ابتدا از قدرت مطلق شاکر و سپاسگزارم که مرا در این نقطه از زندگی قرار داد تا بتوانم با کنگره۶۰ آشنا بشوم و با آموزشهایی که دریافت میکنم در صراط مستقیم قرار بگیرم. رابط بین من و کنگره۶۰ پدرم بودند. کسی که با مصرف انواع مواد مخدر و در نهایت مصرف شیشه، وارد جمعیت احیای انسانی کنگره۶۰ شد.
پدر من با وجود تمام تخریبها، خواستار درمان بود و درمان شد همچنین تغییر چشمگیری کرد. فردی که نمیشد کلمهای با او سخن گفت، امروز خود برای صحبت کردن پیشقدم میشود. امروز اگر در خانواده ما مشکلی پیش بیاید یا تغییر حالی در ما دیده شود، پدر من اولین کسی است که ما را به صبر و توکل بر خدا دعوت میکند. او همان کسی بود که گاهی نمیشد در کوچه و خیابان پیدایش کرد.
دائم در حال دعوا و درگیری با دیگران بود. مواد میخرید، مصرف میکرد و چندین شبانهروز چشم برهم نمیگذاشت و حالتی شبیه به جنون در آن وجود داشت. روزها میگذشت تا اینکه یک روز، پس از برگشتن از کمپ ترک اعتیاد گفت: من جایی را میشناسم که در آن ترک نمیکنم؛ بلکه درمان میشوم. مطمئنم این بلا از سرمان رد میشود. ابتدا پدر من ، سپس مادر و بعد خود با کنگره۶۰ آشنا شدیم.
پدر من همراه با مواد، سیگار هم مصرف میکرد. یک شب تابستانی که طبق عادت تا دو صبح بیدار بودم، پدر پاکت سیگار را کنار خود گذاشت و خوابید. من از همان کودکی بوی سیگار را بهخاطر بوی دستان ایشان دوست داشتم؛ بنابراین یک دانه از پاکت برداشتم و روشن کردم. این کار در ساعات مختلف شبانهروز تکرار میشد و کمکم تعداد آن بیشتر شد تا جایی که به مصرف روزی یک پاکت سیگار رسیدم. تقریباً شبها نمیخوابیدم و تنها مشغول کشیدن سیگار بودم.
خوراک من کم شده بود، استرس شدیدی داشتم که مبادا خانواده متوجه مصرفم شوند و بهشدت لاغر و ضعیف شده بودم. روزی یکی از دوستانم که بعد از مدتها مرا میدید گفت: شبیه مردهها شدهای؛ اما من ناراحت نشدم. تنها چیزی که برای من اهمیت داشت سیگار بود. مهم این بود که پدر من متوجه نشود. تا اینکه یک شب، هنگام مصرف سیگار، مادرم از خواب بیدار شد و سیگار را میان انگشتان من دید.
همانجا متوجه شدم کار من تمام است. مادر به پدر گفت و ایشان میخواست من با اجبار وارد لژیون ویلیاموایت بشوم؛ اما من تمایلی به سفر کردن نداشتم و میگفتم تا خودت سفر نیکوتین را شروع نکردهای، من هم سفر نمیکنم. البته چند ماه بعد از پدر، من نیز سفر خود را آغاز کردم. در دوران سفر، خواب و خوراک رو به بهبودی رفت. دیگر شبها تا صبح بیدار نمیماندم و روزها بیحال نبودم.
چند ماه بعد، به رهایی رسیدم و نشان رهایی ویلیام را از دستان پرمهر و محبت آقای مهندس دژاکام دریافت کردم. امروز همه شادی، انرژی و سلامتیام را مدیون بنیانکنگره۶۰، روش DST و آدامس نیکوتیندار خوراکی هستم. با روش DST هم من و هم پدر به رهایی رسیدیم. این روش، بهترین روش درمان اعتیاد بوده و هست. کسانی که در لژیون ویلیاموایت سفر خود را آغاز میکنند، باید به مقدار مشخصشده توسط راهنما آدامس نیکوتیندار مصرف کنند تا میل و وسوسه سیگار به آنها غلبه نکند.
ما باید در برابر تمام زحمات آقای مهندس دژاکام و کنگره۶۰ قدردانی کنیم. قدردانی در دو صورت مالی و معنوی انجام میشود. من اگر به حرمتها احترام بگذارم و به قوانین کنگره۶۰ پایبند باشم قدردانی معنوی انجام دادهام و اگر در لژیون سردار فعال باشم و قانون یازدهم سبد مالی را حمایت کنم، قدردانی مالی انجام دادهام. فردی که قدردانی مالی میکند، نباید هیچگونه شک و تردیدی به دل راه دهد؛ چرا که همین هزینهها برای ما و دیگران مصرف میشود.
هزینه برق، آب، گاز و از همه مهمتر هزینه مکان مقدسی که در آن آموزشهای کنگره۶۰ در اختیار ما قرار میگیرد. من باید تا آخر عمر قدردان وجود آقای مهندس دژاکام و انسانهایی باشم که ایشان تربیت کرده است؛ چرا که مسیر زندگی من را تغییر داده اند.
نویسنده: مسافر نیکوتین فاطمه رهجوی راهنمای ویلیاموایت همسفر مریم ( نمایندگی میرداماد)
رابط خبری: راهنمای ویلیاموایت همسفر مریم (نمایندگی میرداماد)
ارسال: نگهبان سایت راهنمای ویلیاموایت همسفر هایده (نمایندگی فردوسی مشهد)
گروه همسفران ویلیاموایت کنگره۶۰
- تعداد بازدید از این مطلب :
97