خانهای بر پایهی «باور» و «خدمت»: نگاهی به بنیان کنگره ۶۰
این هفته، دستور جلسهی ما «بنیان» است. میخواهیم به ریشهها برگردیم و ببینیم این مسیری که امروز در آن قدم میزنیم از کجا و چگونه شروع شد. شاید بهترین توصیف برای بنیان کنگره این باشد: خانهای که براساس یک نیاز ساخته شد، با مصالحی به نام «باور» و معماری به نام خدمت.
سنگِ اول: یک باورِ ریشهای
همه چیز از یک سوال ساده شروع شد: «اگر یک نفر میتواند از اعتیاد رها شود، چرا دیگران نتوانند؟» مهندس حسین دژاکام، که خودش این مسیر را رفته بود، در جستجوی پاسخ این سوال، به یک حقیقتِ علمی رسید: درمان، یک فرآیند تدریجی و جسمی است، نه یک معجزهی ناگهانی یا یک امداد ناگهانی برای رهایی از مواد مخدر. این «حقیقتِ درمان»، اولین ستون کنگره شد.
مثلثِ نجات برای ساخت خانه
اما یک حقیقت علمی به تنهایی کافی نبود برای ساختن یک خانه، نیاز به یک نقشه و یک روش اجرا بود. معماری کنگره بر سه ستون اصلی استوار شد که مثلثی را تشکیل میدهند که هر ضلعش، ضلع دیگر را نگه میدارد.
۱. راهنما :
در این خانه، کسی از بالا دستور نمیدهد. راهنما، کسی است که خودش این مسیر را قدمبهقدم آمده. کار او حکم راندن نیست، بلکه نشان دادن راه است. او چراغی در دست دارد که مسیر را روشن میکند، اما قدم زدن با خودِ مسافر است. این رابطه، رابطهی «مسافر با مسافر» است، نه «استاد با شاگرد.»
2. درمان گروهی
تنها درختان در تندباد میشکنند، اما جنگل ایستاده میماند. بنیان کنگره عمیقاً به قدرت جمع معتقد است. اینجا، ما برای خودمان تنها نیستیم. دردهایمان مشترک است، پیروزیهایمان هم مشترک. وقتی یکی ضعیف میشود، دیگران قوتش میدهند. صندلی خالی در جلسه، بهانهای است تا صدایمان را بلند کنیم؛ نه فقط برای کسانی که حاضرند، که برای کسانی که هنوز جرأت وارد شدن نیافتهاند. این عشقِ جمعی، نیروی محرکهی درمان است.
۳. صورتجلسه و وادیها (نقشه و چراغ راه)
بدون نقشه، مسیر گم میشود. صورتجلسه نقشهی فنی و روزانهی این سفر است. به ما میگوید امروز چه کار کنیم تا فردا سالم بمانیم. اما سفرِ کنگره، فقط پاکسازی جسم نیست؛ ساختن یک انسانِ تازه است. اینجاست که وادیها به کار میآیند. وادیها چراغهای این راهند. آنها به ما یاد میدهند چگونه تفکر کنیم، چگونه عمل سالم انجام دهیم، چگونه مسئولیت بپذیریم و چگونه عاشقِ رشد خود و دیگران باشیم.
آنچه این همه را زیر یک سقف گرد میآورد، مفهومی است که در انتهای وادیها از آن به «عشق» یاد میشود. این عشق، احساسی سطحی نیست. یک ارادهی آگاهانه است برای دیدن تعادل در دیگری و کمک به او برای رسیدن به آن. خدمت در کنگره، از سر ترس یا تکلیف نیست، از سر همین عشق است. عشقی که میگوید: «من رها شدم، پس تو هم میتوانی. و من اینجا هستم تا در این مسیر کمکت کنم.»
جمعبندی: خانهی همهی ما
پس بنیان کنگره ۶۰ چیز پیچیدهای نیست. یک باور ساده به امکانِ رهایی هر انسان است. این باور، در قالب یک روش علمیِ (درمان تدریجی)، با معماریِ خدمتِ جمعی (راهنما، درمان گروهی، صورتجلسه ) و با نیروی محرکهی عشق به یک «خانه» تبدیل شد. خانهای که در آن هیچکس غریبه نیست، چون همه از یک جنسیم. انسانهایی که یاد گرفتهاند با کمک به دیگری، خود را نجات دهند. این هفته را با مرور این بنیانِ استوار بگذرانیم و قدردان این خانه باشیم.
بله بنیان یک شخص نیست بلکه تک تک مسافران و همسفران در مسیر و هدف در حال خدمت هستند می توانند بنیان باشند.
بله دوست عزیز بنیان را در درون خود جستجو کن
به همین سادگی...
تایپ تنظیم و ارسال : مسافر محسن
- تعداد بازدید از این مطلب :
130