سومین جلسه از دوره اول سری لژیون های سردار کنگره ۶۰ نمایندگی تربت حیدریه به استادی راهنما مسافر ایمان، نگهبانی پهلوان مسافر جواد و دبیری مسافر محمود با دستور جلسه "بنیان گنگره 60" در روز یکشنبه 16 آذر ماه راس ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
تشکر میکنم از نگهبان لژیون سردار که مسئولیت اداره این جلسه را به من واگذار کردند تا خدمت کنم و آموزش بگیرم.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در نمایندگی تربت حیدریه هستم. خیلی دوست داشتم در این شعبه حضور داشته باشم، چون یکی از آرزوهایم این بود که نفر اولی باشم که در زادگاهم ( تربت حیدریه ) یک شعبه ایجاد کنم، اما اذن و اجازهاش داده نشده بود. در حال حاضر در لواسان راهنما هستم و خیلی خوشحالم که در جمع شما حضور دارم.
صحبت کردن در مورد دستور جلسه بنیان به دو دلیل سخت است: اگر بخواهم از اوایل کنگره60 صحبت کنم، کنگره تا امروز که به این زمان و مکان رسیده، هزاران اتفاق و فراز و نشیب را پشت سر گذاشته تا توانسته در هر شهری برای نمایندگیهای خود یک سقف ایجاد کند و این بدون تفکر بنیان کنگره،60 جناب مهندس دژاکام اتفاق نمیافتاد.
در دورهای زندگی میکنیم که دو نگهبان (جناب مهندس دژاکام و خانوم آنی بزرگ) را باید بشناسیم و حالا من چقدر میتوانم از این نگهبانان استفاده کنم؟
آقای مهندس دقیقا مثل یک نوری است که به تمام اعضا و نمایندگی های سراسر کشور آموزش میتابد و علمش را منتقل میکند. سؤال این است که من چقدر میتوانم از این علم استفاده کنم؟
جناب مهندس مانند خورشید نور خود را میتاباند. درخت نور و انرژی را میگیرد، رشد میکند و میوه میدهد، جالب این است که هیچ موجودی انرژی خورشید را برای خودش نگه نمیدارد، درخت میوه را برای خودش نمیدهد، میدهد که دیگران استفاده کنند، دقیقا این یک قانون است.
مهندس دژاکام هر هفته با انتشار یک سیدی علم درست زندگی کردن را به ما یاد می دهند و گرنه پرونده درمان اعتیاد همان سال ۷۵ به سهولت خوردن یک لیوان آب بسته شد. هدف از اینکه ما دور هم جمع شدیم این است که علم زندگی کردن را آموزش بگیریم و بتوانیم این آموزش را به دیگران منتقل کنیم، این خیلی مهم است.
بزرگ ترین کاری که جناب مهندس انجام داد این بود که حسین دژاکام را به دیگران بخشید، اسمش را در کتاب ها درج کرد و نترسید از اینکه آبروی خانوادگیاش برود که بگویند پدر شما معتاد است.
وقتی کسی وارد کنگره میشود تصویرخوبی از این فضا میبیند و باعث میشود پس از گذشت مدتی با خودش تازه وارد بیاورد، این دقیقاً مثل جریان خون در رگهای نمایندگی است.

زبان من قاصر است که درباره بنیان صحبت کنم. فقط باید استفاده کنم، آموزش بگیرم و آموزشی که میبینم را در قالب گفتار، کردار و رفتار به دیگران انتقال دهم، تا دیگران هم استفاده کنند.
لژیون سردار از نظر من زیباترین حلقه در جهان هستی است. انسان ها دور هم جمع میشوند با نیت خیر و تمام دغدغهشان این است که چراغ این نمایندگی روشن بماند، نه برای خودشان بلکه برای کسانی که نمیشناسند. این یک حرکت بسیار عظیم و یک تفکر بزرگ است.
روزهای ابتدایی که آقای مهندس در ساختمان مهدی زاده خیابان انقلاب تهران کنگره را برگزار میکردند، حتی پول یک آش یا حلیم را نداشتند که افطاری بدهند. اما امروز کنگره به جایی رسیده است که از جناب مهندس به عنوان سخنران نمونه دعوت کرده اند و انجمن سرطانشناسی در آمریکا و ژاپن درخواست کردهاند که یک فصل از کتاب سرطانشناسی که در دانشگاههای بینالمللی باید تدریس شود را ایشان بنویسند. چقدر یک انسان باید بزرگ باشد که به این جایگاه برسد.
خیلی از کسانی که در اروپا اهل علم هستند، جناب مهندس را میشناسند. شناخت ما از ایشان این نیست که شب و روز کنارشان باشیم، شناخت واقعی زمانی مشخص میشود که من برای دیگران الگو باشم و بیرون از کنگره رفتار و کردار من مشخص میکند من چقدر کنگرهای هستم. در جلسات سردار همیشه میگویم: سردار، آدمهای با علم و زرنگ هستند که بهخاطر مصرف مواد تمام داراییشان را از دست دادهاند، ولی همه نجات پیدا کردند.
من دو بار تصمیم به خودکشی داشتم. آنچه من را نجات داد صحبتهای آقای زرکش بود که به من گفتند نمیخواهی عضو لژیون سردار بشوی گفتم: نه چون شک داشتم. یکبار امتحان کردم، از یک میلیون پولی که در کارت من بود، هفتصد هزار تومان کارت کشیدم و جواب گرفتم، این است که میگویم بهترین جای جهان اینجاست.
درست مثل قانون هستی: درخت بدون انتظار میوه میدهد تا دیگران استفاده کنند. درخت اگر میوه نداشته باشد، هرس میشود. بنیان یک شعبه هم همین گونه است.
راهنماها که بدون هیچ نسبت فامیلی، عاشقانه خدمت میکنند را الگو قرار دهید، حرکت کنید و قدر بزرگان را بدانید. در ادامه صحبت جناب مهندس که میفرماید: تا خداوند به که رخصت دهد. من آرزو دارم از دل این شعبه، یک نمایندگی مادر در تربت حیدریه شکل بگیرد. ممنون از اینکه به صحبت های من گوش کردید.
عکاس: مسافر مسعود
تایپ: مسافر حسین
ویراستاری: مسافر مهدی
ارسال خبر: مسافر حبیب
مرزبان کشیک: مسافر خیرالله
- تعداد بازدید از این مطلب :
365