يازدهمين جلسه از دور بیست و هشتم کارگاه های آموزش خصوصی کنگره ۶۰ شعبه باباطاهر همدان به استادی راهنمای محترم مسافر حسین و نگهبانی مسافر الیاس و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه ( وادی نهم و تاثیر آن روی من ) سهشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین یک مسافر. خدای خودم را شاکرم و از آقای مهندس و خانواده محترم شان سپاسگزارم. از آقا اسماعیل عزیز راهنمای ویلیام که خیلی زحمت من را کشیدن تشکر میکنم. خیلی خوشحالم یک بار دیگر زیر این سقف قرار گرفتم. مثل کسی که به خانه پدری خودش بر می گردد. من در این شعبه درمان شدم و در اینجا خدمت کردم. از ایجنت محترم و مرزبانان شعبه تشکر میکنم. شعبه خیلی خوب شده و انشاالله خیلی بهتر می شود. تاسیس لژیون آقا مسعود هم به ایشان تبریک میگویم.

در مورد دستور جلسه وادی دهم؛ صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است. وادی ها به قول استاد امین پایه و اساس درمان وادی ها هستند. زیر بنای رهایی ما همین وادی ها هستند. رهایی با قطع مصرف خیلی فرق دارد. یک نفر ۱۰ ماه سفر میکند. دارو می خورد و سی دی می نویسد. از آقای مهندس گل رهایی را میگیرد. ولی یک نفر فقط قطع مصرف می شود. مگر اینکه وادی ها و جهان بینی را درک و عملیاتی کرده باشد . ما تا وادی اول را ندانیم نمی توانیم وادی دوم را درک کنیم و وادی ها مثل زنجیر به هم متصل هستند. مثل مدرسه تا کلاس اول را نیاموزیم. یادگیری کلاس دوم امکان ندارد. من وقتی یاد گرفتم تفکر کنم کار خودم را به عهده کسی نمی اندازم.

صفت های خودم را تغییر بدهم. مثال یک شیر درنده است. همیشه درنده باقی میماند. قابل تغییر نیست. ولی من دروغگو بودم میتوانم نباشم. یا معتاد بودم می توانم نباشم. یا چاق هستم میتوانم نباشم. تا جهان بینی نداشته باشم. تا از نفس اماره خود رد نشوم، نمی توانم در خودم تغییر ایجاد کنم. کنگره مثل یک دانشگاه است آقای مهندس لقمه را برای ما آماده کرده تا بخوریم. کنگره خیلی چیزها به من آموخت به من نظم یاد داد. من این نظم را در کارم در زندگی و جامعه به کار گرفتم. تا نظم را اجرایی نکنم نمی توانم تغییر کنیم. الفبای تغییر نظم است. من در سفر اول یاد گرفتم که حداکثر یک ربع به پنج در شعبه باشم. من در سفر اول یکبار چند دقیقه دیر آمدم که راهنمای من گفت شاید توی این چند دقیقه یک جمله استاد جلسه برای مشکل تو بود و درد من می خورد. من در راه درست حرکت کنم میتوانم میتوانم به حس خوب برسم به خلق خدا محبت داشته باشم.

جنگلی آتش گرفت همه فرار کردن گنجشک با منقار کوچک هر بار یک قطره آب روی آن می ریخت. به او گفتن تاثیر ندارد گفت می دانم ولی حداقل تلاش خودم را می کنم. و پیش خدای خودم رو سفیدم. یاد نمی رود سال اول آقا جلال گفت توی لژیون سردار شرکت کن برکات آن به زندگیت بر میگردد. گفتم من حقوق ثابت دارم و هیچ اتفاقی نمیافتد. همین که برای خانواده من اتفاق بدی رخ نمی دهد. همین که سالم هستیم و خیلی چیزها دیگر هستن. من اعتقاد دارم و آقای مهندس هم در صحبت های خود می گوید در مسیر مستقیم باشید, حتی ریگ های بیابان هم به شما کمک میکنند. من کی قدر داشته های خودم را دیدم که خدا نداشته های من را بدهد. همین که بی منت راه میروم قلب سالمی دارم و سقفی بالای سرم دارم من هنر زندگی کردن بلد نبودم اگر ما فرکانس را با کائنات درست کنیم. خیر برکت از آسمان برای ما می بارد. صحبت هام را جمع می کنم از این که به صحبت های من گوش کردید تشکر میکنم.


تایپ: مسافر مجتبی (لژیون سوم) خدمتگزار سایت
عکس، تنظیم و ارسال: مسافر سعید (مرزبان خبری)
- تعداد بازدید از این مطلب :
92