جلسه چهارم از دوره سیام کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی شمس به استادی اسیستانت سایت همسفر لیلا، نگهبانی همسفر ربابه و دبیری همسفر حمیرا با دستور جلسه «بنیان کنگره۶۰» روز سهشنبه ۱۸ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحال هستم که در جمع شما هستم؛ از ایجنت، مرزبانان، نگهبان و دبیر جلسه سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و در کنار هم جلسه خوبی داشته باشیم و از همدیگر آموزش بگیرم. نمایندگی خیلی خوب و پر از حس و حال خوبی دارید امیدوارم که سال آینده جشن بنیان را در نمایندگی که مکان آن به همت خود اعضاء و متعلق به خودتان هست جشن بگیرید. هفته بنیان را در رأس به آقای مهندس و خانواده محترمشان بهخصوص خانم آنی بزرگ که بنیان گروه خانواده را بنا نهادند را تبریک میگویم. خانم آنی بنیان خانواده دژاکام را نگه داشتند تا الآن بنیان خانوادههای زیادی نگهداشته شود و خانوادههای زیادی از خطر فروپاشی نجات پیدا کنند.
آقای مهندس همینطور که بارها فرمودند هفته بنیان بهانه و نماد روز رهایی ایشان از بند مواد مخدر است؛ ولی شروع و جرقهای برای یک تفکر و جهانبینی جدید و یک انقلاب در عرصه علم در سطح جهانی است که به نظر من هیچکس بهجز آقای مهندس نمیتوانست این اتفاق بزرگ را رقم بزند؛ یعنی اگر آقای مهندس این کار را استارت نمیزدند و جهش آن از 15 آذرماه 1376 بود؛ وگرنه ایشان از سالهای قبل هم تحقیقات و پژوهش میکردند و از محضر اساتیدشان استفاده میکردند و آموزش میگرفتند. شروعش از آن روز بود؛ ولی فکر نمیکنم کسی بهغیراز ایشان میتوانست این کار را انجام بدهد؛ حتی قرنهای بعد هم هیچکس نمیتواند مثل ایشان اتفاق به این مهمی را رقم بزند.
از این بابت خدا شکر میکنیم که درزمانی که ایشان نفس میکشند در این بعد حیاتی میتوانیم مستقیم از آموزشهایشان استفاده کنیم و بهصورت مستقیم از حضورشان بهرهمند شویم. به این فکر میکنم که اگر آقای مهندس درمان شده بودند و رها کرده بودند و رفته بودند الآن تکلیف ما چه میشد؟ چه خانوادههایی که در کنگره به درمان و آرامش رسیدند. خیلی از ما به بنبست رسیده بودیم و به خودکشی فکر کرده بودیم. زمانی که ایشان کارشان را شروع کرده بودند، خیلی از مصرفکنندگان ما هنوز مصرفشان را حتی شروع هم نکرده بودند.
اتفاقاتی که در کنگره رقم میخورد حاصل بخشش است، بخشش هم ماحصل عشق است. ما در کنگره علم دوست داشتن را یاد میگیریم، علم عشق ورزیدن بهصورت اصولی و دانشگاهی را یاد میگیریم که کجا عشق بورزیم؟ به چه شکل باشد؟ برای من خیلی جای تفکر و تعمق دارد که امسال خیلی به آن فکر میکنم. نقش و سهم من در این بنیان چه هست؟ من کجای این قصه هستم؟ اگر یک روزی افرادی که در کنار آقای مهندس بودند زمانی که اعتیاد جرم بود و مصرفکننده مجرم، باایمان راسخ و اراده قوی باپشتکار ماندند و تمام سختیهای مسیر را طی کردند که امروز ما بهراحتی بیاییم و درمان شویم. اگر این اتفاق نمیافتاد الآن چه اتفاقی میافتاد و اصلاً نمیدانستند چه کسی قرار است بیاید و روی این صندلیها بنشیند و قرار است به چه کسی کمک شود و اصلاً برایشان مهم نبود و دو شعبه در تهران بود. همیشه آقای مهندس بیان میکنند و یک خاطره را همیشه در مورد تقسیمبندی قالب پنیر بیان میکنند و فکر میکنم بیان همان خاطره سیر تحولی کنگره را به ما نشان میدهد که الآن ما کجا هستیم و آن موقع در چه شرایطی بودند.
مسافر من با اپیوم خوراکی درمان شد و بعد از اینکه ایشان درمان شدند داروی OT آمد و روی پایلوت قرار گرفت و میدانیم چه سختیهایی را داشت حالا سروکله زدن با ساقی و موادفروش و اینها و حرفهایی که نمیخواهم وارد آن شوم و کسانی که در کنار آقای مهندس بودند و یکی از کسانی که در کنار آقای مهندس بودند و حضور پررنگی داشتند حضور پررنگ خانم آنی بود. اگر ما یک همسفر خوب باشیم؛ چون یک الگوی خوبی داریم خیلی هنر نکردهایم؛ من لیلا خیلی هنر نکردهام اگر یک همسفر خوبی هستم؛ چون مسیر برایم نشانهگذاری شده و تمام خم و چم راه را بلد هستم و خیلیها به قله رسیدهاند و حتی با چشمبسته هم میتوان رفت. خانم آنی روزگاری در سختی بودند و سه نوبت کار میکردند که بنیان خانوادهشان را حفظ کنند و از همه مهمتر شان و مقام پدر را در خانواده حفظ کردند. خیلی کار بزرگی بود که ایشان انجام دادند، کاری که خیلی از ما همسفرها بلد نیستیم. اولین کاری که میکنیم در جایگاه قدرت قرار میگیریم و یک سری از حریمها را میشکنیم؛ البته که همه اینها از روی ناآگاهیمان بوده است و نمیتوانیم به خودمان خرده بگیریم و باید ببینیم الآن وظیفه من چه هست؟
اگر دقت کنیم تمام اتفاقات بزرگی که در کنگره رقم خورده، حاصل درد و سختی است؛ آکادمی وقتی بسته شد من هم خودم یادم هست در فرهنگسرا بودیم، شعبه ارتش، حر و شهرری (کوروش آذر پور) بود؛ خیلی بهخوبی یادم هست که وقتی تولدی بود آنجا را از طرف شهرداری به آنها نمیدادند؛ تولدی که یک مسافر و همسفر آرزوی آن را داشتند به آنها اجازه داده نشد و 400، 500 نفر به خانوادههایشان برگشتند. با این شرایط و روزگار به اینجا رسیدیم یا مسافر من وقتی میخواستند نمایندگی نیشابور را راهاندازی کنند چند سال رفتوآمد تا اجازه دادند که افراد آن نمایندگی با داروی OT سفر کنند؛ چون همه مسخره میکردند که مگر شما پزشک هستید که میخواهید این کار را انجام دهید. با نیروی انتظامی درگیر بودند، یک سال تمام آمدند و رفتند تا اجازه دهند که داروی OT را دریافت کنند؛ درصورتیکه در کنگره افراد با داروی OT در حال درمان شدن بودند؛ ولی در شهرهایی که مقامات محلی هنوز با آن آشنا نبودند و با آنها همکاری نمیکردند و یکی دو سال اول را مجبور بودند و مسافران با اپیوم درمان شدند.
میخواهم بگویم که مسیر آسان نبوده و شعبه شما همینطور بوده است؛ قطعاً در نمایندگی شما خیلی اتفاقات بزرگی افتاده است و انسانهایی بودهاند که شاید شما یا خیلی از افرادی که جدیداٌ آمدهاند آنها را نشناسند و ندانند؛ ولی حاصل بخشش عزیزان است که ما اینقدر راحت اینجا نشستهایم و از بزرگترین داراییشان و عصاره جانشان که وقتشان هست را در اختیار ما قرار دادند تا این چراغ برای آیندگان روشن بماند و ما الآن اینجا نشستهایم. بنیان برای من نماد امید است. آقای مهندس هیچوقت در سختیها ناامید نشدند، همیشه از دلسختیها یکراهی را باز کردند. وقتی پارک طالقانی را از بچههای کنگره گرفتند و آن مسیری که برای تیروکمان بود باز شد و آقای مهندس با تفکری که داشتند گفتند همه اعضاء بروند و تیر و کمان ثبتنام کنند و نهتنها پارک طالقانی را توانستیم پس بگیریم؛ بلکه رشته تیروکمان هم به ورزش کنگره اضافه شد یا وقتی نمایندگی آکادمی بسته شد از دل آن درد، الآن ما نمایندگیهای بسیار زیادی را داریم که مکان آن برای خود اعضاء کنگره است و من هم باید مانند یک عضو کوچک از این مجموعه یاد بگیرم که بااراده، درد و امید و باور داشتن را از آقای مهندس یاد بگیرم.
روزی که گفتند قرار است آکادمی ساخته شود و کلنگ آن را برای احداث زدند آن روز بهصورت آنلاین آن مراسم را مشاهده میکردم خیلی از ما باورمان نمیشد؛ ولی الآن چند سال گذشته و ساختمان دانشگاه در قشم ساختهشده و در ادامه هم در حال ساختن هستند؛ چون واقعاً آقای مهندس به مسیری که حرکت میکردند باور داشتند، خداوند نیروهای زیادی را سر راهشان قرار میداد که در کنارشان باشند. ما هم باید از این رفتار آقای مهندس الگو بگیریم و باید از دستور جلسات درس بگیریم و در وجود خودمان دنبال آن بگردیم که من هم در مسیری که قدم میگذارم امید داشته باشم و به راه و مسیرم ایمان داشته باشم، پشتکار داشته باشم و عشق بورزم و بهعنوان الگو در زندگی خودم استفاده کنم و هر جا که دردی بود بهجای اینکه بنشینم و راکد باشم یک پلی بسازم در این راه تا مسیرم را بتوانم هموار کنم؛ مخصوصاً ما خانمها که ستون خانوادههایمان هستیم و حال خوب و بد ما تأثیر زیادی در زندگی فرزندانمان و همسرمان دارد و خیلی مهم است که بنیان خوبی برای زندگیهایمان باشیم و بنیانی برای کنگره باشیم و در هر جایگاهی کارمان را درست انجام بدهیم و پرداختکننده هم باشیم و دریافتکننده صفر نباشم و قدرشناس باشم.
هفته بنیان، هفته قدرشناسی است. من قدردان افرادی هستم بدون اینکه من را بشناسند در این مسیر من را همراهی کردند. یکی پول آب، برق و گاز را داد، یکی دنبال این بود که مکانی برای اجازه یا خرید پیدا کند، یکی صندلی تهیه کرد، نمیدانیم خیلی اتفاقهای ریزودرشت در کنگره میافتد که یک نفر بیاید و به درمان و رهایی برسد. وظیفه من است که راه را برای آیندگانی که قرار است بیایند هموار کنم؛ شاید من آنها را نشناسم، شاید در این بعد از حیات نباشم و شاید یکی از نزدیکان خودم گرفتار باشد؛ بههرحال وظیفه من است که بهعنوان قدرشناسی به کائنات این پيام را برسانم که لایق این جایگاه و لایق این آرامشی که امروز دارم، لایق این آموزشهایی که در کنگره در حال دریافت آن هستم، میدانید که تحولات خیلی زیادی در کنگره رقم خورده که شاید سالیان بعد این اتفاق بزرگ و این اتفاق عظیم را درک کنیم؛ چون داخل آن هستیم حس میکنم هنوز عظمت آن را هنوز درک نکردهایم که چه گوهر گرانبهایی در اختیارمان قرارگرفته است.
این هفته سفری به درون خود کنیم که من کجا بودم؟ چه بودم و چه هستم؟ یادم نرود آرزویم بود که یکشب با آرامش بخوابم، یادم نرود که آرزویم بود که یک وعدهغذا با آرامش در کنار همدیگر بر سر یک سفره بخوریم و تمام آرزوهای ریزودرشت خودمان را در کنگره با آموزشهای خوبی که دریافت میکنیم با یک تفکر درست و صحیح همه را به زندگی تبدیل کرد و همه را بهصورت یکچیز عادی و پیشپاافتاده برایمان کرده است و فراموش نکنیم میتوانیم با حرکتهای درست خودمان آرزوی خیلی افرادی که هنوز در کوچهپسکوچههای اعتیاد و روشهای غلط دارند دستوپا میزنند و هنوز مسیر برایشان باز نشده انشاءالله این راه را برایشان هموار کنیم.
رهایی ۴۰ سیدی همسفر صغری رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون شانزدهم)

رهایی ۴۰ سیدی همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر نفیسه (لژیون هفدهم)

مرحله ۳۰ سیدی همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر منیر (لژیون پنجم)

دریافت نشان پیمان وادی هشتم همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر کتی (لژیون نهم)


تایپیست: همسفر شراره رهجوی راهنما همسفر بهناز (لژیون دوازدهم)
عکاس: همسفر صنم رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون یازدهم)
ویرایش و ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر محدثه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شمس
- تعداد بازدید از این مطلب :
482