جلسه چهاردهم از دوره چهلودوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ابوریحان به استادی دستیار اسیستانت همسفر فریبا، نگهبانی همسفر مژگان و دبیری همسفر مرجان با دستور جلسه «هفتهی بنیان» روز سهشنبه ۱۸ آذرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا، هفته بنیان را خدمت جناب مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان و همه اعضای کنگره ۶۰ و همچنین خدمت شما عزیزان تبریک عرض میکنم. تشکر میکنم از ایجنت و مرزبانهای گرامی که از من دعوت کردند تا در خدمت شما عزیزان باشم و حق این جایگاه را ادا کنم؛ هرچند که بعد از خانم شانی صحبت کردن آسان نیست، زیرا جایگاه و کلام بلند ایشان بسیار ارزشمند است. با این حال میکوشم در حد توان خود، آنچه را که حس و تجربه کردهام، با شما به اشتراک بگذارم. بیست و هشت سال پیش در چنین روزی، فردی در سختترین و تاریکترین دام، یعنی اعتیاد، گرفتار بود؛ دامِ اعتیادی که گفته میشود هیچ تاریکیای از آن سختتر نیست. هفده سال در این تاریکی به سر برد اما توانست خود را رها سازد و این اسارت را به طور کامل از میان بردارد. اگر از من بپرسند فریبا بخشش را کی در کنگره فهمیدی، میگویم همین روز؛ روزی که من مفهوم بخشش را دریافتم.
دلیلش چیست؟ زیرا کسی که آنهمه سال رنج و صدمه را تحمل کرده، حاضر نشد طعم رهایی را تنها برای خود نگه دارد. او آنچه را دریافت کرده بود، بخشید و از اینجا بخشش آغاز شد. او هدیهای بزرگ به همه ما داد و این رهایی را فقط برای خود و خانوادهاش نخواست؛ بلکه بین تمام کسانی که در بند بودند و رنج کشیده بودند تقسیم کرد، دستشان را گرفت و کمک کرد تا از رنج بشر، خواه آشکار و خواه پنهان، کاسته شود. این روز، روزی است که آغازها در آن رقم میخورد؛ آغاز همه چیز. آقا در هر بار تولدشان میفرمایند تولد من نیست، تولد کنگره است، و آرزویی که میکنند، آغاز یک تحول بزرگ و اتفاق عظیم است. یعنی دوباره برای کاستن رنج بشر دعا میکنند. این روز، آغاز تمام تحقیقات، تلاشها، رشد و شکوفایی کنگره ۶۰ است؛ چراکه ایشان در هر مرحله به دستاوردی رسیدهاند و آن را میان همه تقسیم کردهاند. در مسیر رهایی، به باور من، این جاده را به ۱۴ وادی تقسیم کردهاند و همیشه میگویم کتاب عشق و این ۱۴ وادی را از خود جدا نکنید.
هر مشکلی، هر مسئلهای، هر گرهای که دارید، پاسخش در همین ۱۴ وادی نهفته است. من این کتاب را چهار یا پنج بار نوشتهام و هشت یا نه بار خواندهام، بهویژه وادی اول را. علت توصیهام این است که به باور من، تمام مشکلات ما همسفرها در همان وادی اول شکل میگیرد. بسیاری از بیماریهای ما نیز ریشه در وادی یک دارد؛ چراکه منِ فریبا نمیدانم به چه بیندیشم و از چه بیندیشم، چه درست است و چه غلط، و همین افکار باعث میشود سیستم «ایکس» که باید از آن چون جواهری محافظت کنیم، دچار اختلال شود و این آغاز بیماریهاست. بنابراین توصیه میکنم ۱۴ وادی را هرگز کنار نگذارید؛ این یکی از توصیههای خانم شانی نیز هست که ابتدا درک نمیکردم اما با گذر زمان فهمیدم ریشهی همه مشکلات من در همین ۱۴ وادی بیان شده است. یکی از کارهایی که آقای مهندس در آغاز راه انجام دادند شکافتن چیزی بود که شکافتنی نبود؛ در دنیایی که همه باور داشتند بسیاری از بیماریها درمان ندارد، ایشان نشان دادند که درمان ممکن است. این برای منِ فریبا درسی شد تا هیچگاه ناامید نباشم.
هیچ چیز غیرممکن نیست و هر مسئلهای راهحلی دارد. اگر روزی مسافرم به درمان نرسید، اما وقتی دستاوردهای آقای مهندس را میبینم، دیگر ناامیدی معنایی ندارد. باید به خواست و فرمان الهی ایمان داشت. اگر باور داشته باشم، با صبر و زیبایی از این ایام میگذرم. کنگره ۶۰ برای من همچون گردباد سبزی است که آمده تا عشق و محبت را به انسان بازگرداند. اعتیاد، عشق و محبت را از ما گرفت، سرهایمان پایین بود، خودمان را پنهان کردیم و از ترس، احتراممان را از دست دادیم. اما کنگره گردباد سبزی بود که به من آموخت اعتیاد تنها بهانهای بود تا خود را بیابم و راه عشق را پیدا کنم. چرا عشق؟ چون سلسلهی وجودی هر انسان با پیوند عشق معنا مییابد. من آن را از دست داده بودم، و از دست دادن عشق یعنی بیماری.
وقتی وارد گردباد سبز میشوی، یعنی اذن عاشقی یافتهای؛ عشق، احترام و محبت دوباره به تو بازمیگردد، چیزی که اعتیاد از ما گرفت. آنگاه درمییابی که اعتیاد تنها بهانهای بود تا خودت را بشناسی و عاشقی کردن را یاد بگیری. وقتی وارد کنگره شدم، از خود میپرسیدم چرا باید اینجا باشم. چنان خود را پوشانده بودم که هیچکس مرا نشناسد، چادری به سر و در گوشهای نشسته بودم، تنها چشمانم پیدا بود و نمیتوانستم جایگاه خود را بپذیرم. سالها گذشت تا فهمیدم اعتیاد بهانهای بود تا دریابم چقدر از عشق و محبت دور شدهام. این را مدیون بنیان کنگرهام، که اگر ایشان نبودند، هفته راهنما، مرزبان، ایجنت و دیدهبان معنا پیدا نمیکرد. هنگامی که خود را یافتم، دریافتم چه اندازه در تاریکی بودهام و حسهای منفی در من رشد کرده است. دیگر به مسافرم کاری نداشتم، بلکه شکرگزار دانشی بودم که باعث شد به خود برسم.
هرکس که رسم عاشقی را بیابد و وارد گردباد سبز شود، به درک تازهای میرسد. من برای مسافرم راه دیگری نرفتم، مستقیم به کنگره آمدم. همیشه میگویند هر اتفاقی در کنگره حکمتی دارد و اگر در مسیر افتادی، بیدلیل نیست. من دو مسافر داشتم؛ پسر بزرگم بهدلیل مصرف قرص سالها پیش آمد و هنوز در حال سفر است، چون قرص در جامعه ما عادی شده و کسی به آن توجهی ندارد، اما همان مصرف باعث شد هنوز در مسیر باشد تا به رهایی برسد. پسر دومم بهعلت استفاده از کوکائین و الکل وارد کنگره شد و سفری بسیار عالی داشت. من همیشه قدردان او هستم، زیرا از طریق او، راهی را که باید طی میکردم پیمودم. پسر بزرگم هنوز رها نشده، اما از کنگره نیز جدا نشده و این استمرار امیدبخش است.
اگر مسافرتان هنوز رها نشده، بدانید که زمانش نرسیده است. در را به زور باز نکنید. من در کنار فرزندم بسیار آموختهام. چگونه میتوان جایی را که به تو محبت کرده ترک کرد؟ چگونه میتوان جایی را که دستت را گرفته، ترک گفت؟ غیرممکن است، زیرا کسی که عاشق میشود، نمیتواند از اینجا دل بکند. بنیان کنگره یعنی مهندس دژاکام، یعنی مدیری فرزانه، متفکری ژرفاندیش، محققی توانا و عاشقی خالص که هر قدمش در جهت کاستن رنج بشر برداشته میشود.
مرحله ۳۰ سیدی همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر مرجان

در ادامه انتخابات نگهبانی برگزار شد؛ همسفر فاطمه با بیشترین تعداد رای به عنوان نگهبان انتخاب شد؛ دبیر اول همسفر فهیمه و دبیر دوم همسفر فرزانه


مرزبانان کشیک: همسفر سعیده و مسافر عباسعلی
تایپیست: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون چهاردهم)
عکاس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هشتم)
ویرایش و ارسال: همسفر آتوسا رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
523