باعث خوشبختی و خوشحالی من است که در جمع عزیزان هستم. پارسال که آمدم تجربه بسیار خوبی بود. خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم قسمت خانمهای مسافر چهقدر توانمند، آموزشدیده و منظم هستند. این یک نعمت است که آقای مهندس بخشهای مختلف کنگره را باغبانی کردهاند و به این قسمت خاص نیز توجه ویژهای داشتهاند. وقتی آدم با فاصله زمانی به اینجا میآید، تغییرات را میبیند و واقعاً شگفتانگیز است. انشاءالله که این شرایط و این فضا تداوم پیدا کند. من براساس تجربیاتی که خودم دارم مقداری راجع به بنیان صحبت میکنم. مناسبتها در کنگره بیمناسبت نیستند؛ هرکدام دلیل خاصی پشت خود دارند و اگر یکی از این مناسبتها را حذف کنیم، گویی در کار کنگره اختلال ایجاد میشود؛ مانند هفته مرزبانی، هفته کمکراهنمایی، هفته بنیان و جشنهای دیگر. شاید تعداد جشنها زیاد نباشد؛ اما اهمیت و اثرشان بسیار زیاد است؛ زیرا انسان همیشه به یادآوری مطالب نیازمند است؛ چرا که فراموشی یکی از ابزارهای مثلث تاریکی است (عصیان، نسیان و وسوسه). این مناسبتها کمک میکنند که انسان دچار نسیان نشود؛ یعنی یک ضلع مثلث تاریکی را پوشش میدهند و بقیه اضلاع در آموزشها وجود دارند. اینکه انسان به یاد بیاورد که به چه دلیلی در جایی جمع شده، هدفش چیست، چرا این اتفاق افتاده و چرا باید از افراد خاصی تشکر و قدردانی کند؟ وقتی اینها را بداند، شروع به یادآوری و قدردانی میکند و این خود باعث میشود که از پنهانکاری و کفر خارج شود.
چیزی که بسیار مهم است این است که برای انسانها باید دلیلی وجود داشته باشد که برای آن زندگی کنند. اگر دلیلی وجود نداشته باشد، خالق او را از این جهان برمیدارد و به جهان دیگری میبرد که وجودش در آنجا دلیلی داشته باشد. بنابراین وقتی که هستیم باید نقش خود را پیدا کنیم، آن نقش باید انجام و دیده شود. درست مانند فیلمی که کارگردان، نویسنده و بازیگر دارد؛ غایت آرزوی بازیگرها این است که نقش خود را خوب اجرا کنند و آن فیلم دیده شود. وقتی فیلم پخش نشود، انرژی و توان عوامل از بین میرود. یکی از ابزارهای نیروهای بازدارنده این است که کاری کنند انسانها اصلاً دیده نشوند. وقتی این اتفاق میافتد، کمکم نقشها کمرنگ میشوند؛ مانند انسانی که مریض است و کسی کاری به او ندارد، انگار اصلاً وجود ندارد؛ پس دیده شدن یکی از بخشهای مهم زندگی است. انسانهایی که به درجه آگاهی میرسند، خصلتی پیدا میکنند که همه را خوب میبینند. تفاوت یک استاد خوب و یک معلم خوب این است که شاگردان خود را خوب میبیند؛ حتی پتانسیل و ویژگیهای آنها را خوب میبیند و میتواند به او کمک کند تا نقاط قوت خود را بشناسد و نقاط ضعفش را برطرف کند تا نهایتاً توانی که در وجود شاگرد هست، آزاد شود. یک استاد خوب کاری میکند که شاگردش بالاترین ظرفیت و استعدادش را آزاد کند؛ اما یک معلم بد کاری میکند که شاگرد نسبت به تواناییهای خودش، باورش را از دست بدهد و امید و اعتماد به نفساش را از او میگیرد. آن جایی که این ویژگی (دیدن خوبیها و شکوفایی استعدادها) انجام میشود، باعث میشود فرد بیاید و بهترین کاری که از دستش برمیآید را انجام دهد.
این اتفاقی است که در کنگره۶۰ افتاد. آقای مهندس که معلم همه ما هستند، این ویژگی را دارند که کاری میکنند افراد بالاترین پتانسیل و استعداد وجودی خود را کشف و آزاد کنند. وقتی این استعداد آزاد شد، در هر کدام عطری مخصوص به خود آزاد میشود، مانند هر گلی که عطر مخصوص خودش را دارد. و برعکس، اگر شخصی عمل معکوس انجام دهد؛ یعنی خوبیها و پتانسیلها را نبیند و فقط بدیها را ببیند و در افراد ناامیدی القا کند، شاید انرژیای که از انسانها میگیرد عاید خودش شود؛ اما در کل فضا را مسموم میکند؛ زیرا به جای اینکه انسانها عطری خوشایند متصاعد کنند، امواج ناراحتی به وجود میآورند. پس کاری که میکنیم، در نهایت به آموختن برمیگردد . اهمیت استادها و معلمها در همین نکته مشخص میشود و این موضوع لزوماً به هوش بستگی ندارد. انجام دادن این کار، نه به استعداد ربط دارد و نه به سابقه، بلکه به دیدن وابسته است. دیدن یکدیگر، دیدن ویژگیها و آزاد کردن آنها. شرط اصلی این کار این است که یکدیگر را دوست داشته باشیم. اگر انسانها همدیگر را دوست داشته باشند، درست مانند عاشق و معشوق، تنها خوبیهای طرف مقابل را میبینند و شاید صد عیب دیگر را هم نبینند. اگر دوست داشتن را در وجود خود پرورش دهیم، میتوانیم به نقطهای برسیم که خوبیهای دیگران را ببینیم. دیدن خوبی دیگران، حسن دیگری هم دارد، اولین فایدهاش برای خود ماست، درست مانند شعاعی که مدام گسترش مییابد. تأملاتی درباره طبیعت انسان، محبت و خودشناسی
خوبیِ انسان، مانند ساختمانی هزار طبقه است؛ طبقات پایینی مملو از کاستیها هستند و هرچه به سمت بالا میرویم، صفات نیکو تجلی مییابند. ما در تعاملات خود با دیگران، در حقیقت در حال باز کردن یکی از این طبقات هستیم. اگر طبقه پنجاه را بگشاییم، بدیها و تلخیها به ما میرسد؛ اما اگر طبقه نهصد را باز کنیم، دریافت ما سرشار از محبت، فداکاری و خوبی خواهد بود. انسان مجموعهای از همه اضداد است. همانطور که آقای مهندس به ما آموختهاند، رفتار متقابل انسانها با ما، تابعی از رفتار ما با آنهاست. عشق در ابتدا صرفاً دیدن خوبیها بود؛ اما در ادامه، تمام توان ما برای زندگی به این بستگی پیدا میکند که از دیگران چه چیزی دریافت کنیم. هر انسانی مانند یک باتری است که نهایتاً انرژیاش تحلیل میرود، اگر از باتریها بد استفاده کنیم، انرژی ما زودتر تمام میشود. بنابراین، نحوه دیدن یکدیگر و نقش خوبیها و بدیها، تأثیر بسزایی در کیفیت زندگی ما دارد و باید به عنوان یک اصل پذیرفته شود. محبت، اصل اساسی است. اصل اساسی این است که آنچه باور است، همان محبت است و این اصل نباید در مرحله دوم قرار گیرد؛ محبت باید همواره پیشرو و جلودار باشد.
من به پدرم گفتم که مشکلات انسانها از جاهای مختلفی آغاز میشود؛ اما ریشه اصلی آنجا شکل میگیرد که افراد گمان میکنند خودشان انسانهای خوبی هستند. همین خودانگاری خوب بودن است که مشکلآفرین میشود. بهواسطه کارهای خوبی که انجام میدهیم، این توهم ایجاد میشود که من آدم خیلی خوبی هستم. در حالی که معیار اصلی این است که دیگران ما را خوب بدانند.
زمانی که من میگویم آدم خوبی هستم، در واقع به خودم این مجوز را میدهم که مرکز عالم باشم. هرکس براساس اصول من عمل کند، خوب است و هرکس نکند، بد محسوب میشود؛ اینجاست که مشکلات آغاز میشوند. در غیر این صورت، محبت در وجود همه هست. همانطور که در وادی چهاردهم آمده است، اگر دستمان را از کینه خالی کنیم، میتوانیم محبت را جذب نماییم. وقتی من خود را خوب بدانم و دیگران را بد، از آنها کینه به دل میگیرم و در نتیجه، جذب محبت برایم دشوار میشود. این اتفاق مدام در سفر دوم تکرار میشود و ما باید دائماً خودمان را محک بزنیم تا از این تله عبور کنیم. برای عبور از آزمونها و رسیدن به پختگی انسان از دو مرحله عبور میکند: مرحلهای که در رنج و سختی است و مرحله دوم که سلامتی و اعتبار کسب میکند؛ اینجاست که آزمون واقعی اتفاق میافتد.
اگر کسی بتواند در سفر دوم از این مرحله عبور کند و یاد بگیرد که محبت بورزد و در زمان نیاز کمک کند، آنگاه به انسجام و پختگی رسیده است. در این مرحله، او از رقابتها و کشمکشها فاصله میگیرد و اگر به او احترام نگذارند، دچار آشفتگی نمیشود. معیار درک جهانبینی چه زمانی متوجه میشویم جهانبینی را درک کردهایم؟ زمانی که احساس کنیم از موفقیت و پیشرفت دیگران شاد میشویم. اگر کسی دچار بیماری یا مشکلی شود و در رنج بیفتد، ما نباید خوشحال شویم؛ حتی اگر تأسف بخوریم، یعنی هنوز در مسیر یادگیری هستیم. آقای مهندس معلمی سختگیر هستند؛ آنها کسی را بیشتر تحت فشار قرار میدهند که بیشتر دوستش دارند. یکی از مسائلی که ایشان نمیپذیرند، لوس کردن فرزندان توسط والدین است. در ابتدا ممکن است متوجه نشویم و حتی مبارزه کنیم، چون درک نمیکنیم که معلم چه نقشی ایفا میکند. معلم خوب کسی است که گاهی شاگردانش را تا مرز جنون میبرد تا بخشهای کجوکوله وجودشان را صاف کند. در آن نقطه شکستن، شاید بدترین درد را تحمل کنیم؛ اما استاد میداند که نتیجه کار چه خواهد شد. هنگامی که ترمیم انجام شود آدرس شخص به خودش داده میشود. یکی از هنرهای بزرگ آقای مهندس این است که میتوانند پتانسیل بالقوه افراد را به فعل برسانند.
منظور از بنیان کنگره، در واقع ریشه و اصلی است که درخت از آن شکل گرفته است. معمولاً به کسی که سازمانی را بنا میکند، بنیانگذار میگویند؛ اما آقای مهندس بنیان را اصل و ریشه تعریف کردند؛ زیرا کسی که ساختمانی را تأسیس میکند، خودش ساختمان نیست. آقای مهندس را به عنوان بنیانگذار و کاشف متد DST در درمان اعتیاد و نظریه X میشناسیم. ایشان ابتدا این روش را بر روی خودشان آزمایش کردند، خودشان را از نو ساختند و به همین دلیل، کسانی که وارد کنگره میشوند نیز باید دقیقاً همین مسیر را طی کنند. آنها همان مرحلهای را پشت سر میگذارند که آقای مهندس گذر کرده است؛ بنابراین آنها ریشه این حرکت هستند. تمام نمایندگیهایی که امروز در کنگره میشناسیم از همین ریشه اولیه بهوجود آمدهاند و همان مسیر را ادامه دادهاند. ریشه هر کار، مانند ریشه درخت است، مواد غذایی و املاح را از زمین جذب میکند و از طریق ساقه و شاخهها به تمام قسمتهای درخت انتقال میدهد. در کنگره نیز آقای مهندس دقیقاً همین کار را انجام میدهند؛ آموزشها و برنامههای کنگره بر پایه همین تفکر شکل گرفتهاند. ریشه وقتی سالم باشد، املاح و انرژی را در اختیار کل درخت قرار میدهد و آقای مهندس همین نقش ریشه را برای کنگره دارند. این یکی از دلایل اصلی لقب بنیان برای ایشان است.
در کنگره، حال خوش همان سلامتی، همان آگاهی و بیدار شدن و در حقیقت سرمایه اصلی انسان است. افرادی که در کنگره فعالیت میکنند، براساس میزان تلاش خود، این حال خوش را در وجودشان احساس میکنند. راه برای هیچکس بسته نیست. آقای مهندس تغییرات را خیلی سریع در مسیر زندگی و خانواده ما به وجود آوردند و ما با چندین مرحله تغییر در ایشان روبهرو شدیم، بارها دیدیم که تبدیل به انسانی دیگر شدند. این تغییرات همچنان ادامه دارد تا ما بتوانیم درک و ارتباط عمیقتری با ایشان پیدا کنیم. یکی از اصول مهم در کنگره گذشت و بخشش است، که باید آن را بهصورت کاربردی در زندگی اجرا کنیم. جهانبینی زمانی معنا پیدا میکند که همراه با احساس باشد. اگر بخواهیم یک خانواده واقعی باشیم، باید در هر ساختاری که شکل میگیرد، از خودگذشتگی و بخشش داشته باشیم. این بخشش و گذشت، میزان رشد و آموزش ما را نشان میدهد. بخشش؛ یعنی زمانی که فردی در مقابل شما قرار میگیرد و رفتار یا اعمالش با معیارهای ذهنی شما هماهنگ نیست و شما نمیتوانید آن را بپذیرید در همان نقطه باید ببخشید و چشمپوشی کنید. وقتی چشمپوشی میکنید، دیگر کینه به دل نمیگیرید و همین نشانه واقعی فهم و آرامش درونی است.
نویسندگان: همسفر الهه و همسفر فاطمه(ف) رهجویان راهنما همسفر نرگس(لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون هفتم)
ویرایش: راهنمای تازه واردین همسفر زهره (دبیر اول سایت)
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه ( لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
67