ششمین جلسه از دوره نودم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شادآباد، با استادی راهنمای محترم مسافر محسن، نگهبانی مسافر رسول و دبیری مسافر شهریار با دستور جلسه «در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟» در روز شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محسن هستم، یک مسافر. بسیار خوشحالم که در این جایگاه قرار گرفتهام تا خدمت کنم. موضوع جلسه این هفته در مورد چگونگی قدردانی ما در کنگره ۶۰ است.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در مسیر کنگره قرار دارم و خوشحالم که آقای مهندس در این دوره درمان اعتیاد را انجام میدهند و من از رهجویان ایشان هستم.
ابتدا باید بدانیم قدردان چه چیزی باشیم. در سال ۱۳۹۳ با حالی بسیار خراب وارد کنگره شدم. آرزو داشتم پدر و مادرم، همسرم و فرزندانم مرا باور کنند، بتوانم کار کنم و زندگی مناسبی برایشان فراهم نمایم و صبحها بدون خماری و نیاز از خواب بیدار شوم. اینها بزرگترین آرزوهای من در آن سال بود. خدا را شکر، در سال ۱۳۹۵ این آرزوها محقق شد. امروز صبحها با اخلاقی خوب بیدار میشوم، هیچ نگرانی از بابت خماری ندارم، خانواده و جامعه مرا باور دارند. خدا را شکر میکنم که به فردی قابل اعتماد و مؤثر تبدیل شدهام و همه اینها را مدیون کنگره ۶۰ هستم.
یادم میآید سال ۱۳۹۱ حاضر بودم تمام داراییام را بدهم فقط برای اینکه صبح بدون خماری بیدار شوم. کنگره برای من این کار را کرد، نه تنها چیزی ندادم، بلکه به سادگی همه اینها را به دست آوردم. آقای مهندس در سیدی «قاضی» میفرمایند: آنها که اعتراض میکنند، رد میشوند و آنها که سپاسگزارند، شاگرد اول میشوند.
حالا من چگونه باید قدردانی کنم؟ با رفتار و کردارم، با پوشش مناسب، با خدمت کردن، با گوش به فرمان بودن و شرکت کردن در لژیون سردار. شاید بتوانم قطرهای از دریای محبت کنگره ۶۰ را جبران کنم. در لژیون سردار میگویند: دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ حالا ما بکاریم تا دیگران بخورند. به نظرم این سادهترین راه قدردانی است، هرچند در مقابل آنچه کنگره به من داده، هیچ است. وقتی قدردانی و شکرگزاری میکنی، حال دلت خوب میشود و سراسر انرژی میشوی.
قسمت دوم جلسه مربوط به اولین سال رهایی آقا محمود عزیز است. ایشان در سال ۱۴۰۲ با مصرف شیشه و حالی خراب وارد لژیون من شدند. ظاهر خوبی داشتند، اما از درون پر از خشم و کینه بودند.
در طول سفر، من دو بار به محمود سقوط آزاد دادم. یک بار، محمود به من تنه درختی نشان داد که آنقدر با دست صیقل داده و کندهکاری کرده بود که هر کس میدید فکر میکرد با دستگاه CNC تراشیده شده است. اما گفت: من این را در طول یک هفته با دست ساختهام. من که خودم سابقه مصرف شیشه داشتم، فهمیدم این کار فقط از دست کسی برمیآید که شیشه مصرف میکند. به همین دلیل به او سقوط آزاد دادم. دفعه دوم، در حال رانندگی بودم که محمود اشتباهاً به جای پیام به همسفرش، به من پیام داد که به راهنمایم بگو من کنگره نمیآیم و اشتباهی برای من فرستاده بود.
محمود مسئولیت تهیه صبحانه روزهای جمعه در پارک را به عهده داشت و این خدمت را به درستی انجام میداد. هر کاری به او میسپارم، درست انجام میدهد. به همسفرشان تبریک میگویم که واقعاً بال قوی برای پرواز محمود بودند. به فرزندان آقا محمود تبریک میگویم که در سفر همراهیاش کردند. به راهنمای همسرشان تبریک میگویم که در این راه به این خانواده بسیار کمک کرد.
از همه شما که به صحبتهایم گوش دادید، سپاسگزارم.


خواسته مسافر محمود: برای همه زحمت کشان کنگره آرزوی سلامتی دارم.
خواسته همسفر رقیه: امیدوارم تمام سفر اولیها به رهایی برسن
خلاصه سخنان مسافر محمود:
سلام دوستان محمود هستم، یک مسافر. قبل از قرار گرفتن در این جایگاه، مطالب زیادی آماده کرده بودم اما استرس این مکان به قدری بود که همه را فراموش کردم. راهنمای گرانقدرم آقا محسن، عمده خاطرات را تعریف کردند اما برای من بهترین خاطره، روز اول ورودم به نمایندگی شادآباد است.
هرگز فراموش نمیکنم؛ چهاردهم یا پانزدهم ماه رمضان بود. بعد از جروبحث با دکتری که مراجعه کرده بودم، به شعبه شادآباد آمدم. به درب کشویی تکیه داده بودم و مسافران را نگاه میکردم. به نظرم میرسید هیچکدام مصرفکننده نباشند و از خود میپرسیدم: «آیا این افراد میتوانند به من کمک کنند؟»
در همین حال دستی را روی شانهام احساس کردم. وقتی برگشتم، از من پرسید: تازهواردی؟ شال نارنجیای به گردن داشت و به من گفت: «یک جمله به تو میگویم؛ اگر خواستی بمان و اگر خواستی برو. این مکان، بهترین جایی است که تاکنون وارد آن شدهای و نصیب هر کسی نمیشود». وقتی در حال رفتن بودم، پرسید: رفتی؟ گفتم: برمیگردم. ایشان فرمودند: مطمئن باشم؟
امروز ۱۸ ماه و ۱۲ روز از آن روز میگذرد و من اینجا هستم. ایشان آقای رضوانی بودند و جا دارد از ایشان بابت آن جمله تشکر کنم و حال خوش امروزم را با ایشان تقسیم میکنم. همچنین از آقا محسن (راهنمای گرانقدرم)، از آقا محمدرضا (راهنمای پسرم)، از خانم فاطمه (راهنمای همسرم) و از همسفر عزیزم سپاسگزارم. از همه شما سپاسگزارم که به صحبتهای من گوش دادید.
خلاصه سخنان همسفر فاطمه:
سلام دوستان فاطمه هستم، یک همسفر. آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است. بابت این تولد خدا را شکر میکنم و خوشحالم که خانوادهای دیگر در مسیر روشنایی قدم گذاشته است.
تبریک ویژه دارم به آقای مهندس و خانواده محترمشان، به آقا محسن، به آقا محمدرضا و تبریک ویژه به آقا محمود و خانم رقیه به خاطر خواسته قویای که داشتند.
دستور جلسه قدردانی است و هیچ همزمانیای بیدلیل نیست. این خانواده با حرکت قوی و حضور در لژیون سردار، قدردانی خود را از کنگره عملی کردند. آقای مهندس فرمودند: قدردانی به زبان، قلب و عمل است. قدردانی در کنگره یک حرکت است و آموزشهایی که گرفته میشود باید به اجرا درآید. خانم رقیه این مسئله را به خوبی اجرا کردند و حاصل آن، آرامشی است که در خانواده حاکم است و حضور فرزند جوانشان، آقا رضا، در کنگره میباشد.
اگر ما قدردان دریافتمان از کنگره نباشیم، از سیستم حذف خواهیم شد. نه به این معنی که به ما بگویند بروید، بلکه سیستم آنقدر هوشمند است که این اتفاق را رقم میزند.
خانم رقیه عزیز در خرداد ۱۴۰۲ وارد لژیون پنجم شدند. از ایشان تشکر میکنم که اولینها را با من تجربه کردند؛ هم اولین رهایی در آکادمی و هم اولین تولد را با این خانواده جشن میگیریم. ایشان بسیار کنجکاو و جستجوگر بودند و خیلی زود حرکت خود را آغاز نمودند. مرتب در پارک حضور داشتند و به ندرت غیبت میکردند. همین موضوع باعث شد خیلی زود خدمتها ایشان را انتخاب کنند. هنوز شش ماه از سفرشان نگذشته بود که به اصرار در جشن گلریزان عضو لژیون سردار شدند. در سایت خدمت میکنند و به تازگی کاندید مرزبانی پارک ولایت شدهاند. امیدوارم در تولد بعدی، شال خدمت بر گردن این عزیزان ببینم. ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
.jpg)
خلاصه سخنان همسفر رقیه:
سلام دوستان رقیه هستم، یک همسفر. از آقای مهندس و خانواده بینظیرشان تشکر میکنم. از راهنمای بسیار خوب مسافرم، تشکر ویژه دارم. از راهنمای پسرم سپاسگزارم که خیلی صبورانه در جهت رشد رضا تلاش کردند؛ چیزی که در رفتار رضا کاملاً محسوس است. با قدردانی ساده نمیتوان از این راهنماها تشکر کرد. امیدوارم خیر و برکت این خدمات به زندگیشان برگردد.
از راهنمای نازنینم خانم فاطمه، بسیار تشکر میکنم که در لحظهلحظه سفرم همراهم بودند. موضوعی که ایشان در من بسیار پررنگ کردند، امید بود؛ چون در ابتدا بسیار ناامید بودم. همچنین از راهنمای تازهواردین خودم، خانم مونا، سپاسگزارم. من آمده بودم یک سوال بپرسم و بروم، اما ایشان با حس خوب و کلام نافذشان باعث شدند اکنون دو سال و نیم است در کنگره حضور دارم و امیدوارم سالهای سال در کنگره بمانم.
پیامم به سفراولیها این است: دست از تلاش برندارید. در پایان، از مسافرم بسیار تشکر میکنم و امیدوارم سایهاش همیشه بر سرمان باشد. ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.

خلاصه سخنان همسفر محمدرضا:
سلام دوستان محمدرضا هستم، یک همسفر. خیلی خوشحالم که در این جشن حضور دارم. این تولد را در رأس به آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک میگویم. به آقا محمود، به راهنمای گرامیشان آقا محسن که با درایت مسیر سفر را هموار کردند و به راهنمای همسفر، خانم فاطمه تبریک عرض میکنم. همچنین به همسفر گرامی، خانم رقیه، تبریک ویژه دارم.
به یاد دارم رضا (فرزند خانواده) روزی به من گفت: آنقدر مادرم خانواده را به خوبی مدیریت و هماهنگ کرده بود که من بعد از رهایی پدرم فهمیدم ایشان یک مصرفکننده بوده است.
به آقا رضا هم تبریک میگویم. هم خط زیبایی دارد، هم خوب نقاشی میکشد و هم در ورزش همیشه حضوری فعال دارد.
پیام این خانواده به همه عزیزان این است: انسجام در خانواده میتواند کمک بسیار شایانی به کیفیت سفر کند. این پیام را به تمام کسانی که میتوانند همسفر باشند برسانید، تا تولدها اینچنین زیبا و خوشرنگ برگزار شوند. ممنونم که به صحبتهایم توجه کردید.
خلاصه سخنان همسفر رضا:
سلام دوستان رضا هستم یک همسفر. ضمن تشکر از راهنمای خوب پدرم و راهنمای مادرم و همچنین راهنمای خودم؛ متنی را آماده کردهام که میخواهم برایتان بخوانم.
اگر امروز قدمی در جهت تعادل برداشتهام حاصل خواستن تنها نیست؛ حاصل دستانی است که پیش از من این راه را شناخته و بیمنت چراغ آن را روشن نگاه داشته است. از راهنمای خوب خودم آقا محمدرضا و راهنمای پدرم آقا محسن و راهنمای مادرم خانم فاطمه بسیار تشکر میکنم، نه به خاطر آموزش بلکه به خاطر صبر و نگاه درست در زمان درست؛ و اینکه برای حل مسئله باید به آن فکر کنم و حرکت صحیح انجام دهم. تشکر میکنم از مسافران و همسفرانی که حضورشان یادآور این مسئله است هیچگاه تنها نیستم و رشد فردی بدون حرمت جمع معنا ندارد. با سپاس از کسانی که در مسیر، بدون هیاهو و با فهمی عمیق در ساختن دوباره من نقش داشتهاند.
این تولد را به پدر، مادر و راهنمایانشان تبریک میگویم. سپاسگزارم که به حرفهای من گوش کردید.

رهاییهای هفته:


تایپ و ارسال: خدمتگزاران سایت شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
312