جلسه نهم از دور شصت و سوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی پروین اعتصامی اراک، با دستور جلسه « در کنگره۶۰ چگونه قدردانی کنیم؟ » به استادی راهنما همسفر اکرم، نگهبانی راهنما همسفر شیما و دبیری همسفر صغری در روز دوشنبه ۲۴ آذر ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۴:۰۰ برگزار شد. 
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که توانستم در این جایگاه قرار بگیرم؛ زیرا واقعاً اگر انسان بخواهد کاری را انجام دهد، باید اتفاقها و عملهای بسیاری پیش آید تا بتواند در آن جایگاه قرار گیرد یا آن عمل را انجام دهد. از خانم اکرم، راهنمای لژیون ششم، تشکر میکنم که اجازه دادند من امروز بتوانم در آنجا و در این جایگاه خدمت کنم و از یک جایگاه، انرژی خود را دریافت کنم.
اما در مورد دستور جلسه «در کنگره۶۰ چگونه قدردانیی کنیم» این سؤالی است که هر فردی باید از خود بپرسد. به نظر من، در ظاهر این دستورجلسه ساده میآید، شاید فکر کنیم دستورجلسه بسیار سختی نیست؛ ولی به نظر من دستورجلسهای بسیار سخت و پیچیده است و اگر انسان بخواهد مفهوم اصلی آن را دریافت کند، نیاز به آگاهی و توانایی زیادی دارد؛ یعنی بتواند این دستورجلسه را برای خود باز کند و دریافت درستی از آن داشته باشد. ما در ظاهر میدانیم که معنی قدردانی چیست. ابتدا میگوییم جایگاه و اندازه یا آنچه آقای مهندس فرمودند: شکرگزاری و سپاسگزاری.
سپاسگزاری و شکرگزاری مقوله بسیار بزرگی است؛ یعنی اول از خودم سپس از خدای خودم و بعد از دیگران باید تشکر کنم. به نظر من، مهمترین موضوع این است که من باید آگاهی و توانایی این را داشته باشم که ابتدا از خودم شکرگزاری کنم. سپس از خودم میپرسم( شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد) آیا شده است صبح که بیدار میشوید، بروید و خدا را شکر کنید که دوباره روز جدیدی آغاز شده است؟ ولی اکثر ما چنین نمیگویی، یعنی این زنده بودن و دوباره زندگی کردن، برایمان امری عادی و روتین شده است که تکرار میشود. انگار فکر میکنیم حتماً باید این اتفاق بیفتد، در حالی که زندگی کردن یک روز جدید و اينکه دوباره فرصتی به من داده میشود تا از این روز آموزش بگیرم، نعمت بسیار بزرگی است که نیاز دارد پیش از آن، من آگاهی و دانایی را داشته باشم.
آیا تا به حال شده است از خودتان تشکر کنید؟ وقتی به کنگره میآیید و به خانه برمیگردید، بگویید: خدایا شکر یا مثلاً بگویید: امروز به کنگره رفتی و آموزش گرفتی، آیا تا به حالا اتفاق افتاده است که از خودمان تشکر کنیم؟ نه، چنین چیزی هیچوقت از خودمان نشده است که تشکر کنیم. از چشمان خودمان تشکر کنیم؟ از زیباییهای طبیعتی که به آسانی میبینیم؟ ولی در مقابل آن چه میکنیم! غر میزنیم، شکایت میکنیم و میگوییم: خدا هم مرا آفریده و هیچ نعمتی به من نمیدهد. نعمتهای پنهان در درون من وجود دارد. همین که میبینم، میشنوم، میتوانم کارهایم را به آسانی انجام دهم، به راحتی از دستانم استفاده میکنم، سپس میتوانم سیدی بنویسم و آموزش بگیرم، به راحتی با پایم میآیم و میروم؛ ولی ما اکثر اوقات نداشتههایمان را بیشتر میبینیم تا داشتههایمان و این باعث میشود شکرگزاری را فراموش کنیم.
چگونه است که وقتی من نمیتوانم از خودم شکرگزاری و قدردانی کنم، چگونه میتوانم از خدای خودم تشکر کنم و چگونه میتوانم دیگران را در زندگی خودم ببینم؟ پس مهم این است که آموزش را بگیریم و این توانایی را داشته باشیم که هر روز از خودم تشکر کنم، به خاطر اينکه قلبم هر روز میزند. همیشه یک درصد فکر کنید که صبح بیدار شوید و قلبتان کار نکند. چه اتفاقی میافتد؟ خیلی وقتها هست وقتی مشکلات درون ذهنمان بزرگ میشود، میگوییم: خب، قلبم نزند، میمیرم دیگر؛ ولی یک درصد بنشینید و فکر کنید، من میگویم اگر بمیرم چه اتفاقی میافتد؟ دیگر برای بچههایم نخواهم بود، برای همسرم نخواهم بود، برای خانوادهام نخواهم بود. پس این یک نعمت الهی است.
آقای مهندس میگویند: بزرگترین نعمت، همان حیات و زندگی انسانی است، یعنی من به تو نعمت دادم که بتوانی در این دنیا زندگی کنی و از آن استفاده کنی. پس یاد بگیریم از خودمان تشکر کنیم
وقتی همسرم سر کار میرود و میآید و حقوقش را میآورد، ما همیشه فکر میکنیم که وظیفهاش است که سرکار برود و پول بیاورد و در این زندگی، وظیفهاش است که همه این کارها را انجام دهد. در صورتی که وظیفهای ندارد. ما در کنار هم قرار است زندگیای بسازیم و اگر او انجام میدهد و میرود کار میکند، اگر من فکر کنم که وظیفهاش است، او هم به من میگوید تو هم در خانه وظیفه داری آشپزی کنی؛ ولی صددرصد کار مرا در خانه میبیند و از من شکرگزاری و قدردانی میکند.
اینها باعث میشود که من خدای خودم را ببینم، یعنی اول خودم را ببینم، بعد از دیگران تشکر کنم؛ ولی موقعی هست که ما همیشه انتظار داریم، انتظار از دیگران. مثلاً راهنمایی اینجا چهار سال خدمت میکند و خدایی نکرده، اگر راهنما حرفی بزند که به مذاق ما خوش نیاید، این میشود در درون من یک کینه و نفرت که راهنما فلان حرف را زد. در صورتی که راهنما تمام توان و تلاشش را میکند تا من، رهجو، به نتیجه برسم. یعنی او در اصل از پله بالاتر مرا میبیند و اگر هر حرفی میزند، این نباید باعث شود که من آن کل صفحه سفیدی که راهنما دارد و تمام تلاشش را میکند، به خاطر یک نقطه سیاه نادیده بگیرم. فرقی نمیکند آقای مرزبان باشد یا ایجنت، حالا حرفی به من بزند آن حرف شاید در آن لحظه به ضرر من باشد و به نفع من نباشد؛ ولی این نباید باعث شود که من آن را در دلم، کینه و نفرت پرورش دهم که، مثلاً مرزبان فلان حرف را به من زد.
ما باید ببینیم آن خدمتی که راهنما انجام میدهد، از زندگی خودش میزند و میآید تا حال من خوب شود. مرزبان و ایجنت از زندگی خودشان میزنند تا من با آن حال خرابی که وارد کنگره شدم، حال من هم مثل آنها خوب شود. پس وقتی ما اینها را میبینیم، باعث میشود دیگران مرا ببینند و از من شکرگزاری و قدردانی کنند و دقیقاً همین طور هم باعث میشود خدا را ببینیم. وقتی من شکرگزاری میکنم و قدردانی میکنم، صددرصد خدا صدبرابر آن را برمیگرداند.
ولی در جامعه امروز ما، متأسفانه طوری شدهایم که دائم شکایت داریم؛ اگر هر اتفاقی در زندگیمان نمیافتد، میگوییم: خدا که ما را نمیبیند. اگر خدا بود، من این همه ضجه و ناله میزنم که.... مثال میزنم: مسافری میآید اینجا درمان شد. خب، خدا نعمت را به تو داده، تو اینجا قرار گرفتی، در کنگره هستی. واقعاً هیچ جای دنیا آموزش کنگره را ندارد؛ اگر بروید بیرون، هرجایی اول میگویند فلان قدر پول بده، بعد میبینید آموزش آن یک درصد کنگره هم نیست. پس واقعاً به اینجا بچسبید و با تمام وجود از آموزش اینجا استفاده کنید.
یک موضوع این است که کنگره یک مهد آموزش است و مهمترین چیز اینکه من اینجا آموزش بگیرم و به خانواده خودم ببرم... ما در کنگره به راحتی میتوانیم با ماسک بیاییم و خود را به عنوان یک راهنما خوب نشان دهیم؛ ولی در جامعه و خانوادهها، آیا میتوانم خودم را خوب نشان دهم؟ آیا میتوانم به عنوان همسر خوب باشم؟ به عنوان اینکه مثلاً سوار یک ماشین میشوم، از آن راننده تشکر کنم؟ ما خیلی مواقع هست که مثلاً به بانک میرویم، اگر یک ذره کارمان دیر شود، میگوییم: کارمند حقوق میگیرد، ماهی پنجاه میلیون! درست است که حقوق میگیرد، ولی به من نوعی خدمت میکند. وقتی من از آن کارمند یا هر کس، از معلم فرزندم، از هر کس تشکر کنم، صددرصد کائنات هم به من برمیگرداند.
در کوه فریاد بزنیم، از کوه صدا برمیگردد. یعنی هر چیزی به کائنات بفرستم، صدبرابر به خودم برمیگردد؛ در صورتی که اگر من آن تشکر و قدردانی را انجام دهم، بعد صددرصد برمیگردد. میگوییم اول در دلم، یعنی یاد بگیرم آنقدر تمرین کنم که در دلم آن تشکر و قدردانی را کنم، سپس بر زبان آورم و بعد به عمل درآورم. یک چیزی که بسیار دوست دارم در تشکر کردن یاد بدهم، این است که بسیار تأثیرگذار است برای همه شما. حالا امتحان هم بکنید ببینید. مثلاً به مهمانی میروید، میزبان بسیار زحمت کشیده و غذا پخته است، وقتی شما در چشمانش نگاه میکنید و میگویید: خانم فلانی، بسیار زحمت کشیدهاید و غذای خوشمزهای بود، واقعاً حال میزبان خوب میشود یعنی آن خستگی میزبان که دو روز یا سه روز در زحمت بوده، واقعاً از تنش خارج میشود.
برای راهنما هم همین طور. وقتی در چشمان راهنما نگاه میکنی و با تمام وجودت قدردانی میکنی، در روح و قلب راهنمایت رسوخ میکند. پس سعی کنید هر چیزی میخواهید بگویید، رودررو باشد و در چشمانتان و از آنان تشکر و قدردانی کنید. در عمل و پاکت، همیشه میگویم بهترین خودتان را بگذارید. دست دلتان هم نلرزد. در هر مراسم و جشنی، همیشه صد خودتان باشید. وقتی صد خودتان باشید، صددرصد به شما برمیگردد.
در آخر، پیشاپیش هفته همسفر را به شما تبریک میگویم. در این هفته نیز که انشاءالله بتوانیم بهترین خودمان باشیم، مهم نیست این روزها را به ما کادو بدهند یا ندهند؛ مهم این است که من خودم یادآور باشم به خودم که خودم بهترین و موفقترین آدم روی زمینم. 
مرزبان کشیک: همسفر مریم، مسافر ولی
تایپ: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر مریم لژیون هشتم
عکس: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر اکرم لژیون ششم
تنظیم و ارسال: همسفر اعظم دبیر سایت
همسفران نمایندگی پروین اعتصامی اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
801