English Version
This Site Is Available In English

آدم‌ها به نسبت تاریکی‌هایی که سپری می‌کنند روشنایی به دست می‌آورند

آدم‌ها به نسبت تاریکی‌هایی که سپری می‌کنند روشنایی به دست می‌آورند

جلسه دوم از دور هشتم کارگاه آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی دامغان به استادی راهنمای محترم همسفر مریم، نگهبانی همسفر طاهره و دبیری همسفر اکرم با دستور جلسه « بنیان کنگره ۶۰ » روز دوشنبه ۱۷ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.

سلام دوستان مریم هستم یک همسفر:

خدا را شکر می‌کنم که امروز در این جایگاه هستم و خداوند فرصت خدمت در این جایگاه را به من داد  تا اینجا باشم و آموزش ببینم.
از نگهبان و دبیر جلسه و هم‌چنین راهنمای لژیون چهارم همسفر فرانک صمیمانه سپاسگزارم که بنده را به عنوان استاد دعوت کردند ؛همین‌طور از ایجنت و مرزبانان گرامی کمال تشکر را دارم.
در مورد دستور جلسه هفته بنیان، وقتی من برای دستور جلسه‌ای به عنوان استاد دعوت می‌شوم؛ چه در این شعبه و چه در شعبات دیگر، معمولاً در طول زمان که در کنگره هستی؛ مخصوصاً لطفی که خداوند به من داشته و مدت مدیدی است که در کنگره هستم؛ چیزهای زیادی به گوش آدم می‌خورد؛ اما وقتی به چنین چیزی برمی‌خورم که قرار است برای عده‌ای به عنوان استاد صحبت کنم؛ نه به این معنا که من خیلی می‌فهمم؛ بلکه به این معنا که اولین نفری هستم که این بحث را شروع می‌کنم و آغاز کننده مشارکت درباره این موضوع هستم؛ برای من پیامی داشت که چه شد که بنده به عنوان استاد دعوت شدم؟ حالا لطف خداوند بود که از شعبه دیگری هم از طرف رهجویم به عنوان استاد دعوت شدم، به خودم گفتم پیام این دستور جلسه برای تو چیست؟شاید اگر به عنوان استاد دعوت نمی‌شدم، انسان موجود فراموشکاری است خودم را می‌گویم، شاید به راحتی از کنار این دستور جلسه عبور می‌کردم و می‌گفتم هفته بنیان است دیگر، تولد آقای مهندس است؛ اما هرچه گذشت، در این هفته داشتم در مورد هفته بنیان فکر می‌کردم و سی‌دی‌هایش را بارها و بارها گوش می‌کردم که ببینم علتش چه بوده است، چیزی جز بیداری من مریم نبود؛ چیزی جز آگاهی من مریم نبود؛اینکه بیدارتر باشم؛ آگاه‌تر باشم و از کنار خیلی مسائلی که به دست آورده‌ام به راحتی عبور نکنم؛ از کنار خیلی چیزها خیلی راحت نگذرم؛ از کنار رهایی مسافرم خیلی راحت عبور نکنم.
یکی از دیده‌بان‌ها در یکی از شعب در صحبت‌هایشان بیان کردند؛ اگر آقای مهندس درمان نمی‌شدند؛ عاقبت ما چه می‌شد؟ این جمله و کلام این دیده‌بان، تکانه‌ی محکمی برای من بود؛ اینکه واقعاً ما همسفرانی که مسافرانمان چندین سال است رها هستند، اگر شخصی به نام آقای مهندس که تمام آن سال‌ها تلاش کردند که به جواب این سوال برسند که اعتیاد چگونه درمان می‌شود؟ درمانی که بدون برگشت باشد؛ درمانی که با کمترین مشقت باشد؛ به چه صورت است؟ چطور می‌شود این اتفاق بیفتد؟ الان که دیگر کنگره به نقطه‌ای رسیده است که به درمان بیماری‌های لاعلاج رسیده است. من خودم را می‌گویم واقعاً اگر مهندس درمان نشده بودند؛ خانم آنی بردباری نمی‌کردند؛ ایستادگی نمی‌کردند؛ فرزندان عزیزشان ایستادگی نمی‌کردند؛ چون همیشه استاد امین و خانم شانی در صحبت‌هایشان بیان نمودند که زندگی ما شبیه زندگی همه شماست؛ یعنی ما چیزی فراتر از شما نیستیم؛ یا آقای مهندس درمان می‌شدند؛ اما این قضیه را می‌بستند و می‌رفتند که به زندگیشان سر و سامان دهند و آن حس نوع دوستی و محبتشان باعث نمی‌شد که بخواهند علم درمان اعتیاد راگسترش دهند و برای آن سعی و تلاش کنند، عاقبت من مریم چه بود؟
آقای مهندس سال ۷۶ به درمان رسیدند؛ سال ۷۸ کنگره تاسیس شد و من در سال ۸۵ وارد کنگره شدم؛ شاید خیلی زود نبود؛ اما مسافرم به  کنار، با خود فکر می‌کنم اگر من وارد کنگره نشده بودم، الان کجا بودم؟نمی‌گویم الان خیلی سرراست هستم؛ اما لااقل کنگره تا حدودی آدرس خودم را به دستم داده است. اگر کنگره نبود؛ اگر آقای مهندس این بستر را مهیا نمی‌کردند؛ من حتی همین را هم نداشتم؛ خودم را می‌گویم؛ من مریم گاهاً فراموشکار هستم؛ شاید داشته‌هایم را از یاد ببرم؛ شاید برایم عادی شود؛ اینکه حسین دیگر اعتیاد ندارد؛ اینکه الان دغدغه مسافرم زندگی و خانواده‌اش است؛ در آن موقع دغدغه‌اش تهیه یک تكه کراک بود و حاضر بود همه چیزش را بفروشد تا به آن برسد؛ ولی الان آن دغدغه را ندارد؛ نوع دغدغه‌هایش تغییر کرده است؛ نوع صحبت و کلامش با ما تغییر کرده است. اين‌ها همه عوض شده‌اند و هفته بنیان برای من مریم یک بیداری و یک آگاهی داشته است که قدردان همه آن چیزهایی که کنگره به من داده است، باشم؛ سلامتی مسافرم، سلامتی خودم، خانواده‌ای که امروز دارم و جزء دارایی‌های من محسوب می‌شود و برای من مریم امتیاز است. شاید گاهی اوقات آقای مهندس می‌گویند و ما می‌ خندیم؛ اینکه شوهر معتاد داشتن بهتر از بی‌شوهری است. واقعا هستند عزیزانی که سنشان از من و شما بالاتر است؛ اما حتی شرایط ازدواج را نداشته‌اند؛ ولی ما ازدواج کردیم؛ شاید چندین بچه داریم؛ ولی باز هم معذرت می‌خواهم؛ خودم را می‌گویم؛ دهانم باز است که چرا این‌طور، چرا آن‌طور یا چرا من چرایی این دستور جلسه برای من مریم صرفاً به این دلیل بوده است که بیشتر از پیش قدردان باشم و چیز دیگری که در دستور جلسه بنیان هست، طبق صحبت‌های خود آقای مهندس و صحبت‌ها ی استاد امین، بنیان، اصل، ریشه و در ادامه بذری است که جناب مهندس هرجا آن را کاشتند؛ برافراشته شد و قد علم کرد.

شروع ورود من به کنگره در شعبه سمنان بود؛ عزیزان زیادی بودند که مسافت زیادی را طی می‌کردند؛ به شعبه سمنان می‌آمدند و از جیب خود، از جان خود هزینه می‌کردند تا کنگره سمنان احداث شد و پا گرفت؛ از آن عزیزان خیلی خیلی سپاسگزارم و یاد می‌کنم از آقای هنربخش، آقای دهقانی، آقای حسن بابایی، آقای حافظی، خانم حافظی، خانم منصوری، خانم فریبا و خودم و خیلی کسانی که در ابتدای کار بودند؛ اگر اسم می‌برم به این خاطر است که شاید یک دستور جلسه داریم که می‌توانیم از این عزیزان یاد کنیم.
شاید خیلی چیزها را بلد نبودیم؛ خیلی چیزها را نمی‌دانستیم؛ اما بودیم. یک چیزی در تمام شعب کنگره مشترک است و هر کس به عنوان تازه‌وارد، وارد کنگره می‌شود آن را حس می‌کند و آن محبت است. این محبت شاید از روزی که کنگره آغاز به کار کرد تا همین امروز وجود داشته و دارد. وقتی به یک شعبه‌ای می‌رویم که هیچ شناختی از افراد در آن شعبه نداریم،محبتی از همین نوع را حس می‌کنیم و این محبت از یک جنس است و به نظر من این به خاطر زخم‌هایی است که از جنس هم است؛ زخم‌های اعتیاد که در وجود همه ما هست و در حال ترمیم آن‌ها هستیم و شاید برای یکی چند ساله و برای کسی چند صد ساله درمان شود.
در کنگره دامغان هم مسافران عزیز، آقای رفیعی، آقای شهابی و آقای شمسی و عزیزان دیگر که من خیلی شناخت ندارم از ابتدا حضورداشتند؛ یک سال و اندی را در پارک سپری کردند و در ۲۱ مهر ۱۴۰۱ نمایندگی دامغان زیر سقف شروع به کار کرد و خدا را شکر می‌کنم که رشد بسیار خوبی داشته است؛ البته من کوچکتر از آنی هستم که بخواهم اظهار نظر کنم؛ اما از دیدگاه من رشد خوبی داشته است و این کار یک نفر نیست.
آقای مهندس روز چهارشنبه، زمانی که می‌خواستند کیک را ببرند بیان کردند؛ من به نیابت از همه شما شمع را فوت می‌کنم و به نیابت از همه شما کیک را می‌برم و این خیلی زیباست که یک شخصی که شاید هزاران نفر دعاگوی او باشند که نجات بخش زندگی‌شان شده است؛ بعد او این را به ما برمی‌گردانند که به نیابت از شما کیک را می‌برم؛ یعنی اینکه این تولد، فقط تولد من نیست؛ تولد همه شماست؛ به نظر من این از عظمت و وسعت ایشان است که به مرحله‌ای از بزرگی و پختگی رسیده‌اند که این‌قدر راحت می‌توانند آن چیزی که در وجودشان هست را انتقال دهند؛ بدون هیچ چشم داشت و توقع از کسی. ایشان آن‌قدر مملو و پر هستند که نیاز به هیچ چیز ندارند.
آدم‌ها به نسبت تاریکی‌هایی که سپری می‌کنند، روشنایی به دست می‌آورند؛ قطع به یقین آقای مهندس تاریکی‌های بسیاری را سپری کردند که امروز توانستند روشنایی عظیمی را ایجاد کنند. اگر خانه‌هایمان سر جایش است؛ اگر زندگی‌هایمان سر جایش است؛ ما در کنار همسر و فرزندانمان زندگی می‌کنیم و مهم‌ترین چیز اینکه زبان هم را می‌فهمیم؛همه این‌ها به خاطر وجود نعمت کنگره است.
من واقعاً و از صمیم قلبم از خداوند شاکرم و از همسفر فرانک سپاسگزارم که انگار من را به یک چالش دعوت کردند. ایشان به من لطف داشتند؛ اما من می‌گویم ما همه با هم شروع کردیم؛ همسفر فریبا، همسفر فرانک، همسفر راضیه و همسفر آرزو؛ همه این عزیزان بودند و در ادامه عزیزان دیگر که الان شال به گردن دارند به ما اضافه شدند.
ممنون از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.

رهایی 40 سیدی همسفران:

 

تایپیست: همسفر سکینه رهجو راهنما همسفر مریم ( لژیون اول

عکاس: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر مریم ( لژیون اول )

ویرایش و ارسال: همسفر شقایق رهجو راهنما همسفر وحیده ( لژیون پنجم )
همسفران نمایندگی دامغان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .