جلسه چهارم از دوره چهلم سری کارگاههای آموزشی، خصوصی مسافران کنگره ۶۰، نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی دیدهبان مخترم مسافر مهدی و نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه «هفته بنیان» در روز سهشنبه ۱۸ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ شروع به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
به نام نامی عشق
سلام دوستان، مهدی هستم یک مسافر
خداوند را شاکرم که امروز پس از گذشت دو سال این اجازه را به من داد تا دوباره در شعبه شیخبهایی در خدمت شما عزیزان باشم. از این بابت بسیار خوشحال هستم. دیدن چهرههای عزیز و قدیمی که بسیاری از آنان را از نزدیک میشناسم، برایم بسیار خاطرهانگیز است. وقتی از این بالا نگاه میکنم، متوجه میشوم که پس از گذشت مدتی چقدر تغییر اتفاق افتاده است. این به خاطر صفت جاری بودن کنگره۶۰ است؛ همان ویژگی زیبایی که اگر مدتی نباشی، وقتی بازگردی، میبینی همه چیز تغییر کرده است.
خوشحالم که بسیاری از کسانی که زمانی در نمایندگی شیخبهایی رهجو بودند، امروز راهنما هستند؛ لژیون دارند و خدمت میکنند. از خداوند میخواهم آنها را حفظ کند و در این مسیر ثابتقدم نگه دارد. خدا را سپاس میگویم که امسال نیز فرصت حضور در جشن ۲۸ سالگی بنیان کنگره۶۰ به من عطا شد تا شور و شادی حاکم در سراسر شعب کنگره۶۰ را ببینم و از آن لذت ببرم.
این روز عزیز را در رأس به استاد بزرگوار جناب مهندس دژاکام و همچنین خانواده ایشان، دکتر امین بزرگوار، خانم کماندار، خانم شانی، خانم آنی عزیز و همه اعضای کنگره۶۰ تبریک میگویم. انشاءالله بتوانیم این میراث گرانبها را که به دست ما رسیده است را حفظ و گسترش دهیم تا برای آیندگان باقی بماند.
وقتی اطراف را نگاه میکردم، به یاد سال ۱۳۸۹ افتادم که تازه وارد کنگره۶۰ شده بودم؛ آن زمان در اصفهان حدود پنج راهنما داشتیم که با عشق و تلاش در حال خدمت بودند. آقای محمد فنایی، آقای مجید اعتباریان (که راهنمای گرامی بنده هستند)، آقای شاهپور که اکنون در آمریکا زندگی میکنند، آقای رضا پروانه و آقای رضا علیزاده اگر کسی را از قلم انداختم صمیمانه عذرخواهی میکنم.
تلاش این عزیزان باعث شد امروز شاهد گسترش کنگره۶۰ در اصفهان باشیم؛ اکنون حدود چهارده یا پانزده شعبه فعال در این شهر وجود دارد. هر یک از این بزرگواران اگر امروز در کنگره۶۰ نباشند، ولی اثر خدمتشان در فضای کنگره۶۰ باقی است. ما باید از آنها یاد و قدردانی کنیم؛ همانطور که جناب مهندس فرمودند: «حتی کسانی که زمانی خدمت کردهاند و امروز شاید مصرفکننده باشند، باز هم در ساختن این مسیر سهم داشتهاند و باید از آنان سپاسگزاری کرد».
اگر حرکتها و تلاشهای آن راهنماها نبود، اگر آموزشهایی که در لژیونها گرفتیم وجود نداشت، بنده امروز دیدهبان کنگره۶۰ نمیشدم و هیچ کدام از ما نمیتوانستیم این مسیر را طی کنیم و از اعتیاد رهایی یابیم. یاد روزهایی افتادم که تازه وارد کنگره۶۰ شده بودم. خدا آقای علی کردگاری را رحمت دهد. بچههای قدیمیتر حتماً محل قدیمی را به یاد دارند؛ پایینتر از شعبه خانمهای مسافر که آن زمان نمایندگی سلمان نام داشت و امروز نمایندگی یاس است.
آنجا در کوچه پشتی، سالن کوچکی بود؛ شاید نصف این سالن فعلی و یک سوله ساده که آقای کردگاری برای خدمت در اختیار کنگره۶۰ قرار داده بودند. شش یا هفت لژیون در آن مکان فعال بودند. من با سقوط آزاد وارد کنگره۶۰ شدم؛ چند ماهی بود که مصرف مواد را قطع کرده بودم. مصرفم در گذشته شیره بود و هنوز با بیخوابی و بیتعادلی دستوپنجه نرم میکردم.
روز اولی که وارد شدم، صحنه عجیبی دیدم. تمام سالن پر از دود سیگار بود! ابتدا جا خوردم و با خودم گفتم: اینجا واقعاً محل درمان اعتیاد است؟ همه در لژیونها سیگار به دست داشتند؛ حتی راهنماها! رقابتی بود بین رهجوها برای اینکه بهترین سیگار را روز جلسه همراه بیاورند تا کنار راهنما بنشینند و روشن کنند. آخر جلسه، راهنما حدود چهار یا پنج نخ سیگار کشیده بود. مسیر سختی بود، اما همان مسیرها ما را به نقطه امروز رسانده است.
بعدها نمایندگی شیخبهایی و نمایندگی سلمان ساخته شدند. یادم میآید، روز جشن ۱۴ سالگی جناب مهندس ایشان به شعبه کردگاری آمدند و اعلام کردند که قصد دارند برای اصفهان زمینی تهیه کنند و از اعضاء خواستند کمک کنند. آن زمان من اوایل سفر اول بودم و خودم نیز برای کمک اعلام آمادگی کردم. مبلغی حدود بیستوسه یا بیستوپنج میلیون تومان نیاز بود؛ دقیق یادم نیست، اما همانجا پایه خرید زمین گذاشته شد.
جا دارد یاد کنیم از دیدبان محترم آقای منصوری که مسئول پیگیری خرید زمین بودند و زحمات زیادی کشیدند. اگر از ایشان یاد نکنم انصاف نیست. پیگیریها و تلاشهایشان سبب شد امروز شعبه یاس برای درمان خانمهای مسافر وجود داشته باشد. خداوند به ایشان خیر و برکت دهد. زمینی که خانمهای مسافر در آن درمان میشوند، در آن زمان ساخته و جمعآوری شده و به عنوان شعبه سلمان فارسی نامگذاری شده بود.
ما در آن دوران خیلی اذیت شدیم. زمانی که ما خدمتگزار بودیم در شعبه سلمان فارسی، همسایهها هر روز با تریلی، یک روز با مینیبوس و گاهی با دعوا و ناسزا برخورد میکردند. از این مسیرها گذشتیم و میخواهم بگویم که ریشه کنگره۶۰ و بنیان آن چقدر محکم است. ما طوفانهای زیادی را تجربه کردیم. این مواردی که میگویم مربوط به یک شهر اصفهان است؛ اگر بخواهید حساب کنید، شهرهایی مانند تهران و مشهد نیز این فراز و نشیبها را طی کرده و در این بیستوهشت سال، امروز کنگره۶۰ به این قدرت رسیده است.
به یاد دارم، روزی در پشتبام شعبه سلمان فارسی نشسته بودیم. آقای اعتباریان گفتند: میخواهیم یک شعبه دیگر اضافه کنیم و آقای مهندس نیز دستور دادند که این اقدام انجام شود، ولی باید خودتان هزینه آن را تامین کنید. در نهایت ما جایی را در کلمخواران پیدا کردیم؛ دومین نمایندگی اصفهان بعد از سلمان فارسی، نمایندگی شیخبهایی بود. پرسیدند: کدام یک از شما حاضر است اجاره دهد و آنجا را رهن کند؟ طرف گفته بود که آشناست و نیازی به پول پیش ندارید. من در آن جمع بلند شدم و علی طراح، به عنوان یکی از بچههای قدیمیتر با من همراه شد. شش ماه اجاره را من پرداخت کردم و شش ماه اجاره دیگر را علی طراح پرداخت کرد. چکها را نوشتیم و به مرزبانی رفتیم تا اجاره انجام شود.
وقتی وارد آن مکان شدم که قرار بود به عنوان شعبه اجاره کنیم، به آقای اعتباریان گفتم: اینجا را میخواهیم بگیریم. خدا میداند، تمام درب و دیوار شعبه کلمخواران سیاه بود؛ مثل گاراژهای قدیمی که تریلیها را تعمیر میکنند. تمام دیوارها سیاه و کف و سقف هم خراب و به هم ریخته بود. گفتند: ما با هم تعمیر میکنیم و کمک میکنیم تا اینجا را درست کنیم.
شعبه شیخبهایی نامگذاری شد و من دو دوره مرزبان آنجا بودم. چقدر از آنجا خاطره دارم. یک همسایهای داشتیم که انشاءالله هر جا است خدا به او سلامتی بدهد. به او دکتر میگفتند. وقتی به ورودی کلمخواران میرفتی، روبهروی بیمارستان چمران، ته آن کوچه یک زمین کشاورزی وجود داشت و سوله کنگره۶۰ هم همانجا بود.
این همسایه ما، بندهخدا نمیدانم چرا به او دکتر میگفتند. ورودی کلمخواران خانهای داشت و چند بار آمده بود و میگفت: به این بچهها بگویید ماشینها را جلوی درب خانه ما نگذارند. ما هم گفتیم: چشم و برای انجام این کار، نگهبان نظم میگذاشتیم و به همه تذکر میدادیم که آنجا پارک نکنند و حتی در پیامهایمان مرتب یادآوری میکردیم.
من هر بار که مرزبان کشیک بودم، کلی درخواست میکردم: بچهها، ماشینها را هر جایی میخواهید بگذارید؛ فقط جلوی خانه این بنده خدا پارک نکنید. همه هم رعایت میکردند؛ اما وسط جلسه یک دفعه میدیدیم دو تا تازهوارد میآمدند و جای پارک عالی را میبینند و ماشینشان را دقیقاً دم خانه همان بنده خدا میگذارند و وارد شعبه میشوند! خودتان میدانید، طرف تازهوارد بود و نگهبان نظم هم هر چه میگفت: اینجا نگذارید کارساز نمیشد.
هر هفته، یک بار این شخص به مرزبانی میآمد. ما در مرزبانی مینشستیم و او شروع میکرد به فحش دادن؛ ما پنج نفر فقط نگاهش میکردیم. بعد از آنکه فحش میداد، میرفت و ما هم میگفتیم: دست شما درد نکند! در دو سالی که من مرزبان بودم، باورتان نمیشود؛ بیش از پنجاه بار از این بنده خدا فحش شنیدیم؛ اما همین اتفاق باعث شد که به فکر بیفتیم و برای خودمان مکان جدیدی پیدا کنیم.

حالاکه نگاه میکنم به دریچه باد گرم که دارید. در زمانی که من ایجنت بودم، یک بخاری وسط شعبه گذاشته بودیم. زمستانها آن زمان بسیار سردتر از اکنون بود و از همین بخاریها استفاده میکردیم. وقتی سر لژیون مینشستیم، تمام استخوانهایمان درد میگرفت! این مراحل طی شد تا امروز به این نقطه امن و آرام برای همه اعضاء کنگره۶۰ رسیدیم.
داستانهایی که در این مسیر داریم، بسیار جالب و آموزندهاند. داستانهایی که پیش از ما اتفاق افتاده، متعلق به افرادی است که زحمات بسیاری کشیدهاند؛ از جمله آقای خدامی، آقای جمال، کبیر رضایی و در مقطعی استاد دکتر امین که با آنها همکاری میکردند. همچنین آقای سید مهدی حسینی و آقای اعتباریان از جمله این بزرگواراناند. ایشان تقریباً دو یا سه سال با اتوبوس به سفر میرفتند و امروز میبینیم که تعداد اعضاء ما در استان اصفهان با احتساب بچههای کنگره ۶۰ به سی تا چهل هزار نفر رسیده است.
زحماتی که عزیزان در سالهای ۸۴ و ۸۵ کشیدند، قابل تقدیر است؛ آنان هفتهای یک یا دو بار به اصفهان سفر میکردند و بذر و ریشه این فعالیتها را در بهزیستی آن زمان کاشتند. اگرچه من در آن زمان حضور نداشتم؛ اما امروز شاهد بهثمر نشستن همان تلاشها هستیم. انشاءالله خداوند به همه آنها خیر دهد. آقای خدامی اگر پنجشنبه در دسترس باشند، خوشبختانه در نمایندگی شیخبهایی حضور خواهند داشت. دیروز که با ایشان صحبت کردم، از حضورشان ابراز خوشحالی نمودم و گفتم که من روز سهشنبه میروم.
ایشان نیز گفتند: حتماً به بچهها بگو که دفتر اول کنگره۶۰ را با خودم میآورم؛ همان دفتری که اولین نگهبانی، استادی و دبیری در آن ثبت شده است. گفتم: حتماً استاد، در جلسه آن را مطرح میکنم. تا فراموش نکردهام بگویم: انشاءالله بتوانند تشریف بیاورند و در خدمتشان باشیم. همه ما و بذری که امروز در اصفهان میبینید، اکنون به درختی تنومند تبدیل شدهایم و این حاصل زحمات ایشان است. آقای حکیمی هم در استان اصفهان خیای زحمت کشیدند.
آقای مسعودی و سایر عزیزانی که از ابتدا در کنار ما بودند نیز تلاش فراوانی کردند. انشاءالله خداوند به همه آنان سلامتی عطا کند و در هر جایی که هستند، حافظ و راهنمایشان باشد. مطمئناً، خود من که اوضاع را نگاه میکنم، هر چقدر هم برای کنگره۶۰ فعالیت کنم باز هم بدهکار هستم و نمیتوانم بگویم خیلی کار کردهام؛ اما در انجام وظیفهام تمام تلاشم را کردهام تا آن را درست انجام دهم. میبینم هر قدمی که برمیدارم، گویی ده قدم برایم جلوتر برداشته شده است. این مسئله در زندگی تمام شما خدمتگزارانی که اکنون در حال خدمت هستید، کاملاً محسوس است؛ خداوند به شما سلامتی دهد.
اگر بخواهم وارد سایر مسائل شوم، وقت زیادی میبرد و اگر بخواهم درباره بنیان کنگره۶۰ سخن بگویم، باید بگویم: زبان من در برابر صحبت کردن از آقای مهندس دژاکام عاجز است. آقای مهندس میفرمایند: «هفته بنیان تنها تولد من نیست، بلکه تولد همه شماست». بذری که خداوند از طریق آقای مهندس دژاکام در سیستم هستی کاشتهاند، به عنوان «ریشه» عمل کرده است. امروز این ریشه چقدر محکم و قوی شده است؛ درختی تنومند که سر به فلک کشیده و نه تنها از مرزهای ایران عبور کرده، بلکه تمامی دنیا به این تنومندی و رشد عظیم خیره شدهاند. هر روز این درخت بیشتر و بیشتر در حال رشد است و در سراسر دنیا در حال تحول است.
از نظر علمی نیز مقالاتی ارائه شده است که خودتان حتماً در سایت کنگره۶۰ آنها را مطالعه میکنید و بیانگر مشارکت آقای مهندس دژاکام در این حوزه است. ایشان میفرمایند: «ما اعتیاد را دیگر در کنگره۶۰ کنار گذاشتیم». کارها و تلاشهایی که بنیان محترم کنگره۶۰ انجام میدهند، فراتر از آن چیزی است که در ذهن تکتک ما میگنجید. انشاءالله خداوند سلامتی ایشان، خانواده محترمشان بدهد و سایهشان را بر سر ما حفظ کند. امیدوارم هزاران سال در کنار این عزیز و خانواده بزرگوارشان آموزش بگیریم و در مسیر عشق و خدمت پیش برویم.

تایپ: مسافر مرتضی (لژیون۵)، مسافر محمد (لژیون۲۱)، مسافر علی (لژیون۱۰)، مسافر امیر (لژیون۵)، مسافر علیرضا (لژیون۹)
ویراستار: مسافر حسین (لژیون۲۳)، مسافر مهدی (لژیون۱۶ )
سیستم صوتی: مسافر مهدی (لژیون۲۵)
دیتاشو: مسافر محمدحسین (لژیون۱۹)
تنظیم: مسافر رضا (لژیون۱۶) دبیر سایت
مرزبان کشیک: مسافر مجید
مرزبان خبری: مسافر محسن
تهیه و ارسال: مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
655