به نام قدرت مطلق الله
دلنوشته با موضوع "در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟"
سلام دوستان مسعود هستم یک مسافر.
هیچ وقت یادم نمیره اولین روزی که به کنگره اومدم، اواسط مرداد بود. تو اوج گرمای تابستون، ولی زندگی من مثل زمستون سرد و بی روح بود و سراسر وجودم پر از یاس، ناامیدی، ترس و نگرانی بود. بدون هیچ رویا و انگیزهای، تهی از امید و اعتماد به نفس. ولی اونروز وقتی خودم رو به عنوان یک تازه وارد معرفی کردم و بقیه مسافران برای من دست زدند، اضطراب و نگرانی از بین رفت. وقتی برای اولین بار آقا میلاد رو دیدم وجودم سرشار از آرامش و امید شد. روز رهایی برادر لژیونیام محمد حسین، برای من انگیزه شد که منم میتونم به درمان برسم و باید گل رهایی رو از دستان جناب مهندس بگیرم. سفرم رو با امید و ایمان به خدا و اعتماد کامل به آقا میلاد شروع کردم. تلاش میکنم دیگه توی زندگیم، کارهای ضدارزشی مثل، دروغ، غیبت، کینه و ... جایی نداشته باشه تا هم خودم در آرامش بیشتری باشم و هم خانوادهام.

وقتی تعطیلات عید، تو شمال بعد از ۲۰ سال، برای اولین بار چیزی مصرف نکردم و حتی وسوسه و میل به مصرف نداشتم، متوجه تغییری بزرگ در زندگیم شدم. از همه مهمتر تبدیل شدم به یک آدم قابل اعتماد، چه حس غریب و شیرینی، اونم منی که حتی یادم نمیومد آخرین باری که یه نفر به من اعتماد کرده بود، کی بود. ولی امروز رها و سرشار از امید و میل به زندگی هستم و از همه مهمتر با ایمان بیشتری زندگی میکنم، ایمان به خدایی که در این نزدیکی است. ایمان به خودم که که میتونم یک آزادمرد، یک راهنما، یک مرزبان، یک پهلوان و یک خدمتگزار در کنگره باشم.
برای رسیدن به بزرگترین هدف زندگیم، یعنی کمک به رهایی همدردان خودم تا اونها هم بتونن با آرامش و امید در کنار خانوادههایشان از زندگی لذت ببرند و این چرخه همینطور تکرار و تکرار و تکرار بشه. همین الان که داشتم این متن رو مینوشتم مادرم صدام کرد و مرا بوسید، چی ازاین زیباتر.
خداجونم شکرت بابت بزرگترین نعمت زندگیم که خودت هستی، به اندازه خودت شکر
مسافر مسعود _ لژیون هشتم
ویرایش : مسافر امیر
تنظیم و ارسال : گروه سایت نمایندگی ایمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
187