به نام قدرت مطلق الله
جلسه پنجم از دورۀ هفتم لژیون سردار نمایندگی سهروردی روز یکشنبه ۱۴۰۴/۰9/23 در ساعت ۱۵:۳۰ با استادی راهنما مسافر محسن و نگهبانی دنور مسافر رضا و دبیری دنور مسافر محمود با دستور جلسه ((در کنگره 60 چگونه قدردانی میکنیم؟)) در نمایندگی سهروردی برگزار گردید.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محسن هستم مسافر، خدا را شکر میکنم که امروز توفیق حضور در لژیون سردار را پیدا کردم. از استاد سردار، که اجازه ورود بنده را به لژیون سردار دادند تشکر میکنم، همچنین از آقای مهندس، خدمتگزاران، ایجنت و مرزبانان شعبه سپاسگزارم.
دستور جلسه این هفته: چگونه در کنگره ۶۰ قدردانی کنیم؟ شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر نعمت، نعمت از کفت بیرون کند
ما بابت چیزهایی که داریم همیشه باید شکرگزار و قدردان باشیم. قبل از کنگره و شاید از زمان مصرف، بعضی چیزها را بلد بودیم یا گاهی بابت خدماتی که دیگران به ما میکردند شکرگزاری میکردیم؛ اما کمکم یادمان رفت، یک حس طلبکارانه نسبت به هستی، خانواده، خدمتگزاران و جایگاهها داشتیم و میگفتیم وظیفه آنها است. تا اینکه خدا را شکر به کنگره آمدیم.
من یاد آن حکایت ایاز و سلطان محمود میافتم که آقای مهندس در صحبتهایشان میگویند: ما آدمها نباید هیچگاه فراموش کنیم چه جایگاه و حال و روزی داشتیم و اکنون چه جایگاه و حال و روزی داریم. اگر بخواهم به خودم نگاه کنم، قبل از اینکه به کنگره بیایم، قدردانی بلد نبودم و از همه طلبکار بودم.
گرفتار یکسری حسهای منفی و ضد ارزشها بودم و کارهای اشتباه زیادی انجام میدادم. اما وقتی به کنگره آمدم، خیلی چیزها به من داد: اول جسم سالم با روش DST، سپس روح و روان و جوانی من بود، مخصوصاً دیدگاه من را آرامآرام تغییر داد. یادم میآید با سفرم در کنگره، زندگیام نظم گرفت و کارهایی که قبلاً انجام نمیدادم را کمکم و تدریجی شروع به انجام دادن آنها کردم.
من همیشه باید قدردان کنگره باشم، قدر و اندازه هر چیزی را بدانم و از کنگره تشکر کنم؛ چون خانوادهام را به من بازگرداند. با کارهایی که انجام میدادم واقعاً آنها را اذیت میکردم، خدا را شکر یواش یواش با آموزشهای کنگره، رفتارم تغییر کرد.
بعد از سفرم یک سری حسهای منفی به پسرم وارد کردم، روزهای اخر مصرف داشتم خوب میشدم و ضد ارزشها رو کنار میگذاشتم و دیدم کارهایی که من کنار گذاشتم، یواش یواش پسرم انجام میدهد، همان صفات اخلاقی را شروع کرده، خیلی ناراحت بودم ولی خدا را شکر یکی از اصلیترین چیزهایی که فرزندم را به من برگرداند، لژیون سردار بود.
.jpg)
در لژیون سردار، آرامآرام سیدیهایی که گوش میکردم را گوش کرد، یادم هست تازه به این شعبه آمده بودیم چند بار همراه ما آمد، ولی بعد منصرف شد. نظرش این بود که کنگره همیشه وجود دارد و میتواند بیاید، شبها که میآمد کلی قلیان کشیده بود، چشمانش سرخ سرخ بود، بعضی موقعها مشروب میخورد و من خیلی ناراحت بودم، چون همه این صفات را، من به او انتقال داده بودم و باعث و بانی این کار بودم.
خداراشکر چند سال پیش که من دنوری را رد کردم، پسرم علیرضا از کنگره خوشش آمد و به شعبه شیخ بهایی رفت و شروع به سفر کرد، هر شب خدا را شکر میبینم که سیدی هایش را مینویسد اگر من هفتهای یک سی دی مینویسم، پسرم هفتهای دو سیدی مینویسد و باید برای این شکرگزار و قدردان باشد. الان بیشتر وقتم را با خانوادهام میگذرانم و یک سری لذت هایی که من قبلاً اصلاً مزهاش را نچشیده بودم، الان احساس میکنم.
به قول آقای مهندس که میفرمایند: ما فقط به نوشابهها چسبیده بودیم و نمیدانستیم که یک سری نوشیدنیها، لذتها و انرژیهای دیگری وجود دارد که میتوانیم از آنها استفاده کنیم. من تا حدی توانستم یک سری صفاتم را کنار بگذارم و انها را درست میکنم و امیدوارم که در کنگره ماندگار باشم و بتوانم همین طور در این سیر تکاملی و از دارایی که در زندگیم میآید، بتوانم بخشی از آن را به کنگره کمک کنم.
چیزی که در لژیون سردار به من خیلی کمک کرد، سال ۹۳ در شعبه شیخ بهایی، جشن گلریزان داشتیم، آقای منصوری هم حضور داشت، من از یکشنبه شروع کردم به مشارکت کردن خیلی دوست داشتم من هم کمک کنم ولی پولی نداشتم، این را برای آنهایی که تازه شروع کردند میگویم، چیزی که خیلی مهم است ۱) باید خواسته داشته باشید ۲) ایمان، تا یک سری نیروهایی از جانب خداوند شما را به خواستهای که دارید میرسانند، یادم می آید گفتم: ای کاش من هم پولی داشتم و در لژیون سردار شرکت میکردم، خدا را شکر سهشنبه جشن گلریزان بود.
شب دوشنبه یک نفر زنگ زد، من طلبی از ایشان داشتم، که مال چند سال قبل بود و من یادم رفته بود؛ صد و بیست هزار تومان که در آن موقع پول زیادی بود، که به من گفت: «کجا پول را به شما بدهم؟» بعد که گرفتم، صد هزار تومان از آن را همان روزِ گلریزان برای لژیون سردار دادم و خیلی خوشحال شدم. از همان روز یک انرژی خاصی گرفتم و گفتم: «خدایا کمکم کن که بتوانم همیشه در این گلریزان و لژیون سردار شرکت کنم.» و همین خواسته را داشتم.
سبد قانون یازدهم که از جلوی من رد میشد، و دیگران پولی در سبد میانداختند، پانصد یا هزار تومان بود. من میگفتم: «خدایا کمکم کن بتوانم هر موقع که قانون یازدهم از جلوی من رد میشود، حداقل پانصد یا هزار تومان در سبد بیندازم.» و همینطور مرتب بالاتر و بالاتر رفت و خدا را شکر سرداری و دنوری را هم رد کردم. این را برای الگوبرداری میگویم، نه اینکه ادعایی داشته باشم.
امسال هم خدا را شکر نیت کردم و خواستهام این است که انشاءالله به جایگاه پهلوانی برسم. یادم هست که وقتی مصرف میکردم، گنجشکها میآمدند در خانه دانه بخورند، حسرت آن گنجشکها را میخوردم، میگفتم: «کی میشود که من هم مثل اینها آزاد باشم و نیاز به هیچ موادی نداشته باشم؟» در دعاهایم همیشه میگفتم: «خدایا من که دارایی خیلی زیادی ندارم، ولی حاضر هستم همه داراییهایم را بدهم تا بتوانم مواد را کنار بگذارم و درمان شوم.»
یادم میآید مادرم سرطان داشت و چقدر پدرم حرص میخورد. در دعاهایش میشنیدم که میگفت: «حاضر هستم تمام داراییهایم را بدهم و این سرطان مادرم خوب شود.» هیچ کاری هم نمیتوانست بکند و فقط پرتو درمانی میکرد.
حالا اینکه این موقعیت برای ما پیش آمده و خداوند اجازه داده در این حس و حالهای قشنگ شرکت کنیم، واقعاً جای شکر دارد. امیدوارم همگی بتوانیم در لژیون سردار شرکت و کوتاهی نکنیم. همیشه گلریزان هست و انشاءالله بتوانیم همگی تعهدهایمان را عملی کنیم و از انرژی که از لژیون سردار به ما میرسد استفاده کنیم.
تایپ: مسافران مهدی ل۱، مجید ل۱، علی ل۳
ویرایش: مسافر مرتضی ل۹
تنظیم و ارسال: مسافر جواد ل۱۴
مسافران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
1264