ما بر مبنای دو محور به حیات خود ادامه میدهیم یکی تفکرات و اندیشه ما، دوم تقدیر الهی. مسئلهای که به عهده ما است بسیار حیاتی است و البته تقدیر الهی هم بر اساس حرکت ما رقم میخورد. هر کس در هر نقطهای که قرار دارد، عین عدالت است. هر فرد خود تعیین میکند که در ادامه حیات چه کند خوشخط یا بد خط؟ به عهده ما است آنچه فرمان است به انجام میرسد؛ ولی نتیجه بهطرف نیکی و تکامل پیش میرود پس جای نگرانی نیست. ما همزمان تقدیر آینده را با رفتارمان مینویسیم استخاره خوب است؛ اما اگر در همه موارد باشد به انحراف کشیده میشود. همه ما رویهم اثر متقابل میگذاریم؛ ولی تعیینکننده نهایی ما هستیم.
اگر یک بازی را در اثر بد بازیکردن دیگران باختید، مهم نیست و بازی دیگری پیش میآید؛ چون پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. انسان هر عملی انجام دهد؛ باید پاسخگو باشد و ذرهای بیجواب نمیماند. هر کسی بدگویی فردی را کرد بگویید: «نگو. من نمیخواهم بشنوم؛ چون بلایش سر تو میآید». درستش این است که در حضور فرد صحبت شود. هر کس تنها به قاضی برود راضی میشود؛ یعنی هر دو طرف باید حضور داشته باشند. هر چند وقت یکبار به خانواده اشعث که فردی جنگجو بود تعرض میکردند؛ ولی او آرام بود و با صبر و حوصله مسائل را حل میکرد. بعضی مواقع با بیخیالی مسائل را سپری میکنید و بعضی مواقع صبر میکنید، این دو متفاوت است و نباید عجله کرد و باید صبوری داشت.
نیروهای واکنش سریع اصلاً فکر و تحلیل ندارند یک حرف ساده به شخصی زده میشود همان حرف، آتشی به پا میکند. ضربالمثلی قدیمی میگوید: که «بهخاطر یک روسری یک قیصری را به آتش میکشد» یا میگویند: «با یک غوره سردیاش میکند». میخواهید ناسزا بگویید ۵ دقیقه فکر کنید بعد این کار را انجام بدهید. وقتی بافکر تصمیم بگیرید، معادلات عوض میشود. وقتی ماده شیمیایی کورتیزول در ما بالا برود هرچه بگوییم از تفکر و اندیشه نیست و عصبی هستیم، تعادل نداریم، به خشم میرسیم و هر کاری بکنیم اشتباه است. در عرض ۵ دقیقه که گفتیم صبر کنید کورتیزول پایین میآید و بهجای عصبانیت؛ حتی خندهتان هم میگیرد.
دو مسئله برای اشعث در این دوره مشخص شد اینکه مبارزه همیشه ادامه دارد یعنی بازی زندگی همیشه ادامه دارد بین قطب مثبت و منفی، این مبارزه ادامه دارد و وقتی مرگ آمد بازی تمام است؛ حتی ما در اینجا هم خیال میکنیم که تمام شده که در مرگ همبازی تمام شده نیست. ادوارد ریش از تاجران آمریکایی که تمام عمر خود را دنبال پول رفت لحظه مرگ میگفت: که «دوست دارد یکی در گوشش بهدروغ بگوید دوستش دارد»؛ پس حال خوش به پول نیست به همان دوستداشتن و محبت است. احساس آرامش که در کنگره داریم بهخاطر همین حس دوستداشتن است و اینکه کسی به فکر ما است و اینها خیلی مهم است. آن چیزی که ما را به کنگره میکشد عشق است.
قبل از آن با ۵ برابر پول کاری انجام نمیدادیم. زمان حال را به خیال آینده به مسلخ نبریم و کاری کنیم زمان بازگشت مردم از ما به نیکی یاد کنند.
منبع: سیدی «فراز و نشیب»
نویسنده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون ویلیام)
رابط خبری: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون ویلیام)
ویرایش و ارسال: همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی خیام نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
83