English Version
This Site Is Available In English

بنیانی که ما را دوباره متولد کرد

بنیانی که ما را دوباره متولد کرد

چهارمین جلسه از دور پنجاه‌‍‍‌وسوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد با استادی راهنمای محترم مسافر عباس، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه «بنیان کنگره 60»  روز پنج‌شنبه20 آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت 17 آغاز به کار نمود

 

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان عباس هستم یک مسافر. خداوند را شاکر و سپاسگزارم که بار دیگر توفیق خدمت را در این شعبه به من عطا کرد. امیدوارم بتوانیم با هم یک جلسه خوب، پرانرژی و مفید داشته باشیم.

هفته زیبای بنیان را به بنیان‌گذار کنگره ۶۰، آقای مهندس دژاکام، خانواده محترمشان و تمام اعضای کنگره ۶۰ تبریک می‌گویم. این روز و این عید را همچنین به تمام همسفران خانمی که در سالن حضور دارند تبریک عرض می‌کنم. ان‌شاءالله ما مسافران بتوانیم با درست سفر کردن، حتی ذره‌ای از زحماتی را که برای ما کشیده می‌شود، در مسیر خدمت به بهترین شکل جبران کنیم.

یک خسته‌نباشید صمیمانه می‌گویم به گروه مرزبانی، ایجنت و تمام خدمت‌گزارانی که تلاش می‌کنند این چراغ همیشه روشن بماند. وقتی وارد سالن شدم، قبلا لژیون پنجم بودم و خاطرات زیادی برایم زنده شد. جالب اینجاست که امروز این همه جمعیت در کنگره حضور دارند، و این به دلیل آن است که کنگره هر روز بر شعاع و گستره خدمتش افزوده می‌شود. شاید روزی برسد که این ساختار، گستره‌ای فراتر از امروز پیدا کند. شاید حرفم الان غیرمنطقی به نظر برسد، اما چه کسی فکر می‌کرد پانزدهم آذر سال ۱۳۷۶، وقتی آقای مهندس سفرشان را آغاز کردند، فقط یک نفر بودند؟ با هفده سال سابقه مصرف و تاریکی! و همه ما کتاب «۶۰ درجه زیر صفر» را خوانده‌ایم و می‌دانیم چقدر تلاش کردند، اما به نتیجه نمی‌رسیدند؛ تا اینکه این حرکت عظیم شکل گرفت.

بعضی وقت‌ها می‌پرسیم چرا می‌گوییم «بنیان کنگره» و نمی‌گوییم «بنیان‌گذار»؛ چون خود آقای مهندس فرمودند «بنیان یعنی خودِ کنگره، که از دلِ ایشان زاده شده است». ما امروز این روز را به عنوان تولد کنگره می‌شناسیم و هر سال جشن می‌گیریم. جشن بنیان هم چند سالی است به برنامه سالانه کنگره اضافه شده است.

گاهی بعضی چیزها برایمان تبدیل به عادت می‌شود. با خودم فکر می‌کردم چقدر آسان سفر می‌کنیم، چقدر راحت می‌آییم و می‌نشینیم. بگذریم از هزینه‌ای که یک مسافر از ابتدای سفر تا زمان رهایی متحمل می‌شود؛ اما گاهی ما تصور می‌کنیم همه کسانی که خدمت می‌کنند، وظیفه‌شان است و بیشتر از آن نمی‌بینیم. در حالی که واقعاً نمی‌دانیم «کنگره ۶۰ چیست». ما فقط در نوشتارها می‌خوانیم: «ساختار تشکیلاتی و تحقیقاتی‌ای که حتی یک ریال از جایی دریافت نمی‌کند»، اما با این حال این‌چنین قوی و زیبا عمل می‌کند. دنیا در درمان شیشه مانده است و فقط می‌گوید نباید قطع شود و جایگزین لازم است؛ اما در کنگره مصرف‌کننده شیشه پانزده ساله درمان می‌شود و دیگر مصرف نمی‌کند. تعصب ندارم، اما علم و دانشی که در کنگره ۶۰ وجود دارد، بسیاری از دانشگاه‌های پیشرفته دنیا ندارند.

نشانه هم داریم! امروز اعتیاد به کوکائین، شیشه و… درمان می‌شود. رهجو داشته‌ام که سرطان خون داشت و بهتر شد. شاید برای بیرون از کنگره شبیه قصه باشد، اما ما می‌دانیم این‌ها حاصل زحمات چه کسی است؛ کسی که بی‌منت سفرش را آغاز کرد: مهندس حسین دژاکام. اگر تصور کنیم ایشان نبودند، آیا مرزبانی بود؟ آیا ایجنت بود؟ آیا من بودم؟ آیا شما بودید؟ این جای شکرگزاری دارد. اگر من شکرگزاری نکنم، باید خیلی روی خودم کار کنم.

بسیاری از کسانی که امروز در جلسه نشسته‌اند، شاید با اجبار یا خستگی آمده‌اند؛ شاید دیشب شیفت شب بوده‌اند؛ اما حالشان از بسیاری افراد بیرون از اینجا بهتر است. فرقی ندارد؛ مسافر باشم یا همسفر. من چهارده، پانزده سال است به کنگره می‌آیم و همیشه دیده‌ام که حال و روزم با بودن در این فضا متفاوت است. حتی اگر در خانه هم حالم بد نبود، باز اینجا بهتر است؛ چون فضای کنگره امن، مقدس و به‌نوعی روحانی است. پس باید قدر کنگره را بدانیم و قدر بودن بنیان را.

ولی بدترین حالت، زمانی است که انسان معرکه‌گیری کند؛ غُر بزند، ایراد بگیرد، انضباطی شود و باز ادامه بدهد. امروز اگر حال من خوب است، به خاطر این است که کنگره به من توانایی و دانایی بخشیده است. وقتی این دانایی را در زندگی‌ام به‌کار ببرم، تغییر ایجاد می‌شود. بیرون از کنگره مردم حالشان خراب است بدون اینکه حتی یک پیک عرق بخورند یا یک دود بکشند؛ چون به دانایی نرسیده‌اند.
در کنگره ساده‌ترین اتفاق این است که پرونده اعتیاد — هر نوع ماده مخدر یا قرص — تا آخر عمر بسته می‌شود. اما بعد از آن، من باید ببینم در ادامه مسیر چه می‌کنم. اولین چیزی که در دل کنگره متولد شد، روش DST بود. این روش یک «صور آشکار» دارد و یک «صور پنهان».

صور آشکار: مسافر درمان می‌شود؛ در انبار مواد مخدر از جنس مصرف قبلی‌اش می‌خوابد و هیچ مشکلی ندارد. توانایی‌هایی را که اعتیاد از او گرفته، بازمی‌گیرد. ترس‌هایی که همیشه همراهش بودند، از بین می‌روند.

اما صور پنهان — به نظر من — خیلی بزرگ‌تر است. صور پنهان این است که انسان عاشق می‌شود: عاشق خودش، خانواده‌اش، مردم، و عاشق خدمت. فرد خدمت‌گزار، زندگی‌اش را می‌گذارد و حتی یک ریال نمی‌گیرد؛ کدام واژه غیر از عشق می‌تواند این را توصیف کند؟

در سی‌دی بنیان ۹۹ آقای مهندس می‌گویند یکی از اضلاع مثلث تاریکی «فراموشی» است. اگر قدردان مهندس دژاکام نباشم، دچار نسیان می‌شوم و دوباره به تاریکی خودم برمی‌گردم. امیدوارم خداوند دانشی به من بدهد که قدردان کنگره باشم؛ چون هر چه دارم از کنگره است. ان‌شاءالله عشق این خانواده و این ساختار همیشه در دلم بماند و بتوانم با این عشق در مسیر زندگی‌ام حرکت کنم.

و در پایان، خواهش می‌کنم برای اینکه اول جلسه تشویق نکردید، و به احترام بنیان کنگره ۶۰، یک تشویقِ درست و حسابی کنید که صدایش برسد به شعبه بنیان. مرسی.

 

اعلام رهایی مسافر جواد از لژیون هشتم با راهنمایی راهنمای محترم مسافر اسماعیل

 

مرزبان خبری: مسافر علی اصغر
تایپ: مسافران علی ل18، ابوالفضل ل17، حسین ل1
عکاس: مسافران صابر ل11، مجتبی ل16
ارسال خبر: مسافر امیر ل1

 

 

 

 

 

 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .