اعلام سفر مسافر:
سلام دوستان هادی هستم یک مسافر؛ آخرین آنتی ایکس مصرفی متادون، مدت سفر ده ماه و چهارده روز، با روش DST، داروی درمان OT، راهنما آقای جواد فلاح، رهایی پنج سال و یک ماه و سیزده روز، سفر سیگار هم داشتم به راهنمایی آقا حجت انتظامی، رهایی پنج سال و یک ماه و سیزده روز.
آرزوی مسافر:
آرزوی دلِ من این است که هر کسی که امروز در سفر اول و در مسیر مقدس کنگره، بهخصوص در نمایندگی بنیان، قدم برمیدارد؛ انشاءالله با استقامت، آموزش، و لطف خداوند به درمان کامل برسد. امیدوارم روزی برسد که تکتک شما عزیزان طعم واقعی رهایی، آرامش و حال خوش را بچشید و جشن آزادگیتان را با افتخار کنار هم جشن بگیریم.
خلاصه سخنان راهنمای مسافر:
سلام دوستان جواد هستم یک مسافر؛ برای اینکه یک انسان در مسیر درست بیفتد عوامل زیادی باید کنار هم قرار بگیرند. هم لطف خدا، هم حضور دوستان، هم تلاش خود فرد. هادی در لژیون من سفر کرد و به رهایی رسید و من شاکر خداوند و دعاگوی همه شما عزیزان هستم؛ چون حضور شما باعث میشود که من هم بتوانم بهنوعی سفر خودم را ادامه بدهم و در مسیر آموزشی بمانم. هادی بعد از رهایی ماند، خدمت کرد و امروز به جایگاه راهنمایی رسیده است. واقعاً نمیدانم برای بعضیها که بعد از رهایی میروند و حتی پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند چه اسمی بگذارم؛ اما میدانم که این سلسله باید زنده بماند. هادی ماند، ادامه داد و این چراغ را روشن نگه داشت. در وادی دهم هم وقتی گفته میشود: «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است» این جاری بودن نکتهای بسیار مهم است. یعنی من باید بدانم که چرخ زندگی همیشه در حال چرخش است؛ نه همیشه صاحب قدرت خواهم بود و نه همیشه بیپول میمانم. این چرخ از صبح تا شب در حرکت است. بهترین کاری که میتوان انجام داد این است که آدم صبر پیشه کند تا جایی که میتواند کار بد انجام ندهد و اجازه بدهد این چرخ بازیاش را کامل کند؛ چون در نهایت اتفاقات خوب هم از راه میرسند. در جایگاههای خوب و بد، این چرخ همیشه میچرخد؛ نه وضع خوب همیشه میماند و نه وضع بد دائمی است. چنان نماند و چنین هم نخواهد ماند. ممنونم از سکوت و توجهتان.
خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان هادی هستم یک مسافر؛ در ابتدا خداوند را شاکر و سپاسگزارم که این توفیق بزرگ را به من و خانوادهام عطا کرد تا در مسیر نورانی کنگره قرار بگیرم. راهی که اگرچه آغازش با رنج و سختی همراه بود، اما امروز به لطف خداوند و آموزشهای کنگره، سرشار از آرامش، امید و روشنایی است. از جواد آقا تشکر میکنم و دست ایشان را بهواسطهٔ زحمات فراوانی که برای من و خیلیهای دیگر کشیدند، با افتخار میبوسم. ایشان نهتنها برای من یک راهنما، بلکه چراغی بودند که مسیر تاریک زندگیام را روشن کردند. از راهنمای همسفرم، خانم محبوبه نیز سپاسگزارم؛ ایشان از همان ابتدای سفر بامحبت، دانایی و صبوری کنار ما بودند. از همسفر عزیز و مهربانم تشکر میکنم؛ کسی که همیشه در زندگی، یار دلسوز و همراهی آرامبخش برای من بوده است. از همه عزیزانی که در این جشن حضور پیدا کردند و منت بر سر بنده گذاشتند هم کمال تشکر را دارم. تولد پنج سال رهایی برای من فقط یک جشن نیست؛ یادآوری مسیری است که از تاریکی تا روشنایی طی شده و امیدوارم تکتک شما عزیزانی که در کنگره تلاش میکنید، این حال خوش و این روز زیبا را تجربه کنید. من از همان ابتدا به درمانشدن در کنگره ۶۰ ایمان داشتم؛ اما هیچوقت تصور نمیکردم که کنگره بتواند صفات بد من را کمرنگ کند و مرا آهستهآهسته به مسیر ارزشها و آرامش هدایت کند. این تغییرات برای من یک معجزه بود. عزیزان، اگر در مسیر کنگره استقامت کنید، بمانید، آموزش بگیرید و خدمت کنید، مطمئن باشید که بهترین اتفاقات زندگیتان در همین مسیر رقم خواهد خورد. من این را با تمام وجود لمس کردهام.
سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان محبوبه هستم همسفر؛ من هم به نوبه خودم این رهایی را در رأس به آقای مهندس تبریک میگویم، سپس به تمام دوستان در شعبه بنیان و بالاخص جواد آقای فلاح، دیدهبان محترم و راهنمای هادی آقا که امروز در خدمتشان هستیم. استاد سیلور در بخشی از کتاب ۶۰ درجه میفرمایند: «انسان، مقام انسانی خود را در جایی جا گذاشته و خود از آن آگاه نیست و باید آن را بیابد». به نظر من کنگره ۶۰ همان جایی است که ما مقام انسانیِ گمشده خود را دوباره پیدا میکنیم. من به راضیه جان تبریک میگویم؛ واقعاً سفر خوبی داشت. خدا را شکر جزء معدود همسفرانی بود که هیچ مشکل حادی با مسافر خودش نداشت، اما با اطرافیان خود مشکلات زیادی داشت که به لطف آموزشهای کنگره توانست بر آنها فائق بیاید. راضیه جان ابتدا راهنمای تازهواردین شدند، سپس راهنما شدند و شال نارنجی گرفتند و اکنون در شعبه شفا خدمت میکنند. برای هر دو بزرگوار آرزوی موفقیت دارم.
سخنان همسفر مسافر:
سلام دوستان راضیه هستم یک همسفر؛ خدا را شاکر و سپاسگزارم که امروز توفیق پیدا کردم در این جایگاه و در کنار شما عزیزان، جشن ۵ سال رهایی همسفر عزیزم را تجربه کنم. روزی که برای ما یادآور مسیر سخت، اما شیرین کنگره است. این جشن را در رأس به جناب مهندس دژاکام تبریک میگویم، همچنین به راهنمای بزرگوار مسافر و راهنمای عزیز خودم که هر قدم این مسیر با آموزشها و محبتهای آنها هموار شد. سالگرد رهایی ما سیام مهر بود، اما از همسفرم خواستم که جشن آزادمردی همزمان با دستور جلسه وادی دهم برگزار شود؛ چون این دستور جلسه برای ما معنای عمیقی دارد. ما هر دو با صفتهایی آشفته، ناپایدار و گاهی غیرقابلتحمل وارد کنگره شدیم، اما کمکم، با صبر و آموزش و استقامت، صفتهای بهتری در ما رشد کرد و آرامآرام جایگزین آن آشفتگیهای گذشته شد. وقتی امروز به مسیرمان نگاه میکنم، میبینم که چطور وادی دهم در زندگی ما جاری شد؛ اینکه هیچ صفتی در انسان ثابت نمیماند، و اگر حرکت کنیم، اگر بمانیم و بیاموزیم، میتوانیم از هر تاریکی عبور کنیم و به روشنایی برسیم. در پایان، از همه شما عزیزان که با حضور گرمتان به ما انرژی دادید، صمیمانه سپاسگزارم. ممنونم که با سکوت و محبت خود به صحبتهای من گوش کردید.



مرزبان خبری: مسافر وحید
تصویربرداران: مسافر محمدهادی و مسافر محسن
ضبط: مسافر علی 14
تایپ: مسافر محمد 15
ویرایش و ارسال: مسافر نوید نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
161