English Version
This Site Is Available In English

ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده

ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده

ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده در شب ظلمانی‌ام، ماه نشانم بده ابرها به آسمان، درختان به زمین و انسان‌ها به مهربانی یکدیگر تکیه‌ می‌کنند‌. گاهی دلگرمی یک انسان چنان معجزه می‌کند که انگار خدا در زمین کنار توست. من وجود شما را همچون معجزه‌ای در زندگی می‌بینم که راه را روشن می‌کند.

همسفر راضیه، راهنمایم، همگام و همراه پرتوانم، قلم به دست گرفته‌ام تا بر روی صفحه سفید کاغذ، دلنوشته‌ای برای قدردانی و سپاس برای بهترین و باارزش‌ترین فرشته مهربانی‌ها، فرشته نجاتم از جهل، نا‌آگاهی، ظلمت و تاریکی به سوی نور و روشنایی، عشق و محبت و زندگی دوباره‌ام بنویسم؛ اما انگشتانم قدرت حرکت ندارند و ذهنم یاری نمی‌کند که چه بنویسم و چگونه در وصفشان بنویسم؟

شمع را می‌سازند تا بسوزد؛ اما او می‌سوزد تا بسازد. زمانی که با بال‌ و پرهای سوخته و سرشار از نا‌امیدی در این مسیر قدم گذاشتم، نمی‌دانستم کجای زندگیم کار خیری کرده بودم که خداوند من را با فرشته‌ای آشنا کرد که بال‌هایش را گشوده بود تا بال پرواز من شود و با آن قلب پر از مهر و تپنده‌اش، تبسم‌های زیبا‌یش و چشم‌های پر از شوق و امید، یاری‌گر غصه‌های دل من باشد. اکنون به خودم می‌بالم که در این راه با شما آشنا شدم و قدم در راه آموزش‌های ناب شما گذاشتم.

در این مدتی که از آشنایی من با شما می‌گذرد همچون معلمی دلسوز و با تمام وجود به حرف‌هایم گوش دادید و غم و نگرانی‌ها را از دلم برداشتید و به روح و جسم ناتوانم امید و جان تازه‌ای بخشیدید. این شما بودید که به من انگیزه و قدرت دادید تا در برابر مشکلاتم قوی باشم و از عبور کردن و ادامه راهم بیم و هراسی نداشته باشم. بدون هیچ چشم‌داشتی با من پیمان بستید که در تمام لحظات سفرم همچون کوهی استوار در کنارم بایستید تا اندیشیدن، امید، راه و رسم درست زندگی کردن، اراده، پشتکار و ایستادگی را بیاموزم.

آری راهنمایم، امروز با توجه به همت، تلاش و زحمات بی‌دریغ شما از دردها و بحران‌ها با عشق و انرژی با هم عبور کردیم و این شما بودید که در این راه و در این مسیر دست‌های ناتوان و لرزان من را گرفتید و به من جرأت و اطمینان دادید و تمام داشته‌ها را به من آموختید و فضای امنی در کنگره برای من مهیا کردید تا بتوانم با شهامت، عشق و انرژی فراوان از جهل، ناآگاهی و جهنم درونم از ظلمت به تاریکی، از غم به شادی، از نفرت به عشق و از ناامیدی به امید، افکار گذشته‌ام را رها کرده و تغییر بدهم و با افکار درست و صحیح، داشته‌ها و دانسته‌هایم را کاربردی کنم.

برای قدردانی و سپاس از زحمات و محبت شما راهنمایم به خودم و به شما با اطمینان قول بدهم که آموخته‌هایم را در حد امکان به بهترین و صحیح‌ترین روش کاربردی و انتقال بدهم تا شاید روزی من هم دست دردمندی را بگیرم و چراغ راه تاریکی‌هایش باشم. شما همچون آموزگاری عاشق مرا با محبت و مهربانی در آغوش گرفتید و مرا از جهنمی که سال‌ها وجودم را تسخیر کرده بود، نجات دادید و در واقع حقیقت و الفبای زندگی را به من آموختید.

راهنمایم سخنان دلنشین شما تمام ناخوشی‌ها را از یادم برد و من امیدوار شدم و در اوج ناامیدی‌ها و خستگی‌ها، خداوند صدای نالانم را شنید و برای نجاتم راهنمایی از جنس عشق، محبت و حقیقت درون فرستاد و واژه سپاس در برابر از خود‌گذشتگی‌ها و ایثار شما ذره‌ای بیش نیست، تنها داراییم دعای خیر من است که به پاس همه مهربانی‌های شما، بدرقه راهتان کنم و برای شما دعا کنم تا سلامت باشید برای من و برای هزاران انسان دردمند دیگر مانند من بمانید.

ای راهنمای راه راستی‌ها و درستی‌ها! در بین آموزش‌هایتان از من خواستید تا بنویسم که در کنگره چه آموختم؟ من با عشق در لابه‌لای دفاتر زیبایم، در جواب نوشتم: کنگره دری بود که خداوند بعد از چندین درب بسته به روی من گشود و چون شما هم مانند من این راه را طی کرده بودید و من را با آغوشی باز و رویی گشاده و خندان، درست مانند یک میزبان پر از عشق و ایثار پذیرفتید و همراهی کردید تا راه و روش درست زندگی کردن و به آرامش رسیدن را بیاموزیم.

نویسنده: همسفر پری رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون هفتم)
ویرایش: همسفر آسیه دبیر دوم سایت
ارسال: همسفر رخساره نگهبان سایت
همسفران شعبه تخت‌جمشید شیراز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .