English Version
This Site Is Available In English

از رنج‌های پنهان تا رویشِ بی‌کران

از رنج‌های پنهان تا رویشِ بی‌کران

جلسه دهم از دوره سی‌وسوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی دانیال، با دستور جلسه «هفته بنیان» و با استادی راهنمای محترم آقای جلال، نگهبانی مسافر کریم و دبیری مسافر محسن، در تاریخ  ۱۴۰۴/۹/۱۸ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد

ابتدا سپاسگزار خداوندم که بار دیگر توفیق حضور در این مکان مقدس نصیبم شد. همچنین از ایجنت محترم آقای امین سپاسگزارم که دستور دادند در خدمت شما باشیم. دستور جلسه این هفته «جشن بنیان» است. مهندس در سخنان روز چهارشنبه فرمودند که این جشن تنها مخصوص شخص مهندس نیست؛ بلکه متعلق به تمام کسانی است که از بیست‌وشش، بیست‌وهفت سال پیش تا امروز برای شکل‌گیری، رشد و گسترش کنگره زحمت کشیده‌اند.کنگره امروز نزدیک به ۲۰۰ شعبه دارد، اما نقطه آغاز آن یک اتاق کوچک بوده است. شاید بسیاری نشنیده باشید: در کتاب «۶۰ درجه زیر صفر» آمده که مهندس در یک اتاق کوچک، با یک میز و یک شمع روشن و در مقابل دو سه مصرف‌کننده هروئین، کار را شروع کردند؛ کسانی که حتی حین صحبت‌های مهندس چرت می‌زدند! اما از همان‌جا جرقه‌ای روشن شد که امروز تبدیل به یک ساختار عظیم کشوری شده است.امروز در همه استان‌ها چندین نمایندگی فعال داریم؛ تهران، مشهد، خوزستان، اهواز، شوشتر، دزفول، ماهشهر، آبادان و اکنون نیز ایذه آماده دریافت اجازه فعالیت است. اما باید بدانیم که این مسیر همیشه آسان نبوده است.امروز ما به‌راحتی OT دریافت می‌کنیم و شاید حتی ندانیم پشت این جریان چه زحماتی کشیده شده تا این دارو به‌صورت رسمی، قانونی و معتبر در دسترس ما قرار گیرد. زمانی بود که صرف داشتن یک تا دو کیلو تریاک حکم اعدام داشت. قوانین سخت‌گیرانه‌ای وجود داشت و کوچک‌ترین انحراف موجب بازداشت می‌شد.حتی زمانی که بحث اجرای OT مطرح شد، بسیاری مخالفت می‌کردند و می‌گفتند مهندس

می‌خواهد مصرف تریاک را عمومی کند! در حالی که حقیقت دقیقاً برعکس آن بود.در کنگره، جشن یعنی «دیدن و فهمیدن». هر جشن نشانه یک درک و یک مرحله از فهم حقیقت است:جشن OT، جشن راهنما، جشن همسفر، جشن بنیان...این‌ها تنها مراسم نیستند؛ فرایندی برای آگاهی‌بخشی‌اند.خود من زمانی فکر می‌کردم اینجا پر از پول است! با شک و موشکافی دنبال این بودم که بدانم این پول‌ها کجا می‌رود. بعدها فهمیدم که کنگره نه تنها پولی از ما نمی‌گیرد، بلکه دولت نیز بودجه‌ای نمی‌دهد. پس این ساختار عظیم چگونه اداره می‌شود؟پاسخ این بود: خدمت، عشق، بخشش و دعای خیر اقای مهندس می‌توانست پس از درمان، زندگی شخصی‌اش را ادامه دهد؛ اما چرا این علم عظیم را در اختیار همگان گذاشت؟ چرا آن را نفروخت؟ چرا آن را مخفی نکرد؟زیرا نگاه او فراتر از سود مادی بود. او آن را مانند گنجی دانست که باید در اختیار همه قرار گیرد.ما باید ببینیم که برای منِ مصرف‌کننده چه اتفاق بزرگی افتاده.کنگره مرا از تاریکی مطلق بیرون کشید؛ ناامیدی‌های عمیق، روزهایی که حتی آرزوی دستگیری داشتم تا مصرف نکنم...پیش از ورود به کنگره باور داشتم هیچ راهی برای نجاتم وجود ندارد. حتی به خدا می‌گفتم یک هفته مرا مریض کن تا مصرف نکنم. اما این ناامیدی‌ها نتیجه ناآگاهی بود. امروز قوانین زندگی‌ام تغییر کرده است.بعضی وقت‌ها کمک به‌صورت سطحی انجام می‌شود؛ مثلا کمک چند هزار تومانی. اما کمک واقعی یعنی دیدن نیاز فرد. شاید کمک پنج هزار تومان دردی را دوا نکند؛ شاید فرد اصلاً چیز دیگری نیاز دارد. مردی می‌گفت از صبح تا شب پول جمع می‌کنم اما اندازه یک بسته شیرخشک نمی‌شود؛ خب گاهی باید مستقیم همان چیزی را بدهیم که لازم است.در کنگره یاد گرفتیم که دست و دلباز باشیم؛ از ده و بیست تومان شروع کردیم و امروز بیشتر می‌شود. این یعنی رشد، یعنی بزرگ شدن دل.به آقای امین بابت گرفتن اجازه پهلوانی تبریک می‌گویم. ریشه پهلوانی دل بزرگ است؛ و فهم اینکه کجا باید خرج کردقدردانی از پیشکسوتان، راهنمایان و خدمت‌گزاراندر این شعبه افراد بسیار زیادی نقش داشتند. مثال می‌زنم:آقای بیات و اکیپ همراهشان که یک سال تمام از تهران با قطار به خوزستان می‌آمدند و در پارک و گرمای شدید جلسات برگزار می‌کردند.آقای دکتر رامین ناصر که یک تا دو سال مکان کوچکی در اختیارمان گذاشتند.آقای بهروز صادقی، آقای احمد زمانی، آقای فرشید تفرشی که هفت سال از تهران به اهواز رفت‌وآمد داشتند و ستون‌های این شعبه را ساختند.خانواده مهندس، دیده‌بان‌ها، راهنمایان:آقا شاهرود، آقا احسان پوررکنی، آقا محمد بهرامی، آقا شهرام حافظی، آقای علی حسین‌زاده، مرحوم آقای عباس محمدی، آقای پژمان، آقای عبدالله…و سپس راهنمایانی چون آقای حسن، آقای امین، آقای حسین، آقای منصور، آقای ایرج که راه را ادامه دادند.یادمان نرود:این‌ها فقط برای جمع کار نکردند؛ برای منِ فردی کار کردند. برای زندگی من.آقای بیات بارها زیر باران جلسه برگزار کردند، بارها خون‌دماغ شدند چون به گرما عادت نداشتند. حتی یک‌بار هم نیامدن نداشتند؛ فقط یک ربع دیر رسیدند آن‌هم به‌دلیل تصادف در مسیر آبادان–اهواز.آقای مصطفی، اولین مرزبان، به‌تنهایی کار پنج مرزبان را انجام می‌داد.در مجموع، باید حواسمان باشد چه کسانی برای ما زحمت کشیده‌اند، قبل از ما بوده‌اند و راه را برای ما هموار کرده‌اند. امروز ما زیر سقف هستیم؛ روزی در پارک و زیر آفتاب سوزان جلسه برگزار می‌شد. قدر بدانیم. ممنون که یه صحبت های من گوش دادید .

سایت نمایندگی دانیال اهواز

عکس و تایپ: مسافر رضا _لژیون دهم 

ارسال خبر: مسافر محسن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .