English Version
This Site Is Available In English

راهنمای محترم مسافر یونس در دلنوشته "بنیان کنگره60" چنین نوشت

راهنمای محترم مسافر یونس در دلنوشته

گاهی زندگی انسان را تا مرز نابودی می‌برد… تا جایی که باور می‌کنی هیچ نوری دیگر وجود ندارد، هیچ دستی برای گرفتن، هیچ صدایی برای شنیدن؛ انسان می‌ماند و تاریکی مطلقی که از هر طرف احاطه‌اش کرده است.
در چنین لحظه‌هایی، حتی نفس‌کشیدن هم تبدیل می‌شود به یک جنگ تمام‌عیار و من، روزی در همین نقطه بودم، در جایی که امید چون شمعی نیم‌سوخته در باد می‌لرزید.
اما تقدیر، راهی پیش پایم گذاشت؛ راهی نه از جنس پند و نصیحت، بلکه از جنس عشق، معرفت و عمل. راهی که بنیان‌گذارش انسانی بود که نگاهش، حرفش، و اندیشه‌اش زندگی‌ساز است؛ انسانی که نامش با واژه «رهایی» گره خورده: آقای مهندس، بنیان کنگره ۶۰.
شما برای من و هزاران انسان دیگر، تنها یک بنیان‌گذار نیستید؛ شما آغازگر معجزه‌اید، معجزه‌ای که هر روز در صدای شکرگزاری مسافران و همسفران، در لبخندهای بازگشته، در چشمان دوباره روشن‌شده، زنده است. شما یاد دادید که سقوط پایان نیست؛ که انسان، حتی از میان خاکستر، می‌تواند دوباره بلند شود و به شکوهی برسد که روزی فقط در رؤیاها بود.
من در کنگره60 آموختم که درمان یعنی ساختن، ساختنِ دوباره خودم، افکارم، باورهایم، احساسم، و حتی رابطه‌ام با جهان. آموختم که دردهایم دشمن من نیستند، بلکه پیام‌آورانی‌اند برای رشد و چه کسی جز شما این مسیر را برای ما روشن کرد؟
مسیر عشق و دانایی؛ مسیر تسلیم و تلاش؛ مسیر انسانی که هر روز، سطر تازه‌ای از کتاب زندگی‌اش را با آگاهی می‌نویسد.
آقای مهندس؛ وقتی به هزاران زندگی نجات ‌یافته نگاه می‌کنم، وقتی اشک‌های مادرانی را می‌بینم که فرزندشان دوباره متولد شده، وقتی لبخند پدرانی را می‌بینم که از گم‌شده‌ترین نقطه‌ها بازگشته‌اند، با خود می‌گویم چه انسانی باید باشید که این‌گونه خداوند شما را وسیله نور قرار داده است؟ چه دلی باید داشته باشید که توانسته خانه‌ای بسازید به وسعت آغوش هستی؟ خانه‌ای که نامش کنگره ۶۰ است و در آن هیچ‌کس تنها نمی‌ماند.
امروز، منِ رها شده، منِ دوباره متولد شده، می‌ایستم و اعتراف می‌کنم: اگر معنای «بنیان» این است
که انسانی در اوج بی‌قدرتی‌ات تو را باور کند، جایی برای شکستن ندارد این جمله که: ما همه بر شانه‌های اندیشه شما ایستاده‌ایم. و هر چه هست، از لطف شماست، از تفکری که ساختید، از عشقی که جاری کردید، از راهی که هموار نمودید.
در پایان این دل‌نوشته، تنها یک جمله از دل من بیرون می‌ریزد؛ جمله‌ای که از عمق جان وام گرفته‌ام: سپاس از شما، که نه ‌فقط بنیان یک روش درمان، بلکه بنیان دوباره زنده‌شدن ما شدید.

تایپ و ویرایش: راهنمای محترم مسافر یونس لژیون هفتم
بارگزاری خبر: مسافر هادی لژیون نهم
مرزبان خبری: مسافر احمد
آذر ماه ۱۴۰۴                                           شعبه صالحی (تهرانپارس)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .