دهمین جلسه از دوره پنجم کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی امیر اراک با استادی راهنما مسافر رضا ،نگهبانی مسافر ابوالفضل و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه هفته بنیان روز پنجشنبه در تاریخ ۱۴۰۴/۰۹/۲۰ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، رضا هستم، مسافر.
بسیار خوشحالم که امروز این فرصت نصیبم شد تا در خدمت شما عزیزان باشم. مدتی لژیون شهریار را داشتم و هر زمان که برای حضور دعوتم میکردند، به بهانه اینکه کاری دارم، نمیرفتم. در همان روزها یاد صحبتهای آقای امین افتادم؛ ایشان میگفتند استحکام انسان در این است که روابطش را حفظ کند؛ همانطور که هوای فرزندمان را داریم، باید هوای برادرمان را هم داشته باشیم. ما دوستانی داریم که باید به آنها سر بزنیم و در کنگره نیز همینگونه است؛ ما کنار هم هستیم، سالها تلاش میکنیم و دیدار این انسانها حال و هوای ما را دگرگون میکند و باعث میشود پایههای وجودمان محکمتر شود. به همین دلیل با خود گفتم: «هر جا دعوتم کنند، میروم.» اما انگار شانس با من یار نبود و کسی دعوتم نمیکرد! تا اینکه آقای حامد لطف کردند و تماس گرفتند و برای امروز دعوتم نمودند. از ایشان تشکر میکنم، بهویژه از این جهت که سالها پیشکسوتر و باتجربهتر از من بودهاند. خدا را شکر میکنم برای این بارشی که نصیب ما شده؛ در این مدت که باران نمیبارید، خیلیها نگران خشکسالی بودند، اما من چندان فکر نمیکردم؛ چون وادی اول به ما میگوید که باید فقط به چیزهایی فکر کنیم که در اختیار ماست. اینکه باران بیاید یا نیاید، از دست ما خارج است و کسی دیگر آن را کنترل میکند. من فقط میتوانم درست عمل کنم، درست زندگی کنم و به مسائلی بیندیشم که به من مربوط است و توان انجامشان را دارم.
هفته بنیان را به همه عزیزان تبریک میگویم؛ به جناب آقای مهندس، خانواده محترمشان، دیدهبانان گرامی و همه کسانی که در کنگره زحمت میکشند. این هفته، هفته همه ماست. چرا؟ چون فکر میکنم آقای مهندس چراغی را در درون خود روشن کردند، و هر انسانی چراغی در درون دارد که گاهی خاموش میشود؛ مثل ذغالی که خاموش شده و وقتی کنار ذغالهای دیگر قرار میگیرد، دوباره شعلهور میشود. ایشان چراغ درون تکتک ما را روشن کردند. اگر بخواهیم بنیان را بشناسیم، باید به همین معنا توجه کنیم. اگر بخواهیم خوانندهای را بشناسیم، به موسیقیهایش نگاه میکنیم؛ اگر بخواهیم آقای مهندس را بشناسیم و درک کنیم نظم درونیشان چگونه است، باید به ساختار کنگره نگاه کنیم؛ ساختاری پویا، قدرتمند و مستحکم که روزبهروز در حال پیشرفت است. من سالهایی که در کنگره بودم، رشد خودم را لمس کردم؛ آقای مهندس رشد میکنند و ما نیز در کنار ایشان رشد میکنیم.
روزگاری هدف ما فقط درمان اعتیاد و سپس درمان سیگار بود؛ و در این مسیر تغییرات بسیاری رخ داد. مهندس همیشه در حال تغییر و تکامل بودهاند و ما نیز همراه ایشان تغییر میکنیم. خانواده محترم ایشان نیز واقعاً زحمت میکشند؛ خانم شانی که استاد جلسات خانمها بودند، نمونهای از تلاش انسان برای ساختن و بهتر شدن است. در کنگره قرار است خودِ واقعیمان باشیم. يادم میآید کسانی که در شعب زحمت میکشیدند، چه تلاشهایی میکردند. من شانزده سال پیش وارد کنگره شدم. یادم هست قرار بود جلوی آکادمی درختی بکارند. مهندس به دوستان گفتند با قلم و چکش برید و زمین را بکنید. رفتند و دیدند سخت است و زمین کنده نمیشود. برگشتند و گفتند: «نمیشود.» مهندس گفتند: «بروید، تلاش کنید، میشود.» و آنها با دستهایی که زخمی شده بود زمین را کندند. چیزی که مهندس میخواست به آنها یاد بدهد این بود که اگر میخواهید به نتیجه برسید، باید با قلم و چکش به جنگ سختترین سنگها بروید. آن زمان رهایی یکساله بود و یکسال بعد شخص آزاد مرد میشد؛ حالا پنج سال است و از آن جمع، تعداد کمی ماندند؛ مثل آقا رحمان. اما مهمتر از همه، آن چیزی است که به ما آموختند…
و چیزی به نام «نشدن» وجود ندارد. یک بار با آقا مسعود قصد داشتیم به خمین برویم؛ برف سنگینی آمده بود و واقعاً نمیدانستیم برویم یا نرویم. بالاخره گفتیم: «میرویم خمین، هرطور شده.» راه افتادیم، رسیدیم خانه، و بعد دیدیم کنار ماشین رنگش رفته؛ وسط جاده هم یکبار ماشین برگشت و سمت اراک چرخید. همین اتفاقها بود که یاد فرمایشهای آقای مهندس افتادم. ایشان میفرمایند وظیفه ما راهنماها فقط انتقال یکسری اطلاعات به رهجو نیست؛ وظیفه واقعی ما این است که «نور» را در انسانها بیدار کنیم. اگر سیدیهای مهندس را گوش میدهیم، باید آنقدر با دقت و توجه باشد که وارد درونمان شود؛ تا بتوانیم حرکت کنیم، تغییر کنیم و مسیر را ادامه دهیم. در کنگره افراد زیادی زحمت میکشند و پیشکسوتاند؛ خیلی از عزیزان رنج کشیدهاند تا امروز این ساختار سر پا بایستد.
یادم هست با آقا بهنام میخواستیم برویم خمین؛ ماشین نداشتیم. تا سهراه خمین رفتیم و سه بار ماشین عوض کردیم؛ هر بار یکی خراب میشد. همینطور مسیر را طی کردیم. با آقای خندانی رفتیم پارک، اردو بلده؛ هر روز کوه میرفت. تازه به رهایی رسیده بود، اما چنان قدرت و ارادهای داشت که فهمیدم انسانهای قویاند که میتوانند به نتیجه برسند.

کل این دستور جلسه هم همین را میگوید: اینکه «نور» در ما بیدار شود؛ تا تلاش کنیم، برخیزیم و رو به جلو حرکت کنیم. در این تغییرات باید صبور باشیم، باید شوق خدمت به دیگر انسانها را داشته باشیم. اگر این اتفاق افتاد، یعنی دستور جلسه کار خودش را کرده است. بیش از این وقت عزیزان را نمیگیرم. فقط یک موضوع دیگر را بگویم. پیش آقای حکیمی بودم و صحبتهای آقای مهندس درباره اوتی را شنیدم که ممکن است مدتی نباشد. آقای حکیمی گفتند: «به بچهها بگویید اصلاً نگران نباشند.» من خودم جزو کسانی بودم که با تریاک سفر کردم و هیچ فرقی نمیکند. شاید کمی سختتر باشد، اما نه آنقدر که نشود. انشاءالله این مشکل هم حل میشود و هیچ چیز نمیتواند جلوی حرکت کنگره را بگیرد.
از اینکه به صحبتهای من گوش کردید، ممنونم.
تایپ:همسفر سعید
عکس:مرزبان خبری مسافر صادق
تنظیم: مسافر رضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
165