، هرچه جلوتر آمدم، کمکم این را یک آرزو و خواسته نه، بلکه یک وظیفه دیدم که در این جایگاه قرار بگیرم، چرا که هیچ راه دیگری برای جبران عشقی که از راهنمایم و آقای مهندس گرفته بودم نمیدیدم.
در مورد بخش دوم سؤال، خودم را در جایگاه توصیه نمیبینم؛ اما یک جمله از آقای مهندس در سرم طنین میاندازد: «خداوند فرصت خدمت به بندگانش را به هرکس نمیدهد». اگر این جمله را درک کنیم لحظهای از تلاش برای خدمت به دیگران باز نمیایستیم.
پس از ورود به کنگره۶۰ چه تغییرات مثبت و ارزشمندی را در زندگی خود احساس کردهاید؟
بهتر است به این سؤال بهصورت بر عکس جواب بدهم، که چه تغییراتی در زندگی ندیدهام! به جرأت میگویم، تمام بخشهای زندگی من تغییر کرد. در متن پیام سفر دوم میخوانیم که «سفر دوم به مراتب هم سخت است وهم سهل است». من این جمله را با تمام وجود زندگی کردم و مسیر زندگی من دستخوش تغییرات زیادی شد، از به دست آوردن تواناییهایم، عزت نفسم، شناخت ابعاد وجودی گرفته تا از دست دادنهایی که به ظاهر از دست دادن بود؛ اما بعد متوجه شدم که هر آنچه رفت تنها حجابی بود میان من وقدرت مطلق بود.
درمدت ۵ سال خدمت راهنمایی من بارها زمین خوردم؛ اما هیچکدام برای نابودی من نبود چرا که هربار از دل زمین خوردنها، فردی قویتر و جسورتر برخاست. من بیشترین ترسها را تجربه کردم و بیشترین شجاعتم را پیدا کردم، بیشترین تاریکیهایم را دیدم و پس از آن روشنترین بخشِ وجودم را یافتم، عمیقترین زخمها را بر قلبم احساس کردم و در نهایت شفای قلبم را دیدم. برای لحظه لحظه این سالها از خداوند سپاسگزارم که فرصتی به من عطا کرد که نمیدانم چند حلقه حیات در انتظار آن بودم.
اگر خاطره ای شیرین یا آموزنده از دوران خدمتتان دارید، لطفاً با ما به اشتراک بگذارید و همچنین حس و حال امروزتان را برایمان توصیف کنید.
تمام لحظات خدمت خاطرات شیرین است، اما نابترینها مربوط به روزهای رهایی است که با اشتیاقی شبیه به یک کودک نزد آقای مهندس میرفتیم، آنقدر روزهای رهایی برای ما شادی و حالخوش به همراه داشت که احساس میکردم با هر ملاقات آقای مهندس به اندازه یک سال انرژی ذخیره میکنم!
اگر بخواهم به سختی حس و حال امروزم را در قالب کلمات بگنجانم؛ باید بگویم نزدیکترین کلمات به حس درونی من: آرامش و امنیتخاطر هستند.
امروز احساس میکنم همان جایی هستم که همیشه میخواستم باشم، احساس میکنم جایی از جهان در آغوش قدرت مطلق قرار گرفتهام، او که هرگز نگاهِ مهربانش را از من نگرفت و در تنهاترین لحظات سفرم همواره بامن و مراقب من بود، هر نفس از او سپاسگزارم که یاری کرد تا این دوره خدمتی را به پایان برسانم و امیدوارم بازهم فرصت بندگی به من بدهد. برای انجام این عمل عظیم، شکر شکر شکر.

در پایان این گفتوگو، آنچه بیش از هر چیز در کلام راهنما همسفر الهه نمایان است، ایمان، عشق و تعهدی است که در تمام سالهای خدمت همراه ایشان بوده است. راهنمایی برای ایشان تنها یک جایگاه نبود، مسیری بود برای رشد، برای ساختن، برای بخشیدن و برای دریافتن. امروز که این دوره خدمت به پایان میرسد، ثمره آن نه فقط رهجویانی رها شده؛ بلکه انسانی است که در مسیر نور، خود نیز متولد شده است. برای ایشان در ادامه مسیر، توفیق، آرامش و برکت روزافزون از قدرت مطلق مسئلت داریم.
طراح سوال و مصاحبهکننده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فروغ (لژیون سوم)
عکاس: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر فائزه (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پانزدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صالحی
- تعداد بازدید از این مطلب :
102