وقتی وارد کنگره شدم، همه چیز برایم عجیب بود و حال دلم و روحیم اصلاً خوب نبود. پشت میز نشستم و سخنان مطرحشده در آنجا برایم سنگین به نظر میرسید؛ درک نمیکردم چگونه ممکن است کسی بنشیند و بگوید همسرش معتاد است و سپس دیگران او را تشویق کنند.
اولین نکتهای که در کنگره آموختم این بود که به افراد مصرفکننده "مسافر" میگفتند. هنگامی که موسیقی پخش شد، با شنیدن متن آن به گریه افتادم و در پایان دعای کنگره نیز بسیار گریستم و شروع کردم به توضیح دادن وضعیت زندگیام با کمک راهنمایم.
من به دلیل تخریبهای بالایی که تجربه کرده بودم، کلاً خودم را رها کرده و به "مسافرم" چسبیده بودم و از خانواده دوری میکردم، زیرا میترسیدم که کسی حرفی از مسافرم بزند یا حال او را بپرسد. پس از ورود به کنگره و شنیدن توصیه "با مسافرت کاری نداشته باش"، همین کار را انجام دادم و مشاهده کردم که بله، من زندگی را برای خودم سختتر از آنچه بود کرده بودم.
سختیهای زیادی کشیدیم، مسافرم چندین بار لغزش کرد و ما کنگره را رها کردیم و به کمپ، و بیمارستانهای اعصاب و روان مراجعه کردیم، اما باز هم نتیجهای حاصل نشد. پس از چند سال، دوباره به کنگره بازگشتیم و این بار مسافرم کنگره را پذیرفت و با کمک خداوند به رهایی رسید.
این رهایی، تولد دوباره مسافرم است، انگار که تازه متولد شده باشد. اکنون حال دلم بسیار خوب است و امیدوارم این رهایی و حال خوش نصیب همه سفر اولیها شود. من برخلاف مسافرم که آرامتر بود، خیلی آدم عصبی بودم، اما با ورود به کنگره ۶۰ به فردی آرام تبدیل شدم و توانستم در کنگره تغییر کنم؛ این تغییر برای من حتی بیشتر از همسرم مؤثر بود و این حال خوشی که اکنون دارم را مدیون راهنمایم هستم که مرا به این آرامش و حال خوب رساند.
نویسنده و تایپ: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون دوم)
ویرایش: راهنما همسفر سمیرا رابط خبری (لژیون دوم)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
307