قبل از آمدنم به کنگره، زندگی برایم وحشتناک بود با سه پسر و مردی که از اول زندگی تا قبل از کنگره با مصرف مواد، زندگی را به ما حرام کرده بود و روزبهروز هم بد و بدتر میشد تا اینکه بعد از ماه رمضان امسال در یک حادثه پای من شکست و از آن روز زندگی من به یکباره تغییر کرد، من به بیمارستان رفتم و پای من را گچ گرفتند، روز دوم بود که مسافرم سرکار رفت؛ ولی بعدازظهر باحال خیلی خراب به خانه برگشت و شروع به بهانه گرفتن کرد و من هم مثل همیشه فقط ساکت بودم؛ بعد متوجه شدم که موادش را با خودش سرکار نبرده بود و به خانه برگشت تا مواد را با خودش ببرد؛ وقتی دید که من جوابی نمیدهم، اول تلویزیون را شکست و بعد شروع به کتکزدن من کرد، بعد از خانه بیرون رفت و دوباره به سرکار برگشت، آن روز بچهها خانه نبودند، خیلی دل شکسته و ناراحت بودم.
تا آن روز، درباره زندگیام و مشکلاتی که داشتم با هیچکس صحبت نکرده بودم؛ حتی با مادرم؛ ولی آن روز بهخاطر وضعیتی که داشتم، بعد از کلی گریه کردن به مادرم زنگ زدم، بعد از یک ربع مادر و برادرم به خانه من آمدند و مادرم مرا با خودش به خانهاش برد. بعد از آن روز، خیلی ماجراها برای من پیش آمد تا اینکه فهمیدم، مسافرم قبول کرده به کنگره بیاید، سوم خرداد بود که وارد کنگره شد، بعد از دو ماه متوجه تغییرش شدم؛ وقتی به کنگره آمد، باز مطمئن نبودم که مسافرم این راه را تا درمانش ادامه بدهد تا اینکه خودم وارد کنگره شدم و کمکم متوجه شدم، حالی که آن روزها داشتم باحال الانم چقدر فرق میکند و حال الانم چقدر بهتر است و این لطف خداست که این راه را نشان ما داد. امیدوارم که مسافرم به رهایی برسد و من هم به حال خوش و آرامش برسم. در آخر از آقای مهندس بابت این بستر مناسب که فراهم کردند، تشکر میکنم.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر آزاده رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
عکاس: همسفر ستاره رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر اکرم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اردستان
- تعداد بازدید از این مطلب :
441