جلسه هفتم از دوره چهل و پنجم جلسات آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی راهنما مسافر احسان نگهبانی مسافر امرالله و دبیری مسافر علیمحمد با دستور جلسه "بنیان کنگره ۶۰" در روز سهشنبه هجدهم آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کار کرد.

سلام دوستان احسان هستم یک مسافر؛
خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که به من اجازه خدمت داد، از ایجنت محترم آقا مهران و لژیون دهم لژیون خدمتگزار و نگهبان و دبیر محترم سپاسگزارم که بستر این خدمتگزاری را برای من فراهم کردند.
دستور جلسه امروز هفته بنیان کنگره ۶۰ است. در ابتدا وظیفه خودم میدانم هفته بنیان کنگره ۶۰ را خدمت آقای مهندس، خانواده محترمشان و تمامی مسافران و همسفران کنگره ۶۰ تبریک بگویم، اگر این جلسات و این موضوعات نبود نه من و نه شما اینجا نشسته نبودیم. بنیان کنگره اولین راهی بود که جناب آقای مهندس برای ما باز کرد من همیشه وقتی استاد مینشینم یک پیام دارم؛ که کمک فرد رها شده به فرد در حال مصرف میباشد و من همیشه میگفتم اعتیاد درمان دارد و درمان قطعی هم دارد و این را هیچ کجای دنیا نمیتواند بگوید و ما این را مدیون بنیان کنگره هستیم.
ما برای درمان اعتیاد هیچ بذری نداشتیم، مثلاً: اگر یک بذر گیلاس بکاری یک باغ گیلاس خواهی داشت. من برای اعتیاد میخواستم چه بذری را بکارم؟ آیا میتوانستم متادون درمانی را بکارم، یا اینکه برای مصرف نکردن مواد مخدر یه جو غیرت داشته باشم و آن را کنار بگذارم، اینها هیچکدام بذر نیستند و در خیال ما هستند ولی آقای مهندس بذری است که ریشه دارد و شکوفه زد. و حالا که راه خروج از اعتیاد پیدا شده باید اجازه آن هم صادر بشود وگرنه غیر ممکن است این راه توسط آقای مهندس با عنوان عبور از منطقه ۶۰ درجه کشف شد و آقای مهندس به عنوان اولین نفری که از این جاده عبور کرده نمیدانسته که پشت هر پیچ چه خبر است و در دمای ۶۰ درجه زیر صفر چه باید بکند. یک روز من پشت سیستم اداره نشسته بودم و درمان اعتیاد را سرچ کردم و درمان، آن روز به من الهام شد ولی آیا این کافی است؟ خیر. من باید حرکت کنم و همین که ما در جلسه اول نام مسافر بر خود مینهیم و کلمه معتاد را ز روی خود برمیداریم دست اهریمن را قطع کردهایم. وقتی که صورت مسئله اعتیاد را خواندم ولوله عجیبی درونم شکل گرفت و من به طرف اولین مرکز درمانی که اصفهان بود و ۱۸۵ کیلومتر با منزل من فاصله داشت، با یک ماشین قراضه حرکت کردم، وقتی به آنجا رسیدم آقای منصوری دیدهبان محترم نگهبان بود، به من گفت توی این کوچه پس کوچهها پر مصرف کننده است، خوانساری چه کار خوبی کردهای که به اینجا دعوت شدهای آقای منصوری برای من یک شفیع بود و من را شفاعت کرد وارد کنگره شدم، من را راهنمایی کردند و از من پرسیدند چقدر تریاک مصرف میکنی، گفتم نمیدانم، به من گفتند یک ترازوی دیجیتال بخر و مصرف خود را وزن کن و بعد از این کار مصرف روزانه خود را تیپر کردم روزی سه وعده میکشیدم و به جایی رسیدیم که دیگر وزن کردن تریاک ممکن نبود و هنوز هم ارتباط من با ساقی قطع نشده بود و من برای تهیه تریاک مجبور بودم که با ساقی ارتباط داشته باشم و در آخر یک بس میچسباندم و وقتی ۱۲ تا دود میگرفتم باید پیک نیک را خاموش میکردم و این خیلی برای من سخت بود و به نظر من این جاده برای من ۲۰ درجه زیر صفر بود و الان با این شربت اوتی که در دسترس ما است، به نظر من دو درجه زیر صفر است، فقط برای آقای مهندس که نمیدانست در راه چه خبر است و چگونه باید حرکت کند ۶۰ درجه زیر صفر بوده و بعد از آنجا من به خمین آمدم چون نزدیکتر بودم، چند وقتی در خیابان ساحلی بودیم که قرارداد تمام شد، آنجا مثل این نمایندگی نبود که خیلی شیک و مجلسی باشد پس ما باید قدر اینجا را بدانیم. یک زیرزمین کوچک گرفتیم و با چه سختیها و مشکلاتی در آنجا کنگره ۶۰ را به پا کردیم و چه سختیها و مشکلاتی پشت سر گذاشته شد تا این شعبه به نمایندگی تبدیل شود، پس ما باید قدر این صندلیها و قدر این مکانی که در اینجا هستیم، قدر شربتی که میخوریم و قدر آقای مهندس را بدانیم زیرا الانه آقای مهندس دنبال درمان بیماریهایی است که دکترها قدرت درمان آن را ندارند و یک مورد هم کسانی که در لژیون سیگار شرکت نکردهاند باید زودتر حرکت کنند و سیگار خود را درمان کنند، کسانی که پس از دو ماه سیگار خود را درمان نکردهاند مانند کسانی میمانند که بذری را کاشتهاند و نهالی سبز شده هر روز یک لیوان نفت پای آن میریزند به جای آب، پس تا زمانی که سیگار خود را درمان نکنید لذت رها شدن از دام اعتیاد را نخواهید فهمید. ممنون که به صحبتهای من گوش کردید، به افتخار آقای مهندس دست بزنیم
تایپ مطلب: مسافر میلاد
ویرایش مطلب: مسافر میلاد
عکاس: راهنما مسافر حجت
- تعداد بازدید از این مطلب :
136