خونِ پدر؛ پیمان ماندن در مسیر درمان
به نام قدرت مطلق الله
سلام، مهدی هستم، یک مسافر
پانزده سال از عمر خود را در تخریب، رنج و تاریکی ناشی از مصرف مادهی مخدر شیشه سپری کردم. در این سالها راههای بسیاری را تجربه نمودم، اما همگی به بنبست ختم شد و درمانی حاصل نگردید.با پیشنهاد پدرم، با کنگره ۶۰ آشنا شدم؛ جایی که برای نخستینبار معنای واقعی درمان را در افرادی دیدم و خود نیز امیدوارانه در این مسیر قرار گرفتم. اما در شانزدهمین روز سفر، هنگام خروج از کنگره و مقابل درب ورودی شعبهی حاج رسولی، حادثهای رخ داد که زندگی مرا برای همیشه دگرگون کرد.
پدرم، همان کسی که دست مرا در دستان کنگره ۶۰ گذاشته بود، درست مقابل درب شعبه و بر اثر برخورد ناگهانی خودرو جان سپرد. این حادثه در برابر چشمانم اتفاق افتاد؛ لحظهای که قلبم شکست، اما مسیرم…پس از این اتفاق، سفر من وارد سختترین و حساسترین مرحلهی خود شد. بسیاری بر این باور بودند که چنین حادثهی سنگینی مرا از مسیر درمان خارج خواهد کرد؛ اما آنچه رخ داد، دقیقاً برعکس بود. خونِ ریختهشدهی پدرم، پیمانی شد برای ماندن، ایستادن و ادامه دادن راهی که با ایمان آغاز کرده بودم.
همه میگویند پدر نان داد؛ اما پدر من، برای درمان و نجات فرزندش، جان داد.با یاری خداوند، با بهرهمندی از آموزشهای کنگره ۶۰ و با پیگیریها و حمایتهای راهنمای محترمم، آقای یاسر مجیدی، که همواره با صبوری و دلسوزی همچون برادری آگاه در کنارم حضور داشتند، توانستم در مسیر درمان باقی بمانم و امروز، تنها چند روز تا روز رهاییام فاصله دارم.
در تمام لحظاتی که با اندوه، سوگ و دلتنگی همراه بودم، عشق، همدلی و حمایت اعضای کنگره ۶۰، ایمان مرا به درستی این مسیر عمیقتر کرد و به من آموخت که درمان، در سایهی آموزش، مشارکت و تعهد ممکن میشود. اکنون که در هفتهی قدردانی قرار داریم، بر خود لازم میدانم مراتب سپاس و قدردانی صمیمانهی خود را از جناب آقای مهندس و خانوادهی محترم ایشان اعلام نمایم و از تمامی عزیزانی که در این مسیر دشوار، یار و همراه من بودند، صمیمانه تشکر کنم.
با احترام
مسافرمهدی
گروه سایت نمایندگی اندیشه
- تعداد بازدید از این مطلب :
113