English Version
This Site Is Available In English

تبدیل کنگره از راه مال رو به اتوبان امن

تبدیل کنگره از راه مال رو به اتوبان امن

هفتمین جلسه از دوره هشتم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره‌۶۰ نمایندگی صبا به استادی دیده‌بان مسافر علی، نگهبانی مسافر ایرج و دبیری مسافر رضا با دستورجلسه «هفته بنیان» شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان، علی هستم یک مسافر؛ ان‌شاءالله همگی خوب و سلامت باشید. افتتاح مکان جدید نمایندگی را به همه‌ شما تبریک می‌گویم. امیدوارم روزی برسد که  صاحب یک نمایندگی باشید و از مستأجری بیرون بیایید. فکر می‌کنم حدود ده، دوازده روز پیش بود که آمدم و دیدم بچه‌ها با زحمت زیاد مشغول کار بودند. واقعاً زحمت زیادی کشیدند، مرزبان‌ها و بچه‌های دیگر خیلی تلاش کردند. یادم هست آن روز حدود بیست نفر مشغول آماده‌سازی بودند. به همگی آن‌ها خدا قوت می‌گویم.

درباره‌ جشن چهارشنبه باید بگویم آقای لطفی و همراهانشان خیلی زحمت کشیدند. چند روز صبح تا شب کار کردند تا مراسم آن‌طور که دیدید برگزار بشود. از من خواستند چند عکس قدیمی از کنگره و  مهندس دژاکام پیدا کنم؛ آرشیوم را نگاه کردم و خیلی از خاطرات دوباره در ذهنم مرور شد.

مهندس گفتند قدیمی‌ترها از خاطراتشان بگویند تا بقیه بدانند کنگره از کجا به کجا رسیده است. البته این مطالب در پنج دقیقه نمی‌گنجد و زمان زیادی می‌خواهد. من تقریباً نصف عمرم را در کنگره گذراندم. بیست‌وپنج سالم بود که آمدم و حالا هم بیست‌وپنج سال هست که در کنگره‌ حضور دارم. خاطرات این سال‌ها را نمی‌شود در پنج دقیقه گفت. هر کسی بخشی از این تاریخ را تعریف می‌کند؛ مثل تکه‌های پازلی که کنار هم تصویر کاملی می‌سازد.

یادم هست روز اول بعد از پخش سریال مسافر به کنگره آمدم. آن زمان فقط دو نمایندگی بود؛ انقلاب و سهروردی قدیم( آکادمی فعلی). صبح برای مشاوره رفتم، آن‌قدر شلوغ بود که مشاوره گروهی انجام می‌شد. با آن حال خراب چیزی درست نفهمیدم. بیرون آمدم و گفتم کتاب را تهیه نمی‌کنم. آن موقع چاپ دوم کتاب ۶۰ درجه تازه منتشر شده بود و قیمتش ۱۶۰۰ تومان بود. با خودم گفتم با این پول مواد می‌خرم ولی بعد از حدود بیست دقیقه با خودم کلنجار رفتم و برگشتم و کتاب را خریدم. یکی از دیده‌بان‌های آن زمان که خدا رحمتش کند با من صحبت کرد و همان حرف باعث شد در کنگره بمانم بعد گفتند عصر بیا جلسه تا راهنما انتخاب کنی. پیش چند تا راهنما رفتم، ولی کسی قبول نکرد. تا اینکه پیش راهنمایی رفتم که چهره‌ای جدی و ترسناک داشت و او پذیرفت. چند جلسه نزد او بودم، بعد با راهنمای دیگری آشنا شدم و در طول سفر سه‌،چهار تا راهنما عوض کردم تا بالاخره خدا کمک کرد و پیش راهنمایی ماندم که خودش هم در کنگره ماند و خدمت‌گذار شد.

آن زمان مرزبان نداشتیم و نگهبان جلسه مسئول همه‌چیز بود. گاهی نگهبان یا راهنما‌ها دچار لغزش می‌شدند و حتی مصرف می‌کردند و برگشت می‌خوردند. شرایط سختی بود.  به قول دکتر امین کنگره مثل جاده‌ای مال‌رو با دره‌ها و پرتگاه‌های خطرناک بود. ولی امروز به لطف تجربه‌ها و تلاش‌ها، کنگره مثل بزرگراهی امن شده که مسیرش روشن است و کمتر کسی برگشت می‌خورد.

کنگره مسیر سختی طی کرده، هزینه‌های زیادی داده و تجربیات گران‌بهایی به‌دست آورده است. این هزینه‌ها فقط مالی نبوده، بلکه انسانی هم بوده است مثل جنگی که بدون خون‌ریزی معنا ندارد. بسیاری از اعضا با ازخودگذشتگی این راه را ساختند. حالا ما از ثمره‌ زحمات آن‌ها استفاده می‌کنیم و باید قدرش را بدانیم. وقتی عکس‌های قدیمی را مرور می‌کردم، به بچه‌ها می‌گفتم خیلی از این افراد دیگر بین ما نیستند. قطعا روزی هم می‌رسد که ما هم نباشیم، ولی تاریخ کنگره باید سینه‌به‌سینه منتقل شود. نسل جدید باید بداند نسل قبل چه کرده است تا امروز به اینجا رسیدیم.

در پایان، این هفته را به مهندس دژاکام و خانواده‌ محترمشان که هم‌پای ایشان زحمت کشیدند و بعد به خودمان که از نعمت کنگره برخورداریم، تبریک عرض می‌کنم. شما هم در مشارکت‌هایتان درباره‌ تغییراتی که دیدید صحبت کنید تا تازه‌واردترها هم بدانند این نمایندگی از کجا به کجا رسیده است. از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، از همه‌ی شما متشکرم.

عکس و تایپ: مسافر رضا
ویرایش و ارسال: مسافر حیدررضا
خدمتگزاران سایت نمایندگی صبا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .